کلمه جو
صفحه اصلی

انسان گرایی


برابر پارسی : آدمیگرایی

فارسی به انگلیسی

humanitarianism

مترادف و متضاد

humanism (اسم)
نوع دوستی، مروت، مردمی، انسانگرایی، علوم انسانی، ادبیات و فرهنگ، فلسفه همنوع دوستی

فرهنگ فارسی

نظامی در اندیشه و رویکردی در کنش اجتماعی که انسان را محور دغدغه‌های خویش در برابر جهان هستی قرار می‌دهد


دانشنامه عمومی

انسان گرایی (هومانیسم، اومانیسم یا اُمانیسم: Humanism)، جهان بینی فلسفی و اخلاقی است که بر ارزش و عاملیت انسان ها به صورت فردی یا جمعی تأکید دارد و عموماً تفکر نقادانه و شواهد (عقلانیت و تجربه گرایی) را بر پذیرش دگم اندیشی و خرافات ترجیح می دهد. در انتقاد از برخی مضامین انسان گرایی فراانسان گرایی مطرح شده است.
Tony Davies, Humanism, (London and new york), 1997, p.۱۲۵–۹
پراگماتیسم و اومانیسم، مقاله ای از محمود خاتمی
واژهٔ انسان گرایی، نهضتی فرهنگی فکری است که در خلال دوران تجدید حیات فرهنگی (رنسانس) به دنبال ایجاد رغبت و تمایلی که نسبت به آثار برجستهٔ یونانی و رومی پدید آمده است. واژه انسان گرایی (Humanism) را فردریچ نیتاما (Friedrich Immanuel Niethammer) از واژه "humanitas" برگرفت ."humanitas" کلمه ای لاتین از سری واژگان فیلسوفانه ای بود که سیسترون (Cicero) قبل از میلاد آن ها را ایجاد کرده بود.
انسان گرایان در میان مجردات انتهای دوران باستان و قرون وسطا، محققان و روحانیون، میان divinitas به معنی حوزه هایی از معرفت و فعالیت که از کتاب مقدس نشأت می گرفت و humanitas یعنی حوزه هایی که به قضایای عملی زندگی دنیوی مربوط می شده است، فرق گذاشتند؛ و از آنجا که حوزهٔ دوم، بخش اعظم الهام و مواد خام خود را از نوشته های رومی و به طور فزاینده یونان باستان می گرفت، مترجمان و آموزگاران این آثار که معمولاً ایتالیایی بودند خود را umanisti یا humanists نامیدند.
در برخی از موارد انسان گرایی در برابر خداگرایی قرار داده شده است. برای نمونه پروتاگوراس در رسالهٔ خویش «در باب خدایان» انسان را مقیاس همه چیز می داند و با این ادعا خدایان را انکار می کند و به همین دلیل از آتن تبعید می شود. سارتر در کتاب «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر» (Existentialisme est un Humanism) کوگیتوی دکارتی را تنها نقطهٔ تمایز اگزیستانسیالیسم از بقیهٔ فلسفه ها و «تنها مبنای ممکن برای انسان گرایی» می داند.برخی، از انسان گرایی، به عنوان ایمان به خدای حقیقی یعنی ایمان به خود انسان یاد می کنند. از نظر آن ها با این که یک ندای درونی در انسان می گوید که خدا هست ولی چون انسان آن را نمی بیند پس نباید در مورد آن اظهار نظر نماید و فعلاً آن چیزی که هست و انسان آن را می بیند، خود انسان است و در واقع انسان همان خداست و به اندازهٔ تمام انسان ها خدا وجود دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

انسان گرایی (humanism)
(یا: اومانیسم) رویکرد غیر دینی به زندگی، با تأکید بر مسئولیت و مجاهدت آدمی در شکل دادن به هستی فردی، اجتماعی و جهانی. مکتب انسان گرایی می پذیرد که آدمیان، همانند همۀ موجودات جاندار، در جهانی صرفاً طبیعی وجود دارند و عمل می کنند و هستی نیروهای فوق طبیعی از قبیل خدایان را انکار می کند. این مکتب عمداً هیچ گونه نظام عقیدتی ممتاز و مشخصی ندارد؛ هیچ آموزۀ ثابت و طرح ریزی شده، هیچ آیین وحدت بخش یا حتی هیچ اصل مورد توافقی در این مکتب مشاهده نمی شود. به همین دلیل، نه یک جنبش انسان گرایانه بلکه تعداد زیادی جنبش انسان گرایانه، با نام های متعدد، در سطح جهان وجود دارند. این نهضت ها ممکن است عقاید و اصول مشابهی داشته باشند، اما هیچ تعریف مشترک و پذیرفته شده ای در مورد انسان گرایی ندارند. پس، «انسان گرایی» اصطلاحی است عام، شامل طیف وسیعی از معتقداتی که گروه های متعددی به آن ها پای بندند. برخی از این گروه ها ترجیح می دهند که از واژه های دیگری غیر از انسان گرایی، از قبیل خردگرایی، خداناگرایی (الحاد)، و سکولاریسم یا دنیوی گری، استفاده کنند.
تاریخچه. واژۀ انسان گرایی در اوایل قرن ۱۹ وضع شد و تا قرن ۲۰ هیچ جنبش انسان گرایانه ای شکل نگرفت. اما سرچشمۀ سنّت انسان گرایانه را می توان از یونان باستان، در زمان فیلسوفان یونانی بزرگی چون افلاطون و سقراط، دانست. یونان قدیم شاهد شروع آموزش و پرورش به معنایی که ما استنباط می کنیم، یعنی شروع مطالعۀ تاریخ، فلسفه، هنر نمایش، دستور زبان، منطق، ریاضیات، و اختر شناسی، بود. در این دوره تلاش بر آن بود که تعالی و کمال از راه تعلیم و تربیت کسب شود، اصول مسلّم دانش به دست آیند و استعدادهای بالقوّۀ آدمی به ظهور رسند. همین تأکید بر پرورش و شکوفایی انسان است که با انسان گرایی عصر حاضر ارتباط دارد. روم باستان تأکید یونان بر هنرهای آزادگان، را پی گرفت و اصطلاح یونانی «انکوکلیا پایدیا» هنگامی که به لاتینی ترجمه شد به صورت «هومانیتاس» درآمد. این واژه، که به منزلۀ میراثی از دنیای باستان باقی مانده است، اشاره داشت به شناخت هنرها در ارتباط با دنیای آدمی، برخلاف واژۀ «دیوینیتاس»، که به مطالعۀ الهیاتمربوط می شد. همین نوع تأکید بر انسان، به جای تأکید بر خدا، از مشخصه های دو دورۀ دیگر تاریخ است: عهد رنسانس، و عصر «روشنگری». رنسانسی که در قرن ۱۴ و ۱۵ ایتالیا آغاز شد به آرمان های دنیای باستانی یونان و روم کلاسیک و به عظمتی که انسان می توانست خواستارش باشد، با دیدۀ تحسین می نگریست. اما کسانی که می خواستند منعکس کنندۀ عمق پژوهش باشند و در تعقیب دانشی بودند که دنیای باستان نمونۀ آن را نشان می داد و کسانی که درصدد بودند ویژگی های آن را از نو بیافرینند و به تجدید حیاتش همّت گمارند، در ایتالیای عهد رنسانس، به محافل روشنفکرانه محدود بودند. با متمرکزکردن ذهن بر دنیای کلاسیک، گرایشی پدید آمد مبنی بر این که فکر بیشتر بر امور دنیوی معطوف شود تا بر امور دینی و انسان مرکز توجه باشد نه خدا. در همین جنبه هاست که مشابهت هایی میان نهضت های انسان گرایانۀ امروزی به چشم می خورد، اما در ایتالیای عهد رنسانس هیچ گونه نهضت انسان گرایانه ای در کار نبود جز روحیه ای عمومی برای تحقیق در نوع آموزش و عقاید عهد باستان و فراهم آوردن امکانی برای تأکید بر قابلیت های انسانی. در حقیقت، تأکید بسیار زیادی بر گذشته، زبان یونانی و لاتینی، نهاده می شد و حتی مخالفتی هم با ابداع دستگاه چاپ و استفاده از زبان های محلی صورت گرفت. نهضت انسان گرایانه در سطح عمومی نیز وجود نداشت، زیرا سخنی از انسان گرایی به گوش اشخاص عادی نمی رسید. با این همه عقاید متنوّع دورۀ رنسانس از ایتالیا به محافل روشنفکری اروپا گسترش یافت؛ در اروپا، اگرچه دین کنار نهاده نشده بود، اما سکولاریسم تا حد زیادی همه جا را فرا گرفته بود و مقدّر چنین بود که همراه با ظهور جنبش اصلاح دیناروپا دورۀ رنسانس پایان یابد. رنسانس، از آن جا که هرگز پدیده ای سازمان یافته نبود، نتوانست دربرابر جنبش های نظام یافته ترِ «اصلاح دین» و «ضد اصلاح دین» دوام آورد.
انسان گرایی امروزین. با نگاهی به گذشته، درمی یابیم که دوره های کلاسیک باستان، عهد رنسانس و عصر روشنگری برخی از ویژگی های عقاید انسان گرایانۀ روزگار جدید را منعکس می کنند. با این حال، انسان گراییِ امروز، مانند دوره های پیش تر، همان نقص هویّت و ضعف بیان و همان عدم انسجام را دارد؛ اگرچه، از بسیاری لحاظ، مسیر دیدگاه زندگی را به همان نحو طوری تغییر داده است که آدمی را در چشم اندازی والامقام تر جای دهد. هرچند همانندی های مکملّی در عقایدِ مربوط به انسان گرایی گذشته و امروزین وجود دارد، سیر تحول دقیق عقاید برحسب زمان تقویمی چندان روشن نیست. خود این واقعیت که واژۀ «انسان گرایی» تا پیش از قرن ۱۹ وجود نداشته است باید هشداری باشد به این که همانندی دقیق میان اکنون و گذشته در کار نیست. جنبش های انسان گرایانۀ عصر جدید از بین گروه های گوناگون مردم در اواخر قرن ۱۹ و در قرن ۲۰ (نهضت های آزاداندیشی، انجمن های اخلاقی، نهضت های خردگرا، و گروه های سکولار) سر برآورده اند. حرکت به سوی موضعی غیردینی و خداناشناسانه (الحادی)وجه مشترک اکثر این گروه ها بود، اما واژۀ «انسان گرایی» به نحوی وسیع در مفهومی خاص به کار برده نمی شد. حتی امروز، هستند کسانی که علاقه ای به این واژه ندارند. بنابراین، اگرچه انسان گرایی به جنبش های خاصی مربوط شده است که پاسخی غیردینی و خداناشناسانه برای زندگی داشته اند، اما ریشه های گوناگونی که انسان گرایی از آن ها سر برآورده است به آرا و عقاید متنوّع میدان می دهد که در ذیل واژۀ جامع «انسان گرایی» جای گیرند. باری، اگرچه برچسب «انسان گرا» جنبۀ صریحاً اختصاصی ندارد، اما نام های مشهوری از قبیل پیِر کوری، ماری کوری، زیگموند فروید، سِر جولیان هاکسلی، ژان پل سارتر، اِی جِی اِیر، جان استوارت میل، و برتراند راسلو برخی از دانشمندان و نویسندگان و فیلسوفان پیش گام امروزی، در این طیف می گنجند. جنبش های انسان گرایانه در سرتاسر جهان با نام های گوناگون وجود دارند؛ مثلاً هند دارای یکی از بزرگ ترین و فعال ترین جنبش های انسان گرایانه است. چندگانگی گروه ها مانع از آن می شود که از همگی انسان گرایان سرتاسر جهان ارزیابی صورت پذیرد.

فرهنگستان زبان و ادب

{humanism} [جامعه شناسی] نظامی در اندیشه و رویکردی در کنش اجتماعی که انسان را محور دغدغه های خویش در برابر جهان هستی قرار می دهد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] انسان گرایی (ابهام زدایی). واژه انسان گرایی ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • انسان گرایی (فلسفه)، یا امانیسم، از مکاتب فلسفه غرب به معنای اصالت اراده و خواست انسان• انسان گرایی (روان شناسی)، یا روان شناسی نیروی سوم، از مکاتب روان شناسی به معنای پرهیز از جبرگرایی در رفتار انسان و اصالت اراده
...

پیشنهاد کاربران

اومانیسم


کلمات دیگر: