کلمه جو
صفحه اصلی

بلوچ

فرهنگ فارسی

قومی ایرانی صحرا نشین و دلیر ساکن بلوچستان . طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده و ایشان همیشه در برابر بیگانگان مقاومت نموده اند . آنان دارای لهجه خاصی هستند که به [ بلوچی ] معروف است .
تاج خروس، تکه گوشت رنگی که روی سرخروس درمی آید
( اسم ) ۱ - ( قوم ) ۲ - مردی از قوم بلوچ.

فرهنگ معین

(بَ ) (اِ. ) ۱ - علامتی که بر تیزی طاق و ایوان نصب کنند. ۲ - تاج خروس . ۳ - صفحة نازکی که بر روی ساقة عمودی در جایی مرتفع آن را قرار دهند و آن به سهولت گردش می کند و معبر باد را نشان می دهد. ۴ - پارچة گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است .

(بَ) (اِ.) 1 - علامتی که بر تیزی طاق و ایوان نصب کنند. 2 - تاج خروس . 3 - صفحة نازکی که بر روی ساقة عمودی در جایی مرتفع آن را قرار دهند و آن به سهولت گردش می کند و معبر باد را نشان می دهد. 4 - پارچة گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است . 5 - نام یکی از طوایف ایران ساکن بلوچستان .


لغت نامه دهخدا

بلوچ. [ ب ُ ]( اِ ) علامتی که بر تیزی طاق و ایوان نصب کنند. ( برهان ). || تاج خروس ، و آن گوشتی باشد که بر سر او رسته باشد. ( برهان ). || پارچه گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است. ( برهان ). تلاق و بظر. ( ناظم الاطباء ). چوچوله :
تا...لب و بلوچ زبانست و رومه ریش
جز راه... او به سیم پای نسپرم.
سوزنی.
|| صفحه نازکی که آن را بروی ساقه عمودی در جائی مرتفع قرار دهند و بسهولت گردش می کند و معبر باد را نشان میدهد. ( ناظم الاطباء ).

بلوچ. [ ب َ ] ( اِخ ) طایفه ای در میان کرمان و سیستان ، ولایت ایشان را بلوچستان گویند و در ملک کج و مکران و مگس و قلات و پامپور و کنار بحر سند سکونت دارند. ( آنندراج ). مردمانی اند میان این شهرها [ بعض از شهرهای کرمان ] نشسته بر صحرا و این مردمان بسیار بودند و پناخسرو ایشان را بکشت به حیلتهای گوناگون. ( حدود العالم ). طایفه ای باشند چون اکراد و آنان را بلادی وسیع باشدمیان فارس و کرمان در سفح جبال قفص ( کوچ ) و آنان راشوکت و قوت و عدد بسیار باشد و قوم قفص ( کوچ ) که طایفه ای دیگرند با همه قوت از هیچکس جز بلوچ بیم ندارند. و بلوچ صاحبان نعمت و چادرهای موئین باشند و مردمان از بلوچ ایمنند راه نزنند و مردم نکشند و اذیت آنان به کس نرسد برخلاف قفص. ( از معجم البلدان ذیل بلوص ). مردم این ناحیت را یونانی ها بعلت سیاهی رنگ آنان حبشی ماهیخوار می نامیدند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). قومی ایرانی صحرانشین و دلیر، ساکن بلوچستان. طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده و ایشان همیشه در برابر بیگانگان مقاومت نموده اند. آنان دارای لهجه خاصی هستند که به بلوچی معروف است. ( فرهنگ فارسی معین ). نام طوایفی چند که در بلوچستان ایران و نیز در سیستان و در سند و پنجاب ، و همچنین عده قلیلی از آنها نزدیک مرو در ترکمنستان شوروی سکنی دارند. زبان آنهابلوچی است. بلوچهای ایران منقسم به چند طایفه است که بعضی منقسم بر چندین تیره می باشد. بلوچها ظاهراً مقارن با حمله سلجوقیان به کرمان از کرمان به ناحیه ٔمکران درآمدند. کرمان را مسلمانان بسال 23 هَ. ق. فتح کردند و در کوههای کرمان با اقوام بیابانگردی بنام کوچ یا قُفص و بلوچ یا بلوص مواجه شدند. در دوره ٔامویان و عباسیان غارتگری بلوچها و کوچها از کرمان به سیستان و خراسان بسط یافت. ظاهراً عضدالدوله دیلمی بسیاری از بلوچها را کشت ، ولی دستبردهای آنان ادامه یافت تا آنکه محمود غزنوی پسرش مسعود را به جنگ با آنان فرستاد، و وی بلوچها را در نزدیک خبیص مقهور نمود، و کمی بعد مهاجرت آنان به مکران آغاز گردید و این مهاجرت بطرف شرق ادامه یافت. بلوچها هیچوقت مملکتی تشکیل ندادند، بلکه حکومت قبیله ای داشتند و رؤسای آنان غالباً با هم در جنگ بودند. ( از دائرة المعارف فارسی ). رجوع به بلوچستان و بلوص شود :

بلوچ . [ ب َ ] (اِخ ) طایفه ای در میان کرمان و سیستان ، ولایت ایشان را بلوچستان گویند و در ملک کج و مکران و مگس و قلات و پامپور و کنار بحر سند سکونت دارند. (آنندراج ). مردمانی اند میان این شهرها [ بعض از شهرهای کرمان ] نشسته بر صحرا و این مردمان بسیار بودند و پناخسرو ایشان را بکشت به حیلتهای گوناگون . (حدود العالم ). طایفه ای باشند چون اکراد و آنان را بلادی وسیع باشدمیان فارس و کرمان در سفح جبال قفص (کوچ ) و آنان راشوکت و قوت و عدد بسیار باشد و قوم قفص (کوچ ) که طایفه ای دیگرند با همه ٔ قوت از هیچکس جز بلوچ بیم ندارند. و بلوچ صاحبان نعمت و چادرهای موئین باشند و مردمان از بلوچ ایمنند راه نزنند و مردم نکشند و اذیت آنان به کس نرسد برخلاف قفص . (از معجم البلدان ذیل بلوص ). مردم این ناحیت را یونانی ها بعلت سیاهی رنگ آنان حبشی ماهیخوار می نامیدند. (یادداشت مرحوم دهخدا). قومی ایرانی صحرانشین و دلیر، ساکن بلوچستان . طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده و ایشان همیشه در برابر بیگانگان مقاومت نموده اند. آنان دارای لهجه ٔ خاصی هستند که به بلوچی معروف است . (فرهنگ فارسی معین ). نام طوایفی چند که در بلوچستان ایران و نیز در سیستان و در سند و پنجاب ، و همچنین عده ٔ قلیلی از آنها نزدیک مرو در ترکمنستان شوروی سکنی دارند. زبان آنهابلوچی است . بلوچهای ایران منقسم به چند طایفه است که بعضی منقسم بر چندین تیره می باشد. بلوچها ظاهراً مقارن با حمله ٔ سلجوقیان به کرمان از کرمان به ناحیه ٔمکران درآمدند. کرمان را مسلمانان بسال 23 هَ . ق . فتح کردند و در کوههای کرمان با اقوام بیابانگردی بنام کوچ یا قُفص و بلوچ یا بلوص مواجه شدند. در دوره ٔامویان و عباسیان غارتگری بلوچها و کوچها از کرمان به سیستان و خراسان بسط یافت . ظاهراً عضدالدوله ٔ دیلمی بسیاری از بلوچها را کشت ، ولی دستبردهای آنان ادامه یافت تا آنکه محمود غزنوی پسرش مسعود را به جنگ با آنان فرستاد، و وی بلوچها را در نزدیک خبیص مقهور نمود، و کمی بعد مهاجرت آنان به مکران آغاز گردید و این مهاجرت بطرف شرق ادامه یافت . بلوچها هیچوقت مملکتی تشکیل ندادند، بلکه حکومت قبیله ای داشتند و رؤسای آنان غالباً با هم در جنگ بودند. (از دائرة المعارف فارسی ). رجوع به بلوچستان و بلوص شود :
سپاهی ز گردان کوچ و بلوچ
سگالیده ٔ جنگ مانند غوچ .

فردوسی .


هم از پهلو و پارس و کوچ و بلوچ
ز گیلان جنگی و دشت سروچ .

فردوسی .


ببود ایمن از رنج ایشان جهان
بلوچی نماند آشکار و نهان .

فردوسی .


همی رفت و آگاهی آمد به شاه
که گشت از بلوچان جهانی تباه .

فردوسی .


ز کار بلوچ ارجمند اردشیر
بکوشید باکاردانان پیر.

فردوسی .


اندرآن ناحیت به معدن کوچ
دزدگه داشتند کوچ و بلوچ .

عنصری .


آن توئی کور و توئی لوچ و توئی کوچ و بلوچ
و آن توئی گول و توئی دول و توئی بابت گنگ .

خطیری .


- کوه بلوچ ؛ مسکن بلوچان . ناحیه ٔ محل سکنای طایفه ٔ بلوچ :
ز کوه بلوچ و ز دشت سروچ
برفتند خنجرگزاران کوچ .

فردوسی .



بلوچ . [ ب ُ ](اِ) علامتی که بر تیزی طاق و ایوان نصب کنند. (برهان ). || تاج خروس ، و آن گوشتی باشد که بر سر او رسته باشد. (برهان ). || پارچه ٔ گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است . (برهان ). تلاق و بظر. (ناظم الاطباء). چوچوله :
تا...لب و بلوچ زبانست و رومه ریش
جز راه ... او به سیم پای نسپرم .

سوزنی .


|| صفحه ٔ نازکی که آن را بروی ساقه ٔ عمودی در جائی مرتفع قرار دهند و بسهولت گردش می کند و معبر باد را نشان میدهد. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

تکۀ گوشت سرخ رنگی که روی سر خروس درمی آید، تاج خروس، خوچ.

دانشنامه عمومی

بلوچ (فیلم). بلوچ عنوان فیلمی سینمایی به کارگردانی و نویسندگی مسعود کیمیایی است که در سال ۱۳۵۱ شمسی ساخته شد.
بهروز وثوقی
ایرن زازیانس
جلال پیشوائیان
شمسی فضل اللهی
منوچهر فرید
امراله صابری شیروانی
احمد هاشمی
خسرو گلستانی
زرین
عبداله غیابی
مهدی میرزادگی
نظام الدین شفایی
پروین دولتشاهی
عشقی
چنگیز وثوقی
بهزاد وثوقی
بهارک
دو گروه قاچاقچی در زاهدان با هم درگیر می شوند و دو نفر از آن ها به یک زن تجاوز کرده و فرار می کنند و....

دانشنامه آزاد فارسی

بَلوچ
بَلوچ
قوم ایرانی، از اقوام قدیمی جنوب شرقی فلات ایران، متشکل از صدها طایفه و تیرۀ اسکان یافته و چادرنشین، ساکن بلوچستان پاکستان و ایران. گروه هایی از این مردم در حوزۀ سفلای رودخانه هیرمند و ناحیۀ هرات افغانستان و مناطقی از ترکمنستان و مسقط و عمان و امارات متحدۀ عربی و زنگبار و تانزانیا سکونت دارند. زبان بلوچی از گروه زبان های ایران غربی است و نزدیکی های فراوانی با زبان های کردی و تاتی و تالشی دارد. بلوچان حنفی مذهب اند. تشیع امامیه نیز در میان بلوچان پیروانی دارد. مذهب ذکری، در میان اقلیتی از بلوچان رایج است. بلوچان موسیقی مخصوص خود را دارند و ادبیات آنان تا قرن ۱۳ق فاقد آثار مکتوب بود. بزرگ ترین حکومت قومی بلوچان در میانۀ قرن ۱۱ق به دست سرداران طایفۀ براهویی به وجود آمد. اولین آن ها میراحمدخان قنبرانی، جد خاندان احمدزایی و آخرین آن ها میریاراحمدخان است که پس از خروج انگلیسی ها از شبه قارۀ هند در ۱۹۴۷م/۱۳۶۶ق خواستار تشکیل کشور مستقل بلوچستان شد اما پس از مذاکرات کوتاه و فشرده ای با محمدعلی جناح، با الحاق بلوچستان به کشور پاکستان موافقت کرد. نخستین مورخان و جغرافیانویسان مسلمان، نام بلوصی را برای این قوم به کار برده اند و آنان را مردمان چادرنشین صحراگرد خوانده اند. ظاهراً بلوچ ها، اصلاً ساکن نواحی جنوبی کرمان بوده اند. عضدالدولۀ دیلمی گروه کثیری از آنان را کشت و ده ها نفر از بزرگ زادگان بلوچ را به گروگان گرفت. بلوچان از نیمۀ اول قرن پنجم مهاجرت به شرق را آغاز کردند و به تدریج تا کنار رودخانۀ سِند پیش رفتند. بلوچان از دورۀ غزنویان تا سقوط صفویان در بسیاری از حوادث جنوب شرقی ایران و غرب افغانستان دخیل بودند. ناحیۀ کرمان از ۱۱۰ق تا سقوط دولت افغانی ایران، دائماً در معرض حملات بلوچان قرار داشت. اینان یکی از گروه های عمدۀ سپاه محمود و اشرف افغان را تشکیل می دادند. محمدخان بلوچ، از سرکردگان بزرگ دولت افغانی ایران، پس از سقوط اشرف افغان به نادر پیوست و حاکم کهکیلویه شد. او در ۱۱۴۷ق یاغی و ضمن فرار دستگیر شد و به قتل رسید. اقتدار نادرشاه مانع از حملات آنان شد. اینان پس از قتل نادر به خدمت احمدخان ابدالی درآمدند و در لشکرکشی های او در ایران و هندوستان شرکت کردند. بلوچان تا میانۀ قرن ۱۳ق بارها به سیستان و کرمان و سواحل خلیج فارس و خراسان و یزد و اصفهان و سمنان و حوالی جنوب تهران حمله آوردند. دامنۀ این حملات، به خصوص پس از پیروزی خونین و هولناک حبیب الله خان شاهسون امیر توپخانه بر بلوچان در ۱۲۵۷ق/۱۸۴۱م، محدود و به تدریج تا سلطنت پهلوی قطع شد. دوست محمدخان باران زایی، آخرین حاکم معروف بلوچستان ایران است که در آغاز سلطنت پهلوی برافتاد.

نقل قول ها

بلوچ (فیلم). بلوچ فیلم ایرانی به کارگردانی مسعود کیمیایی است که در سال ۱۳۵۱ شمسی ساخته شد.

جدول کلمات

تاج خروس

پیشنهاد کاربران

بلوچ یعنی= نامرد_ترسو_ازتخم عرب_بی اصل نصب
_بی ناموس_وطن فروش


بلوچ ینی استقامت غیرت شرافت صداقت راستی درستی

بلوچ یعنی میارجلی ، هم تپاکی ،

بلوچ
ب = بهادُر
ل = لائک
و = وپادار ( وفادار )
چ = چالاک

بلوچ
عشق آزادگی
صفا روشنی
صمیمیت

سلام:
بلوچ

بلوچ یعنی
شجاعت غیرت دلاوری قوم دوست. مهمان نواز
پیرودین مبین اسلام. فداکار باعزت

بلوچ اقتدار یعنی قدرت

یکی از طوایف لرهای شوهان می باشد.

مردمانی سیاه پوست وتیره هم نژادبامردمان اعراب هستند

ب. یعنی بهادر
ل. یعنی لایق.
و. یعنی وفادار.
چ. یعنی چالاک

متحمل روزهای سخت. صبور. قانع دراوج تلاش. خانواده دوست.

بلوچ یعنی غیرت شرف عظت مردانگی یه اریایی خاص بلوچ یعنی اگه جلوشون پا کج بزاری از روزگار محوت میکنن

هرکه گفت بلوچم باید پای یه سری قول بمونه 1 - مهمان نوازی 2 - ناموس پرستی3 - ایمانداری4 - غیرت خلاصه بلوچ هستی به این قوانین پایبندباش

بلوچ یعنی عزت واقتدارایران
مثل معروف بلوچی که حمل می فرماید:مردبرای نام میمیردونامردبرای نان👌❤💪

بلوچی ینی قدرت ینی غیرت و ناموس پرستی
خواهشمندم کسایی که فقط لباس بلوچی میپوشنو بلوچ حساب نکنید بلوچ بودن به لحجه و لباس نیست به اصل و نصب و بگو ریشت

بلوچ یعنی غیرت

بلوچ یعنی عزت شرف مردانگی

بلوچ یعنی اقتدار وسربلندی ایران . . . همین وبس هلاس

بلوچ یعنی شرافت غیرت انسانیت. بلوچ یعنی ایمان و دینداری. بلوچ یعنی پاکترین ها و خالص ترین ها

نژادیاصیل ایرانی ساکن در بلوچستان ایران، پاکستان و افغانستان که از شاخه زبان پارتی اشکانی است و بسیار با غیرت و مهمان نواز

به جزغیرت، ایمان، قدرت، ناموس پرستی میتوان مهمان نوازی و مهمان پرستی بلوچ را احسنت گفت

بلوچ - پلوچ - بلوج - بلاج - بلاچ
بل=سرزمین پدری
وچ=او جا اوچا جای آب آسمانی
بلوچ=مهرآب سرزمین پدر آسمانی

بلوچ بلوص بالاچ بلوش بلاش ( پهلوان بلند اندام وبالا نشین ( کوه نشین )

بلوچ یعنی عزت یعنی فرزندان عمر
بلوچ یعنی غیرت بلوچ یعنی مردانگی بی انتها
بلوچ یعنی شرف یعنی محافظ دین خدا و رسولش
حالا فهمیدی ب ل و چ س ت ان وطن

بلوچ یعنی عزت ، شجاعت، شرافت، مهمان نواز

بلوچ یعنی . غیرت . تکبیر مبیت ولی تذکری بیت بلوچون

بلوچ یعنی مردانگی عزت شرافت غیرت

بلوچ یعنی عیرت مردانگی یعنی نترس دلیر شجاع

تاج
قله ( بل بضم با ولام مشدد )
وجه تسمیه قوم بلوچ بخاطر برآمدگی که مردان بلوچ روی عمامه میگذارند.

طایفه بلوچ ایل شوهان ایل بختیاروند قوم لر
ساکن در شمال خوزستان. لرستان. ایلام

ایل شوهان از نسل بختیار جد ایل لر بختیاروند *بهداروند * هفت لنگ

شجرنامه این طایفه در فضای مجازی در دسترس است





طایفه اسماعیل زهی*شه بخش*
شجرنامه
سردار محمد حسن خان لر
اسماعیل خان
پسران ( 6 پسر )
بلوچ پسر اسماعیل خان
تیره بلوچ زهی

سردار محمد حسن خان لر از فرماندهان سپاه نادرشاه افشار بود او از لر های استان فارس بود

بلوچ نام پسر است در قوم بزرگ بلوچ آریایی

تیره ای از ایرانیان که در مقایسه با تیره های دیگرِ ایرانی، تمایلات طایفه ای بالایی دارند و این مسئله باعث کاهش درخواست خدمات مردمی از دیگر تیره ها و اقوام ایرانی گشته.

زبان پارسی باستان *پهلوی *
قوم لر خود را فیلی *پیلی. پهله ای*
می نامد
والیان لر فیلی
لرستان پیشکوه فیلی
شهر خرم آباد فیلی
لرستان فیلی عراق

سلسله لر عیلامی
سلسله لر کاسی
سلسله لر هخامنشی
سلسله لر ساسانی *پهلوی *

لر::کی لهراسب کیانی جد داریوش هخامنشی


قوم بلوچ از نژاد بلاش ساسانی

قوم لر و قوم کرد و قوم بلوچ برادر هستند
قوم کرد *ماد*

زبان های بومی ایران
زبان لری
زبان بلوچی
زبان گیلی
زبان مازنی
زبان دری
زبان کردی
زبان تاتی
زبان طالشی






بلوچ
بلوچ را در هر صفت که توصیف کنیم بازم کمه
بلوچ یعنی دیندار
بلوچ یعنی وفا دار
بلوچ یعنی غیرت مند
بلوچ یعنی محبت با خدا و رسولش
بلوچ یعنی فرزندان حضرت عمر و حضرت حمزه ( رض )
بلوچ یعنی مردانگی
بلوچ یعنی مهمان دوستی و محبت
بلوچ یعنی قوم اتحاد بلوچستان
بلوچ یعنی مردانی پر از انسانیت
بلوچ یعنی مادرانی دلسوز
بلوچ یعنی اگه چیزی نداشته باشه برای خوردن خودش بجز یک گوسفند گوسفند را برای مهمانش سر میبرد
بلوچ اقتدار
بلوچ یعنی کسانی که ایران را فتح کردند به فرماندهی عمر ابن خطاب
بلوچ یعنی نواده های میر چاکر رند فاتح هندوستان
خلاصه هر چه قدر توصیف کنیم کمه
بلوچ یعنی مردانگی و شرافت


طایفه بلوچ ایل لر شوهان بختیاروند
قوم لر آریایی



بلوچ یعنی
ب:بهادر
ل:لائک ( لایق )
و:وپادار ( وفادار )
چ:چالاک

بلوچ یعنی غیرت. مردانگی . شجاع . دلیر . بی باک. مهمان نواز. وفادار. خوش قول. یکرنگ. ناموس پرست. باایمان. بااستعداد. متدین آریایی اصیل

بلوچ به عرب ها ربط ندارند این ترفند های هستند که یه تعداد عمدآ بخاطر که تاریخ بلوچ را کم جلوه بده اند بیان میدارند.
ریشه بلوچ به آریایی ها وصل است یعنی بلوچ آریای هستند و لهجه بلوچی هم به پارتی شباهت زیادی دارند عزیزان بلوچ یه تعداد بطور عمد طوایف بلوچ را به غیر بلوچ وصل می کنند که نرفندهای آن ها در آیند باعث تضیف قوم بزرگ بلوچ می شود همه باید هوشیار باشیم
زندگ بیت بلوچ و یای وش نامی

بلوچ ها و کرد ها از پارت ها هستند که پارت ها خودشون زی مجموعه ماد ها هستند

اقوام ایرانی
ماد::آذری
پارس::لر
پارت:خراسانی - سیستانی - بلوچی

طبق گفته ی تاریخدانها
کرد قوم نیست و به معنی رمه گردان است
نام قدیم کردستان عراق ( کردستان آسورستان ) بود
قوم آشور ( آسوران ) قوم غیر آریایی بود که توسط هخامنشی
فتح شد و زبان پارسی به آنجا راه یافت
هیچ گونه سندی از زبان قوم ماد کشف نشده

طبق آزمایش ژنتیکی که انجام گرفت کردهای ایران
بیشترین تفاوت ژنتیکی در بین اقوام ایران را با قوم بلوچ دارند

آذری ها تات هستند که بعد از حمله مغول و ترک زبانشون تغییر کرد .
کرد ها از قوم ماد هستند .


با احترام بعضی از گویشهادرکتیبه های خط میخی به زبان بلوچی می باشد بلوچ از نژاد هخامنشیان واریایی اصیل می باشد کسانی که می گویند بلوچها عرب هستند دراشتباهند در زبان عربی چ وجود نداره به عربی مینویسند بلوش و با فرهنگ لغت عربی در تضاد است

بلوچ یعنی شرافت عزت سربلندی برای ایران عزیز ایماندار مهمان نواز
صمیمت وفادار چابک اصالت غیرت
ممنونم خدا که بلوچم افریدی
افتخار ایران ما بلوچانین


آشوریان، آشوری هستنن و آز زبان های سامی شرقی هستند جمعیت اونها طبق نوشته
ویکی پدیا جمعیت اونها حدود یک میلیون نفر هستش دین اونها اغلب مسیحیت و اکثرا در شهر اهواز اصفهان توی کردستان عراق و سوریه و ترکیه زندگی میکنند من آشوری نیستم و لی آشوری ها رو دوست دارم و کر د ها قومی متفاوت از آشور هستند هم چنین اینکه آذری از لحاظ خون ایران هستند ولی از لحاظ زبان خیر و آذری ها از قوم تات هستند فقط بعد از حمله مغول زبان اونها تغییر می کنه و توی قزوین و البرز اندکی تات زبان وجود داره و زبان تاتی از زبان های کاسپین یا خزری هستند که تات . این کامنت رو فقط برای اطلاع رسانی می زارم و قصد جدایی اندازی ندارم کر د و آذری و تات با هم برادر اند و همگی انسان و دارای تاریخ کهن.

زبان پارتی، پهلوی یا پهلوانیگ که در منابع معاصر به آن پهلوی اشکانی می گویند، یک زبان منقرض شده از خانواده زبان های ایرانی شمال غربی بوده است. [۲][۳][۴][۵] این زبان در ابتدا در منطقهٔ پارت، در شمال شرق ایران باستان، گویش می شده است و دولت های اشکانی، نظیر اشکانیان ایران، ارمنستان و… از آن به عنوان زبان درباری استفاده می نمودند. زبان های ایرانی شمال غربی معاصر، همچون زبان های کردی، تاتی، بلوچی، تالشی، مازندرانی، گیلکی، لکی و زبان های مرکزی با زبان پارتی از یک خانواده هستند.
از صفحه ویکی پدیا

بنده به جرأت میتونم بگم که خداوند متعال بلوچ را قومی سر افراز و سربلند آفرید بنده مرتب به خلیج سفر میکنم و چه در ایران با خانواده تقریبا نصف ایران گشتیم.
جالبه هر کجا خونه اجاره میکردم اول قیمت بالا میگفتن بعد که میفهمیدن بلوچم خدا رو شاهد میگیرم کلا یه جوری تحویل میگرفتن که انگار یکی از اعضای خانواده شان باشم.
حالا در خارج ایران چه فرودگاه ها و چه داخل شهر یا کارهای اداری اگه داشتم تا حالا بندگان خدا تا میفهمیدن بلوچم خدا شاهده خیلی احترام میگذاشتن . خداوند به همه دوستان بلوچ و غیر بلوچ عزت و سربلندی نصیب کنه و همه اقوام باهم برادر و برابر باشیم به امید اونروز.

خدمت جمال گرگیج باید بگم که طبق دانشنامه ویکی پدیا:
�برخی جغرافی دانان و مورخان دوران اسلامی، گروه های صحرانشین و نیمه صحرانشین ایرانی را نیز به عنوان کلی اکراد ذکر می کرده اند و منظور آن ها لزوماً مردمان کردنژاد نبوده بلکه همه چادرنشینان و گله داران ایرانی غیر عرب و غیر ترک را به همین نام می خواندند.
درباره کرد ها هیچی نمی دونی دروغ نگو اینهم انقدر تابلو

مردانگی
غیرت
دین دوست

بلوچ یعنی عزت شرف مردانگی
زنده باد بلوچ پاینده بلوچستان

السلام علیکم.
بلوچ یعنی عاشق الله وتمام پیامبران خصوصا محمدرسول الله. سیه سوار سردار بلوچ یزدگرد با پذیرش اسلام سهم بزرگی در پیشرفت اسلام عزیز در ایران داشت.
اون احمقی که بلوچ را برآمدگی آلت زن معنی کرده، اینو ازکجای عقل وشعور نداشتش درآورده. بلانسبت تمام دانشمندان ومادران حق پرست. انشاالله که الله خودت ودودمانتو تباه وبرباد کنه.


کلمات دیگر: