کلمه جو
صفحه اصلی

الگو


مترادف الگو : انموذج، سرمشق، طرح، مثل، مدل، نقشه، نمونه

فارسی به انگلیسی

design, example, exemplar, form, lead, model, mold, paradigm, pattern, template


role model, design, example, exemplar, form, lead, mold, paradigm, pattern, template, jig

role, model, example, mould, object lesson, paradigm, pattern, shape, template


pattern, design, sample, model, prototype, paradigm, template


فارسی به عربی

عینة , نمط , نموذج

مترادف و متضاد

type (اسم)
قسم، نوع، رقم، گونه، الگو، باسمه، کلیشه، حروف چاپ، حروف چاپی

pattern (اسم)
نظیر بودن، طرح، ملاک، انگاره، نقش، سرمشق، مدل، الگو، صفات و خصوصیات فردی، مسطوره

standard (اسم)
نشان، پرچم، شعار، علم، قالب، معیار، استاندارد، الگو، نمونه قبول شده

sample (اسم)
نمونه، ملاک، ازمون، سرمشق، مدل، الگو، مسطوره، واحد نمونه

template (اسم)
قالب، الگو

mold (اسم)
قالب، کالبد، کپک، کپک قارچی، الگو، کپرک، قارچ انگلی گیاهان

schema (اسم)
صفت، طرح، شکل، الگو، نونه

strickle (اسم)
الگو، وسیله کوبیدن غلات، وسیله تیز کردن داس

انموذج، سرمشق، طرح، مثل، مدل، نقشه، نمونه


فرهنگ فارسی

مجموعه‌ای از داده‌ها که برای ایجاد سندهای جدید یا مقایسۀ مجموعه‌داده‌های مختلف به کار می‌رود


سر مشق


نقشه، نمونه، طرح


نمونه وشکل چیزی که ازکاغذیامقوابریده باشندمثل الگوی لباس که خیاط ازروی آن پارچه رامی برد
(اسم ) (خیاطی گلدوزی ... ) طرح و نمونه و روبری از چوب نازک یا مقوا و کاغذ و یا پارچ. نازک که از روی آن چیزی را میبرند و یا میسازند : نمونه انموذج طرح .

جملات نمونه

الگوی پیراهن زنانه

(women's) dress pattern


الگوی نخستین

archetype, prototype


الگو قرار دادن

to model, to pattern


فرهنگ معین

( اُ ) (اِ. ) نمونه ، طرح .

لغت نامه دهخدا

الگو. [ اُ ] ( اِ ) روبُر. مُدِل . || سرمشق. مُقتَدی ̍. اُسوَه. قدوه. مثال. نمونه.

فرهنگ عمید

۱. شکل چیزی که از کاغذ یا مقوا بریده باشند، مثل الگوی لباس که خیاط از روی آن پارچه را می برد، روبُر، نمونه.
۲. سرمشق، نمونه.

دانشنامه عمومی

الگو مدل یا یک سلسله قوانین است که با استفاده از آن می توان هر چیزی یا قسمتی از یک چیز را تولید نمود. دانش شناسایی الگوها به شناسایی الگو معروف است. الگو در واقع تولید هر چیزی است که با تکرار عجین و سرشته شده باشد. تکرار می تواند زیرالگوها یا زیرالگوهای اصلاح شده بر طبق چند قانون ساده داشته باشند.در فرهنگ سخن آمده که الگو واژه ای ترکی است.
سخت پوستان دریایی.
تپه شنی، تنگه های بزرگ و غیره.
سرخسها، نحوه تقسیم شاخه های یک درخت، کرانه ها، ابرها و جز اینها.
به صورت کلی می توان به وسیله مردم الگوها را تشخیص داد یا کشف نمود (در بعضی از حالات نیز می توان از رایانه استفاده کرد)
گاه الگوها مانند فرش کردن منظم یک صفحه، پدیده، و تقسیم نمودن دودویی متوازن نام گذاری می شوند.
برخالها (فرکتالها / فراکتالها) الگوهای ریاضی هستند. الگوهای پدیده های طبیعی از اصول معینی تبعیت می نمایند که در برخال هاها یافت می شوند، برای مثال خود-همسانی. اگر چه خود-همسانی در طبیعت فقط تقریبی و کُتره ای (تصادفی) است، می توان اندازه گیری های انتگرالی را، که بیان کننده ویژگی های برخال ها می باشند، به «برخال های» طبیعی مثل کرانه دریا، شکل درختان و جز اینها، اعمال کرد (رجوع کنید به هندسه برخال). درحالیکه ظاهر بیرونی الگوهای خود-همسانی کاملاً پیچیده به نظر می رسند، قوانین مورد نیاز برای ایجاد یا توصیف شیوه تشکیل آن ها می تواند بسیار ساده باشند (برای نمونه سامانه لیندرمایر برای توصیف شکل درختان).

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:پارادایم

فرهنگستان زبان و ادب

{template} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] مجموعه ای از داده ها که برای ایجاد سندهای جدید یا مقایسۀ مجموعه داده های مختلف به کار می رود

واژه نامه بختیاریکا

به نمُ

جدول کلمات

نمونه

پیشنهاد کاربران

بر پایه. کتاب دکتر کزازی الگو. واژه ای. ترکی است. جایگزین پارسی ان نمونه

نشانگر روزآمد، نشان به روز و جدید و نو

الگو = نماد

اشل

وشل

سرمشق، طرح، مثل، مدل، نقشه، نمونه، اشل


الگو یک ساختار منظم از اشکال٬ تصاویر٬ صداها٬ نمادها ٬ وقایع یا اعداد است که ممکن است تکرارشونده یا رشدکننده یا هردو باشد .

اُلگو یا olqu واژه ای ترکی از مصدر "اُلماق=شدن"
معنی لغوی الگو یعنی "بدان شکل میشود" در صورت ادامه دادن چیزی یا راهی از هر چیز دیگری.
برابر فارسی آن "نمونه" است.

الگو واژه ای است پارسی که بدان، روبُر و همچنین نمونه نیز می گویند! واژه یاب، فرهنگ برابر پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو، جلد اول

قدوه

اسوه


کلمات دیگر: