کلمه جو
صفحه اصلی

سیل


مترادف سیل : سیلاب، لور، جریان شدید آب

برابر پارسی : تندآبه، تنداب، تندآب

فارسی به انگلیسی

flood, torrent, inundation, seal

flood, torrent, inundation


flood, inundation


فارسی به عربی

جریان , سیل , فیضان

عربی به فارسی

سيل , سيل رود , جريان شديد , سيل وار


مترادف و متضاد

sill (اسم)
پایه، سده، سیل، آستان در، تیر پایه، آستان، طوفان یا گرداب شدید، گسله بستری

flood (اسم)
دریا، سیل، طوفان، رود

spate (اسم)
رگبار، سیل، سیلاب، طغیان رود، تعداد خیلی زیاد، هجوم بی مقدمه

torrent (اسم)
سیاله، سیل، سیل رود، جریان شدید

flux (اسم)
ریزش، مد، گداز، سیل، اسهال، سیلان، شار، گداختگی، تغییرات پی درپی، خون ریزش

deluge (اسم)
سیل، طوفان

overflow (اسم)
اضافی، سیل، طغیان، سرریز، طغیان اب

mudflow (اسم)
سیل

سیلاب، لور


جریان‌شدید آب


۱. سیلاب، لور
۲. جریانشدید آب


فرهنگ فارسی

آب فراوان که دراثربارانهای زیادوشدیدیاخراب، شدن سدروی زمین جاری شدن، سیول جمع، سیلاب وتنداب
۱ - ( مصدر ) حرکت کردن گردش گردن ۲ - ( اسم ) حرکت گردش . ۳ - تفرج . ۴ - تتبع کنجکاوی : سیر و امتحان ( المعجم شمس قیس ) ۵ - سلوک در طریقت . یا سیر باطن . ( باطنی ) سیر معنوی سیر در عالم باطن : سیر بیرونیت قول و فعل ما سیر باطن هست بالای سما . ( مثنوی )
آب بسیار که روان باشد . بی پروا

فرهنگ معین

(سَ یا س ) [ ع . ] (اِ. ) آب بسیار که بر اثر باران های شدید یا ذوب برف ها بوجود آمده باشد.

لغت نامه دهخدا

سیل. [ س َ ] ( ع اِ ) آب بسیار که روان باشد. بی پروا، بی تاب ، بی زینهار، پرشور، لاابالی ، تندرو، دریادیده ، سبکرو، سبکرفتار، سبک خیز، خانه برانداز، خانه کن ، گران تمکین ، گران سنگ ، زمین گیر، پادرگل ، بی زور، تیره و ناصاف از صفات اوست. ( از آنندراج ). آب روان. ( دهار ). آب بسیار که بسبب بارانهای شدید و پیاپی ذوب برفها یا خرابی سد در روی زمین جریان یابد. ج ، سیول. ( فرهنگ فارسی معین ). توجبه. ( صحاح الفرس ) :
بر آنسان بیاید بر آن رزمگاه
که سیل اندر آید ز کوه سیاه.
فردوسی.
همچنان سنگی که سیل آنرا بگرداند ز کوه
گاه زآن سو گاه زین سو گه فراز و گاه باز.
منوچهری.
حکایت آمدن سیل و خرابی رسیدن بغزنی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 261 ).
می شتابد چو سیل سوی نشیب
خلق سوی نشاط و لهو و لباس.
ناصرخسرو.
از سیل کجا ترسد آن کس کو
مأوا همه بر کوهسار دارد.
مسعودسعد.
ای ریخته سیل ستم بر جان ماسر تا قدم
پس ذره ای ناکرده کم با تن زده تا ریخته.
خاقانی.
الغریق الغریق میگویم
زآن چنان سیل تا گریخته ام.
خاقانی.
وانگردد از ره آن تیره پسر
بند باید کرد سیلی را ز سر.
مولوی.
اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی.
( گلستان ).
از تو گر دیده ای پرآب شود
ملکت از سیل آن خراب شود.
اوحدی.
چه من دوش خوابی عجب دیده ام
که سیلی برآمد زکوه رز آب.
سلمان ساوجی.
گر بود خانه سیل و طوفان خیز
نقش دیوار را چه پای گریز.
مکتبی.
- سیل از سر گذشتن ؛ غرقاب شدن.بمجاز، کنایه از کاری تمام شدن و خاتمه پیدا کردن :
نصیحت گوی را از ما بگو ای خواجه دم درکش
که سیل از سر گذشت آنرا که میترسانی از باران.
سعدی.
|| ( مص ) روان شدن آب و خون و جز آن. ( آنندراج ). روان شد آب. ( ناظم الاطباء ).

سیل. ( پسوند ) سیر: سردسیل. گرم سیل. ( از فرهنگ فارسی معین ).

سیل . (پسوند) سیر: سردسیل . گرم سیل . (از فرهنگ فارسی معین ).


سیل . [ س َ ] (ع اِ) آب بسیار که روان باشد. بی پروا، بی تاب ، بی زینهار، پرشور، لاابالی ، تندرو، دریادیده ، سبکرو، سبکرفتار، سبک خیز، خانه برانداز، خانه کن ، گران تمکین ، گران سنگ ، زمین گیر، پادرگل ، بی زور، تیره و ناصاف از صفات اوست . (از آنندراج ). آب روان . (دهار). آب بسیار که بسبب بارانهای شدید و پیاپی ذوب برفها یا خرابی سد در روی زمین جریان یابد. ج ، سیول . (فرهنگ فارسی معین ). توجبه . (صحاح الفرس ) :
بر آنسان بیاید بر آن رزمگاه
که سیل اندر آید ز کوه سیاه .

فردوسی .


همچنان سنگی که سیل آنرا بگرداند ز کوه
گاه زآن سو گاه زین سو گه فراز و گاه باز.

منوچهری .


حکایت آمدن سیل و خرابی رسیدن بغزنی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 261).
می شتابد چو سیل سوی نشیب
خلق سوی نشاط و لهو و لباس .

ناصرخسرو.


از سیل کجا ترسد آن کس کو
مأوا همه بر کوهسار دارد.

مسعودسعد.


ای ریخته سیل ستم بر جان ماسر تا قدم
پس ذره ای ناکرده کم با تن زده تا ریخته .

خاقانی .


الغریق الغریق میگویم
زآن چنان سیل تا گریخته ام .

خاقانی .


وانگردد از ره آن تیره پسر
بند باید کرد سیلی را ز سر.

مولوی .


اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی .
(گلستان ).
از تو گر دیده ای پرآب شود
ملکت از سیل آن خراب شود.

اوحدی .


چه من دوش خوابی عجب دیده ام
که سیلی برآمد زکوه رز آب .

سلمان ساوجی .


گر بود خانه سیل و طوفان خیز
نقش دیوار را چه پای گریز.

مکتبی .


- سیل از سر گذشتن ؛ غرقاب شدن .بمجاز، کنایه از کاری تمام شدن و خاتمه پیدا کردن :
نصیحت گوی را از ما بگو ای خواجه دم درکش
که سیل از سر گذشت آنرا که میترسانی از باران .

سعدی .


|| (مص ) روان شدن آب و خون و جز آن . (آنندراج ). روان شد آب . (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

آب فراوان که در اثر باران های زیاد و شدید یا خراب شدن سد در روی زمین جاری شود، سیلاب، تنداب.

دانشنامه عمومی

(ترکی) مرکب از سو (آب) و ائل (علامت جمع)؛ به معنی هجمۀ آب.


تنداب، لور (بخوانید چون بور)، لف (بخوانید چون کف). "لور" و "لف" در زبانهای بومی ایرانی روان اند. آنها با واژۀ لاتینی lavere که می شود "شستن" هم ریشه اند.


(محلی؛ بهبهان) [sil، بر وزن فیل] سنگ لاشه.


سیل به معنی طغیان کردن آب، زیر آب رفتن گستره ای از زمین و طوفانی شدن می باشد. در معنای «آب جاری شده»، کاربرد این واژه بر ریزش جریان دلالت داشته و مخالف معنی عدم ریزش یا «فرونشینی» است.«سیل»، طوفان جهانی افسانه و احتمالاً تاریخ، به عنوان طوفان در اساطیر بکار رفته است.در خلال یا پس از یک بارندگی شدید، مقدار دبی رودخانه به سرعت افزایش یافته و در نتیجه آب از بستر عادی خود سر ریز و دشت سیلابی و مناطق اطراف را دربر می گیرد. با بررسی دشت سیلابی قدیمی و آبرفت های آن، شاید بتوان با درجه ای از تقریب احتمال وقوع و بزرگی سیل های آتی منطقه را مشخص کرد. اصولاً بزرگی سیل ها و تکرار آن ها در طول زمان تابع شدت بارندگی، نفوذپذیری زمین و وضع توپوگرافی منطقه است.
حریم رودخانه
مسیل
سد
آبراه
کانال آب
طوفان (اسطوره شناسی)
قحطی
سیل آنی
نقشه برداری از آب های سطحی
سیلاب دشت
خاکریز
هواشناسی
طوفان عظیم اثر داگلاس برینکلی
سیل در بنگلادش
سیل در هلند
سیل در ایالات متحده
ترانس واسمنت
البته امروزه به دلیل دخالت های بی رویه در بسیاری نقاط که قبلاً سیل نمی آمده، طغیان های بزرگی مشاهده می شود. فعالیت بشر به چند صورت احتمال وقوع سیل را افزایش می دهد. از آن جمله می توان به ساختمان سازی در دشت سیلابی رود که مستلزم اشغال بخش هایی از آن است و باعث کاهش ظرفیت طبیعی رود می شود، اشاره کرد. به این ترتیب محدوده ای از دشت سیلابی که در زمان طغیان زیر آب می رود، گسترده تر می گردد.
شهرسازی ها و حذف گیاهان باعث کاهش مقدار آب نفوذی و افزایش آب سطحی می شود. حجم زیاد آب از یک طرف بر بزرگی طغیان می افزاید و از طرفی با افزایش فرسایش، رسوباتی به وجود می آورد که با برجای گذاشتن آن ها ظرفیت بستر اصلی رود کاهش می یابد. موارد پیش معمولاً تأثیر تدریجی دارند، ولی سیل های ناگهانی و فاجعه آمیز اغلب بر اثر تخریب سدها و بندها، ایجاد می شوند.
از زمان های ماقبل تاریخ، مردم بجهت دسترسی به سیستم حمل و نقل ارزان و راحت و همچنین داشتن دسترسی به منابع غذائی و تجارت، در کنار دریاها و رودخانه ها مسکن می گزیدند؛ چنانچه جمعیت انسانی در کنار منابع طبیعی آبی متمرکز نبودند، هیچ نگرانی از بروز سیل وجود نداشت؛ ولی به هرحال وجود خاک حاصلخیز کنار رودخانه ها منوط به جاری شدن سیلاب های متعدد و وجود انواع رسوب گذاری های عادی همراه با آن می باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

سِیل
آبگرفتگی زمین هایی که معمولاً آب آن ها را فرا نمی گیرد. طغیان رودها معمولاً پس از بارش باران های سیل آسا، یا در فصل بهار، بعد از ذوب شدن برف های زمستانی روی می دهد. در این شرایط تخلیه رودخانه، یعنی مقدار آبی که در دورۀ زمانی معینی از آن عبور می کند بیش از حد افزایش می یابد. در این حالت آب از کرانه های رود می گذرد و به دشت سیلابی پیرامون رود سرازیر می شود. سیل های کوچک ممکن است سالی یکبار واقع شوند. آن ها را سیل سالانه می نامند که دورۀ بازگشت آن ها یکسال است. میانگین واقع شدن سیل های بزرگ تر هر ۵۰ سال یکبار است. احتمال جاری شدن سیل در کانالی کارآمد که مقطع نیم دایره ای دارد، بسیار اندک است. در هنگام طوفانی شدن دریا، یا وقوع مدی با ارتفاع استثنایی، نواحی ساحلی را آب فرا می گیرد.

سیل (زمین شناسی). سیل (زمین شناسی)(sill)
ورقه ای از سنگ آذرین، حاصل از اثر نفوذ ماگما (سنگ مذاب) به فضای بین لایه های سنگ موجود. در مقابل، دایک هنگامی تشکیل می شود که ماگما لایه های سنگی را برش می دهد و از آن ها عبور می کند. سیل معمولا از دولریت تشکیل می شود که سنگی بسیار مقاوم در برابر فرسایش و هوازدگی است. سیل غالباً پشته هایی را در چشم انداز تشکیل می دهد یا با قطع رودخانه ها سبب تشکیل آبشار می شود.

فرهنگ فارسی ساره

تنداب


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سیل به جریان پر تلاطم و شدید آب، پدید آمده از بارش شدید باران یا آب شدن ناگهانی برفها گفته می شود.
از آن به مناسبت در باب صلات سخن گفته‏ اند.
نمازگزاردن در بستر سیل مکروه است.


[ویکی الکتاب] معنی سَیْلَ: سیل
معنی جُرُفٍ: محلی است که سیل زیر آن را شسته باشد ، بطوری که بالای آن هر لحظه در شرف ریختن باشد
معنی رَّابِیاً: گردنده(در عبارت "زَبَداً رَّابِیاً "چون کف همواره بر روی سیل میچرخد و بالا میآید به آن صفت گردنده داده است )
معنی شَفَا جُرُفٍ: لبه مسیل ( جرف محلی است که سیل زیر آن را شسته باشد ، بطوری که بالای آن هر لحظه در شرف ریختن باشد)
معنی عَرِمِ: سد در مقابل رودخانه ، که آب را حبس میکند - باران سیل آسا (منظور از سیل عرم عذابی است که شامل مردم سبأ شد وسدی که برروی رودخانه بسته بودند شکسته شد وباعث هلاک آن قوم تبه کار گردید)
معنی غُثَاءً: خار و خاشاکی که سیل به کنار بیابان میریزد ( منظور از آن در آیه ی شریفه"فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَیٰ " گیاه خشکیده است )
معنی أَوْدِیَةٌ: دره های محل عبور سیل (جمع وادی و وادی محلی است که سیلاب از آنجا میگذرد ، و به همین اعتبار شکاف میان دو کوه را نیز وادی میگویند ، و جمع این کلمه اودیه میآید )
معنی یُکْشَفُ عَن سَاقٍ: شدت وسختی به نهایت میرسد (تعبیر کشف از ساق مثلی است برای افاده نهایت درجه شدت ، چون وقتی انسان به سختی دچار زلزله یا سیل یا گرفتاری دیگر میشود ، دامن لباسش را بالا کشیده کمر را میبندد ، تا بهتر و سریعتر به تلاش بپردازد ، و وسیله فرار از گرفتاری را فر...
ریشه کلمه:
سیل (۴ بار)

جاری شدن «سالَ الْماءُ سیلاً و سیلاناً» ایضاً اسم امده یعنی آبی که می‏آید و باران آن در جای دیگر باریده (راغب) رجوع شود به «عرم» . اساله:ذوب کردن . قطر را مس را برای او ذوب کردیم اساله حالتی است که در مذاب بعد از ذوب شدن پیدا می‏شود. گویا منظور آن است که او را وسیله دادیم تا مس را ذوب کند و مانند چشمه جاری شود در جوامع الجامع این تسمیه را به اعتبار مأیول دانسته است.

[ویکی الکتاب] معنی سُئِلَ: سؤال شد
ریشه کلمه:
سئل (۱۲۸ بار)

گویش اصفهانی

تکیه ای: seyl
طاری: seyl
طامه ای: ovseyl
طرقی: seyl
کشه ای: seyl
نطنزی: seyl


گویش مازنی

/seyel/ نامی برای گاو نر - گاوی که رنگ پشت یا زیر شکم آن سفید باشد & سل بیماری سل - قالب بندی کشک خشک نشده ۳نجس – کثیف

۱نامی برای گاو نر ۲گاوی که رنگ پشت یا زیر شکم آن سفید باشد ...


۱سل بیماری سل ۲قالب بندی کشک خشک نشده ۳نجس – کثیف


گویش بختیاری

ناودان.


واژه نامه بختیاریکا

( اع ) ؛ ستاره سهیل؛ خمیری است از آرد برای مصونیت بخشی در برابر ستاره سهیل که سالی دو بار سر میزند26 خرداد تا 5 تیر و 25 شهریور تا 5 مهرماه ظاهر می شود.
نشیمن
( سِیل ) نگاه؛ نظر
توف؛ چَوقُو؛ سِیلات؛ لَش کَنُو؛ کُه شور؛ لِف اَو

پیشنهاد کاربران

سیل ( Sil ) :در زبان ترکی فعل امربه معنی پاک کن از مصدر سیلمک ( Silmək ) به معنی پاک کردن

در زبان ترکی به سیل، سِل ( Sel ) گفته می شود

بچه ها سلام برای کلمه flood خوب are میاد یا is

علم همه عالم به علی داد پیمبر جون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار
سیل به آن معنای متصور در ذهن ما و مذکور در اکثر لغت نامه ها چه سودی برای گلزار جز تباهی و ویرانی خواهد داشت ؟ در حالی که یکی از معانی «سیل» ، صفا و طراوت است . این معنا از گنجینه ی زبان بختیاری قابل استخراج است چنانکه شاعرانی نظیر داراب افسر بختیاری با لهجه ی شیرین لری دارد :
بالکن دِی چِنِه ، سَیل و صفا زیر بُهونِه .

آب آوار

سیل::به زبان لری
یعنی نگاه
سیل کن::نگاه کن
سیل کرد ره::نگاه کرد و رفت


سیل به زبان اچمی نگاه کردن میشه

دوست عزیز سیل در زبان لری به معنی صفا نیست. سیل یعنی نگاه کردن

اسماعیل خوئی سراینده گرانمایه در یکی از سروده هایش به جای سیل تازی از آوار آب بهره گرفته است.

تندآب

درگویش بختیاری سیل به سه ( ۳ ) معنا وجود دارد، ۱_سیل = طوفان وسرازیر شدن آب فراوان باران ۲_ سیل=نگاه کردن۳_ سییل= نشیمنگاه، مقعد، پشت، میباشد. تلفظ ۱ و۲ تفاوتی ندارد، درتلفظ ۳بصورت ( ای ) خوانده میشود.

آب روان قدرتمند و ویرانگر که از کنترل خارج شده است.
سیل به ترکی: سئل

در گویش بختیاری سه معنی دارد . ۱ - seyl به همان معنی رایج در زبان فارسی آب خروشان2 - seyl به معنی نگاه 3 - sil به معنی مقعد و مخرج

《 پارسی را پاس بِداریم 》
سِیل
واژه ای پارسی که اَرَبیده اِنگاشته شُده وَ اَز آن مَسیل بَرساخته شُده اَست.
هَم چِنین واژه یِ " سِیر " هَم پارسی وَ هُم تَراز با " سِیل " اَست .
این واژه دَر کاربَردِ : خیزاب ، تُندآب ، فَرآب ( فُرات ، پُرآب، flood ) , هَخاب ، آسیل ، واسیل پارسی اَست ، بُرهان آوَری :
واکاویِ واژه یِ گُسیل دَر پارسی: گُ - سیل
پیش وَند گُ دَر پارسیِ کُهَن " وی " لَبیده ( تُلَفُظّ ) می شُده : وَردیدَن < گَردیدَن
وات ل دَر سِیل به ر هم دِگَریده می شَوَد ( آواشِناسی ) :
سِیل < سِیر
گُسیل به پارسیِ کُهَن : وی سیر ، واسیر ، واسِر / واتِر :
آلمانی : Wasser : Wa - sser
اِنگِلیسی : water : wa - ter
گُسیل یا وُسیر : گُ یا وی یا وُ : جُدا وَ پَخش شُده
سِیل وَ سِیر : بِسیار ، بَسی ، وَسی ( وَسیع ؟! )
گُسیل = اَز پیش خود جُدا کَردَن وَ بِسیار به سویی فِرِستادَن هَم تَراز با عَزمِ پارسیِ وَ اَرَبیده شُده :
عَزم < اَزم : اَز = به بیرون وَ پَس وَندِ نام سازِ - م
عازِم = اَزمَنده ، اَزمِشگَر ، اَزمیدار
عَزیمَت = اَزمِش ، اَزمَندِگی ، اَزمیدِگی

سیْل معادل واژه ساج است. که نام ظرفی محدب است که روی آن نان و شیرمال و. . . درست می کنند.


واژه سیْل را با سِیل اشتباه نگیریم.

یک خواننده رپ در گروه فریاس که با �هنربند� شهرت یافت.



کلمات دیگر: