کلمه جو
صفحه اصلی

تکنولوژی


مترادف تکنولوژی : فن آوری، فن شناسی، دانش فنی، صنعت، صنعتی

برابر پارسی : فن آوری، فندآوری، تَشنیگری، تَشنیک شناسی

فارسی به انگلیسی

technology

مترادف و متضاد

۱. فنآوری، فنشناسی، دانش فنی
۲. صنعت، صنعتی


technology (اسم)
تکنولوژی، فن شناسی، اشنایی باصول فنی، شگرد شناسی

فن‌آوری، فن‌شناسی، دانش فنی


صنعت، صنعتی


فرهنگ فارسی

علم به صنایع وحرفه ها، مجموع اصطلاحات فنی یاصنعتی

فرهنگ معین

(تِ نُ لُ ) [ فر. ] (اِ. ) ۱ - مطالعة فنون و ابزار و ماشین آلات و مواد اولیه . ۲ - تجهیزات و روش های علمی که در حیطة خاصی به کار برده شود، فناوری . (فره ).

فرهنگ عمید

۱. بهره گیری از یافته های علمی برای بهبود عملکرد در زمینه های صنعتی، کشاورزی، آموزشی، اقتصادی، و مانند آن ها.
۲. (اسم ) روش ها و فنونی که به این منظور به کار برده می شوند، فناوری.

دانشنامه عمومی


دانشنامه آزاد فارسی


فرهنگ فارسی ساره

فن آور


جدول کلمات

فناوری

پیشنهاد کاربران

سازند. دانش و کاربرد ابزار، فنون و مهارت ها؛ نظام ها و شیوه های سازماندهی یا تولیدات ذهنی و مادی برآمده از این نظام ها می باشد. مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی Technology می باشد، واژه سازند با توجه به تغییر معنای کلمه تکنولوژی از آغاز خود و با استفاده از توان درون نهفته زبان فارسی به برون راه نموده است. برای معنای اولیه این واژه که در یونان باستان رواج پیدا کرده، می توان در زبان فارسی به کلمات ساز، کلک، نیرنگ و نقش اشاره نمود، که همگی به معنای اولیه این واژه که بیشتر معنا و کارکردی ذهنی دارد نزدیک می باشد.
برای اطلاعات بیشتر می توانید به نوشتار «سازند؛ معادلی برای مفهوم تکنولوژی» قرار داده شده در درگاه موسسه طرح هزاره مراجعه کنید:
http://www. vision1404. com/fa/newsdetail/10309/

شگردآوری

راهکار شناسی

دانشمندان ایرانی در اروپا یا کشور های دیگر جهان که با دانش زبانشناسی سروکار دارند می گویند: زبان پارسی آماده پذیرش بیش از ده میلیون واژه نو است ولی زبان عربی که وارد زبان ما شده می تواند تا دومیلیون واژه تازه را بپذیرد. برای نگه داری زبان پارسی بایستی از واژه های عربی پرهیز کنیم. واژه ایی که این دانشمندان برای تکنولوژی پیشنهاد کرده اند �شگرد شناسی� است. که این البته در بالا هم آمده است. لوژی می شود شناسی مانند بیولوژی Biology که در زبان آلمانی Biologie نوشته می شود و از دو واژه Bio ( زیست ) و Logy ( شناسی ) تشکیل شده است. تکنولوژی که مربوط به زبانهای اروپایی است و آنها هم خانواده زبان ما هستند اگر بکار ببریم به نظر من هیچگونه ایرادی ندارد. مشکل ما با خطی است که با آن می نویسیم. به عنوان مثال Z برای نوشتن آن چهار تا داریم// ز - ذ - ض - ظ که باید آنها را حفظی یاد بگیریم و یا S که ص - س - ث برای نوشتن آن هست. عده ایی ۱۰۰ را به شکل صد می نویسند در صورتیکه باید آنرا سد نوشت چون در زبان اوستایی جشن سده نوشته شده که همان ۱۰۰ روز که از زمستان می گذرد آنرا جشن می گیرند. در این مورد مقداری توضیح بدهم. در زمان بسیار کهن آب و هوای جهان جور دیگری بود در سرزمین ما که در قسمت قطب شمال است ۵ ماه تابستان و ۷ ماه زمستان بود و بهار یا پائیزی در کار نبود. به این خاطر زمستان بسیار طولانی بود. اینرا نوشتم برای دوستانی که کامنت مرا می خوانند و با خود نگویند مگر زمستان چقدر است که ۱۰۰ روز باید از آن می گذشت و آنرا جشن می گرفتند. فن و فنون و یا صنعت واژه های تازی[۱] هستند و باید آنها را کنار گذاشت. فردوسی نه تنها زنده کننده زبان پارسی بلکه ملیت ایرانی است. آنجا که می گوید:
بسی رنج بردم در این سال سی// عجم زنده کردم بدین پارسی|| در زبان آلمانی آنچه نوشته می شود می خوانند مثال واژه Haltstelle ( ایستگاه )
می خوانند� هالت اشتله� مکانی که مترو یا اتوبوس ایست می کند تا مسافران پیاده شوند. در زبان پارسی هم همینطور است وقتی می گوییم حتا مرتضا, عیسا, موسا, باید به همین شکل هم آنها را بنویسم که نوشتار پارسی است و نه به شکل حتی, مرتضی, عیسی, موسی که عربی است. بسیاری از واژه های عربی از زبان پارسی گرفت شده که آنها را تغییر داده و در واژه نامه خود به شکل دیگری نوشته اند. واژه زمان از دمان آمده که در پارسی می گوییم دم را غنیمت شمار سندلی یک واژه پارسی است که از سندل ی ساخته شده است و سندل نام درختی است که چوب ارزشمندی دارد و �ی� نیز پسوند و ابستگی است. این نام در آغاز در زبان ما �چندل� بود و چون تازیان به ایران تاختند چون نمی توانستند حرف چ را بر زبان بیاورند به آن صندل گفتند. همانگونه که چین را صین می گویند. واژه غوته نیز چنین است. در زبان پارسی کهن غوشیدن و غوتیدن یا درون چیزی فرو رفتن است و همین واژه در زبان پارسی میانی ( پهلوی ) ساسانی آغوشیدن و آغوتیدن شد که ریشه آن غوت است و آغوش هم ریشه آغوشیدن از همین خانواده است. تازیان واژه غوت پارسی را گرفتند و ازآان غوص و غواص را ساختند. واژه های زیاد دیگری هم هست که می شود دهها برگ در باره آنها نوشت.
[۱] دکتر ناصر انقطاع واژه تازی را اینگونه تعریف کرده: در سرزمین عربستان یک تیره بزرگی زندگی می کرد به نام تیره �طی� و معرفترین آنها حاتم طایی بود. حاتمی که اهل تیره طی بوده. ایرانیان چون برایشان گفتن دوتا �ی� سخت بود به جای طایی تازی را بکار بردند!

شگردشناسی و سازند میتوانند دو گزینه ی شایسته باشند.

آرین خداوکیلی این همه کپی پیست کردی کی حال داره بخونه واژه ای که در یک کلمه میشه توصیفش کرد


کلمات دیگر: