مترادف مدعی : ادعاکننده، دعوی کننده، شکایت کننده، خواهان، حریف، رقیب، مخالف ، ناموسگر، حقه باز، شارلاتان، درخواست کننده
متضاد مدعی : مدعی علیه، خوانده
برابر پارسی : خواهان، خواستار، دادخواه، داومند، داونده
claimant, pretender, [law] plaintiff
asserter, assertor, claimant, claimer, pretender, professed
مدعي , مطالبه کننده , خواهان , دادخواه , عارض , شاکي
۱. ادعاکننده، دعویکننده، شکایتکننده، خواهان
۲. حریف، خواهان، رقیب، مخالف ≠ مدعیعلیه، خوانده
۳. ناموسگر
۴. حقهباز، شارلاتان
۵. درخواستکننده
اسم ≠ مدعیعلیه، خوانده
ادعاکننده، دعویکننده، شکایتکننده، خواهان
حریف، خواهان، رقیب، مخالف ≠ ناموسگر
(مُ دَّ عا) [ ع . ] (اِمف .) دعوی کرده شده ، ادعا کرده شده .
(مُ دَّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - خواهان . 2 - ادعا - کننده .
مدعی . [ م َ عی ی ] (ع ص ) مرد متهم در نسب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
مدعی . [ م ُ ] (ع ص ) کسی که به پسری خود قبول کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادعاء. رجوع به ادعاء شود.
مدعی . [ م ُدْ دَ عا ] (ع ص ) دعوی کرده شده . (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ). آرزوکرده شده . (آنندراج ).
- مدعی به ؛ مورد ادعا.
- مدعی علیه ؛ آنکه بر او ادعائی شود. من یجبرعلیها. (تعریفات ). خوانده . (لغات فرهنگستان ). طرف مقابل مُدَّعی .
|| آرزوکرده شده . (آنندراج ). آرزوداشته شده . نعت مفعولی است از ادعا به معنی تمنی . رجوع به متن اللغة و اقرب الموارد شود. || (اِ) مقصود نیت . اراده . (ناظم الاطباء). درخواست . آرزو. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مُدَّعا شود.
خاقانی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
حافظ.
سعدی .
حافظ.
خواهان، خواستار، داونده، داومند