کلمه جو
صفحه اصلی

تشنج


مترادف تشنج : جنبش، لرزه ، بحران، تنش، ناآرامی ، ترنجیده شدن

متضاد تشنج : سکون، آرامش

برابر پارسی : لرزش، لرزه، تکان، تنش، ناآرامی

فارسی به انگلیسی

convulsion, spasm, confusion, [fig.] confusion, fit, tension

convulsion, spasm, [fig.] confusion


fit, spasm, tension


فارسی به عربی

تشنج , داء الکزاز , هزة , هستیریا ، استفزاز

عربی به فارسی

شنج , تشنج , پرش , تکان , اشوب , چنگه , چنگوک , گرفتگي عضلا ت , انقباض ماهيچه در اثر کار زياد , دردشکم , محدودکننده , حصار , سيخدار کردن , محدود کردن , درقيد گذاشتن , جاتنگ کردن


مترادف و متضاد

fit (اسم)
حمله، هیجان، بیهوشی، بند، تشنج، غش، قسمتی از شعر یا سرود

tension (اسم)
بحران، کشش، تیرگی، کشمکش، فشار، تشنج، سفتی، تنش، تمدد، قوه انبساط

convulsion (اسم)
اشوب، تشنج، شنج، تکان

hysteria (اسم)
حمله، تشنج، هیستری، هیجان زیاد، حمله عصبی

paroxysm (اسم)
تشنج، گهگیری، حمله ناگهانی مرض

spasm (اسم)
تشنج، تشنج موضعی، شنجه، الت تشنج و اضطراب

tenseness (اسم)
تشنج

tensity (اسم)
شدت، تشنج، قوه کشش، وخامت

tetanus (اسم)
تشنج، کزاز

yank (اسم)
امریکایی، تشنج، ضربه ناگهانی و شدید، تکان شدید و سخت، سرباز شمالی امریکا

جنبش، لرزه ≠ سکون


۱. جنبش، لرزه ≠ سکون
۲. بحران، تنش، ناآرامی ≠ آرامش
۳. ترنجیده شدن


فرهنگ فارسی

درهم کشیده شدن، ترنجیده شدن، کشیده شدن اعضای بدن
۱-( مصدر ) ترنجیده شدن در هم کشیده شدن اعضای بدن انجوغ گرفتن . ۲- لرزیدن. ۳- ( اسم ) ترنجیدگی لرزش . جمع : تشنجات .

فرهنگ معین

(تَ شَ نُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - انقباضات پی درپی و غیرارادی ماهیچه ها. ۲ - در فارسی به معنای ناآرامی ، آشفتگی .

لغت نامه دهخدا

تشنج. [ ت َ ش َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) انجوغ گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). درکشیدگی و ترنجیدگی پوست. یقال : تشنج جلده ؛ ای تقبض. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). کشیده شدن عضو که از حرکت انبساطی بازماند، خواه از برودت ، خواه از یبوست. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بهم بازآمدن و کوتاه شدن عضله ها و عصب ها باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). تقلصی است که بر عصب عارض گردد و مانع انبساط اعضاء شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از بحر الجواهر ) :
بود کمپیری نودساله کلان
پرتشنج روی و رنگش زعفران.
مولوی.
از تشنج رو چو پشت سوسمار
رفته نطق و طعم دندانها ز کار.
مولوی.
برف گشته موی همچون پرّ زاغ
وز تشنج روی گشته داغ داغ.
مولوی.
|| لرزیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). || در فارسی معاصر بهم ریختگی ، هیجان وآشوب را گویند: بازار متشنج است. اوضاع متشنج است. اوضاع دچار تشنج شده. و رجوع به متشنج شود.

فرهنگ عمید

۱. در هم کشیده شدن، ترنجیده شدن.
۲. کشیده شدن اعضای بدن، ترنجیدگی.
۳. (پزشکی ) انقباضات غیر ارادی عضلات که ناشی از تحریکات غیرعادی مغز است و گاه باعث بیهوشی می شود.

دانشنامه عمومی

تشنج (به انگلیسی: seizure) نشانه بروز یک فعالیت نورونی همزمان، غیرطبیعی و شدید در مغز است که می تواند به صورت تغییر در وضعیت روانی، سطح هوشیاری، حرکات تونیک و کلونیک بروز می یابد.
تب بالا
سکته مغزی
قند خون پایین
ضربه مغزی
میگرن
تومور مغزی
سوء مصرف الکل
کمبود ویتامین دی
مصرف داروهای غیرقانونی و یا مواد مخدر
کمبود خواب
میزان پایین سدیم خون هیپوناترمی
ترومای سر که ناشی از خونریزی مغز است.
مصرف بعضی از داروها
افت فشار خون
حمله تشنج بروز ناگهانی نشانه ها یا علائم بیماری است، این اصطلاح به خصوص در مورد صرع به کار می رود (به انگلیسی: epileptic seizure). البته تشنج علل غیر صرعی نیز دارد مانند هیپوگلیسمی، تب و تشنج(convulsion febrile seizure)، افت فشار خون، میگرن و…
معمولاً بیمار قبل از حالت تشنج علائمی را احساس می کند که قبل از تشنج متوجه می شود. در مواردی بدن بیمار منقبض می شود. در صورتی که فرد دچار حمله شد بیمار را به پهلو خوابانیده تا راه تنفس او باز شود و دچار خفگی نشود. بر خلاف تصور رایج نیازی به بیرون آوردن زبان از دهان نیست! چرا که فردی که دچار تشنج شده است زبانش را نخواهد خورد !و فقط در صورتی که دهان فرد دچار تشنج باز است بهتر است جهت جلوگیری از گاز زدن زبان یک تکه دستمال بین دندان ها قرار دهید. در صورتی که بیمار در حالت بیهوشی قرار دارد به اجبار به او دارو ندهید، معمولاً حالت بیهوشی فرد بین ۲ تا ۳ دقیقه طول می کشد. در مواقعی رنگ پریدگی، کبودی و… امکان دارد.
پزشکان به طور کلی تشنج را به دو دسته کانونی و یا عمومی براساس محل فعالیت غیرطبیعی مغز تقسیم می کنند :

دانشنامه آزاد فارسی

تَشَنُّج (convulsion)
مجموعه ای از انقباضات شدید و غیرارادی ماهیچه ها، گاه همراه با بیهوشی. تشنج علل گوناگون دارد، از آن جمله است بیماری هایی مغزی مثل صرع، جراحت، تب زیاد، مسمومیت، و برق گرفتگی.

فرهنگ فارسی ساره

ناآرامی، لرزش، تنش


پیشنهاد کاربران

تشنج از مصدر شکنج فارسی ساخته شده وهمان طور که درشعر بزرگان آمده تشنج بمعنی چین وچروک است که در شکنج گیسو ومانند آن منظور میشود شکنج درعربی شنج شده و. . . . .
حیف که سایت شما در گوشی بسختی دیده میشه وگرنه از واژه یاب موفقتر بودید

اندام شکنج ؛ تشنج. ( یادداشت مؤلف ) : و ( فوتنج ) آن اندام شکنج را که با. . . بود سود دارد. ( الابنیة عن حقایق الادویة ) .


کلمات دیگر: