مترادف مه : قمر، ماه | ماغ، مزوا، میغ، نزم، بزرگ تر
متضاد مه : خور، خورشید | که، کوچکتر
May
great, elderly
fog, mist
fog, great, May, mist, moon, vapor
قمر، ماه ≠ خور، خورشید
ماغ، مزوا، میغ، نزم ≠ که، کوچکتر
بزرگتر
۱. ماغ، مزوا، میغ، نزم
۲. بزرگتر ≠ که، کوچکتر
(مَ) (اِ.) مخفف ماه .
( ~. ) [ په . ] 1 - حرف نفی به معنای «نه ». 2 - نشانة دعای منفی که قدما به کار می بردند.
( ~. ) (اِ.) بخاری است که گاهی در هوای مرطوب تولید می شود و در فضا پراکنده می گردد.
(مِ) [ په . ] (ص .) بزرگ ، سرور. ج . مهان . مق که .
( ~. ) [ فر. ] (اِ.) پنجمین ماه از سال میلادی .
مه . [ ] (اِ) به هندی عسل است . (مخزن الادویه ).
سوزنی .
سنایی (در صفت خیمه ٔ عمر پیر).
مه . [ م َ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : ویمه ، میمه ، اذرمه . (یادداشت مؤلف ).
مه . [ م َ ] (ترکی ، پسوند) در ترکی مزید مؤخری است که در عقیب مفرد امر مخاطب درآید و گاه مانند «مک » مجموع مرکب معنی مصدری دهد و گاه معنی اسم ذات ، چون : سورتمه ، قورمه ، دگمه ، یورتمه ، چاتمه ، چکمه ، دلمه ، قاتمه ، یارمه ، باسمه ، سخلمه (سقلمه )، قیمه ، کسمه ، داغمه ، چالمه . (از یادداشتهای مؤلف ).
ناصرخسرو.
فردوسی .
سنایی .
سنایی (از آنندراج ).
سوزنی .
سوزنی .
سوزنی .
مه . [ م َه ْ ] (ع اِ فعل ) یعنی بازایست و چون آن را متصل کنند تنوین در آن داخل کرده مَه میگویند، مانند: مَه مَه . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). به معنی بازایست و هو اسم فعل ، فان وصلت نونت و قلت مه مه . (آنندراج ) (از نشوءاللغه ص 11). به معنی مکن و این از اسمای افعال است به معنی امر. (غیاث اللغات ).
مه . [ م َه ْ ] (ع اِ) به معنی ما، یعنی چه و چیست . (ناظم الاطباء). ادات استفهام . ابن مالک گفته است : مه همان «ما»ی استفهام است که الف آن حذف و به «ها» وقف شده است . (از معجم متن اللغه ).
مه . [ م َهَ هَ ] (ع مص ) نرمی کردن : مَه َّ الابل َ مَهّاً؛ نرمی کرد با وی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
مه . [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) نام ماه پنجم از سال فرنگیان . (ناظم الاطباء). ماه معادل ثلث دوم و سوم اردیبهشت و ثلث اول خرداد.
- جشن اول ماه مه ؛ (برابر یازدهم اردی بهشت ) جشنی است که در آغاز ماه مذکور به یادبود آزادی اتحادیه های کارگران و اقداماتی که به سود آنان صورت گرفته است در غالب کشورها برپا کنند.
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
منوچهری .
منوچهری .
منوچهری .
(ویس و رامین ).
اسدی .
ناصرخسرو.
سنایی .
خاقانی .
خاقانی .
مولوی (مثنوی ).
سعدی .
سعدی (بوستان ).
فردوسی .
فرخی .
فرخی .
عنصری .
منوچهری .
(ویس و رامین ).
اسدی .
اسدی .
اسدی .
ناصرخسرو.
شاکر.
ابوالمؤید.
منجیک .
دقیقی .
منوچهری .
منوچهری .
منوچهری .
؟ (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 512).
اسدی (گرشاسب نامه ص 204).
اسدی (گرشاسب نامه ص 185).
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
عطار (از امثال و حکم ).
مولوی .
سعدی .
جامی .
سوزنی .
سعدی .
خاقانی .
خاقانی .
سعدی .
سعدی .
سوزنی .
سوزنی .
خاقانی .
نظامی (مخزن الاسرار ص 165).
فرخی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
حافظ.
حافظ.
خاقانی (از امثال و حکم ).
؟(از امثال و حکم ).
امیرخسرو دهلوی (از امثال و حکم ).
مسعودسعد (ازامثال و حکم ).
مولوی (از امثال و حکم ).
؟
رودکی .
رودکی .
بخاری .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
عنصری .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
خاقانی .
نظامی .
(از یادداشت مؤلف ).
نه: ( سر تاجداران فروشم به زر / که مه تخت بادا، مه تاج و مه فر (فردوسی: ۱/۱۳۳)، ( کآن فلانی یافت گنجی ناگهان / من همان خواهم مَه کار و مَه دکان (مولوی: ۲۲۱).
ماه#NAME?
ماه پنجم سال میلادی بین آوریل و ژوئن.
بخاری که گاهی در هوای بارانی و مرطوب تولید میشود و فضا را تیره میکند؛ بخار آب پراکنده در هوای نزدیک زمین؛ میغ؛ نزم.
بزرگ.
مِه؛ بزرگ، سرور دانا. مقابل کِه (کوچک خرد).
تکیه ای: meh
طاری: mah
طامه ای: meh / horra
طرقی: mehohorra
کشه ای: mah
نطنزی: mehohorra
مال من – مربوط به من
مه ابر