کلمه جو
صفحه اصلی

اسکلت


مترادف اسکلت : استخوان بندی، ساختار

برابر پارسی : استخوان بندی، استخوان بندی

فارسی به انگلیسی

skeleton, [fig.] tramework


frame-work, shell, skeleton

فارسی به عربی

هیکل , هیکل عظمی

مترادف و متضاد

استخوان‌بندی، ساختار


frame (اسم)
ساختمان، بدن، تنه، قاب، اسکلت، چهارچوب، قاعده، چارچوب، سفت کاری

skeleton (اسم)
ساختمان، استخوان بندی، شالوده، طرح، اسکلت، کالبد، طرح ریزی

chassis (اسم)
شاسی، اسکلت، شاسی اتومبیل، کالبد

staging (اسم)
نمایش، اسکلت، چوب بست، رانندگی کالسکه، برصحنه اوری

فرهنگ فارسی

استخوان بندی

فرهنگ معین

(اِ کِ لِ ) [ فر. ] ( اِ. ) ۱ - داربست یا چارچوبی از استخوان های مربوط به هم که به بدن جانوران شکل می بخشد، استخوان - بندی (فره ). ۲ - (عا. ) بسیار لاغر. ۳ - چهار - چوب . ۴ - استخوان بندی تحمل کنندة بار ساختمان . ، ~ بتونی ویژگی ساختمانی با اسکلت ساخته

(اِ کِ لِ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - داربست یا چارچوبی از استخوان های مربوط به هم که به بدن جانوران شکل می بخشد، استخوان - بندی (فره ). 2 - (عا.) بسیار لاغر. 3 - چهار - چوب . 4 - استخوان بندی تحمل کنندة بار ساختمان . ؛ ~ بتونی ویژگی ساختمانی با اسکلت ساخته شده از بتون . ؛ ~ فلزی ویژگی ساختمانی با اسکلت ساخته شده از فلز.


لغت نامه دهخدا

اسکلت. [ اِ ک ِ ل ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) ( از یونانی اسکلتس ) استخوان بندی بدن آدمی و حیوان.
- مثل اسکلت ؛ سخت لاغر.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) = استخوان بندی
۲. بخش تحمل کنندۀ بار ساختمان، چوب بست.
۳. [عامیانه، مجاز] شخص بسیار لاغراندام.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:استخوان بندی

فرهنگ فارسی ساره

استخوا نبند


واژه نامه بختیاریکا

قاو؛ کُوار

جدول کلمات

هام

پیشنهاد کاربران

استه بست

اسکلت:استخوان پیکر

اسکلت ( Skeleton ) [اصطلاح دریانوردی] بدنه کشتی بدون ورقهای داخلی و خارجی .


کلمات دیگر: