کلمه جو
صفحه اصلی

وداع با اسلحه

دانشنامه عمومی

وداع با اسلحه (به انگلیسی: A Farewell to Arms) رمانی نوشته ارنست همینگوی (۱۸۹۹-۱۹۶۱)، نویسنده آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات است که در سال ۱۹۲۹ منتشر شد. داستان آن دربارهٔ جوانی آمریکایی با نام فردریک هنری (Frederic Henry) است که با درجه ستوان در جنگ جهانی اول در بخش آمبولانس ها در ارتش ایتالیا خدمت می کند. عنوان آن از شعری گرفته شده که جرج پیل در سده ۱۶ میلادی سروده است.
صد کتاب برتر تاریخ ادبیات به انتخاب انجمن کتاب نروژ
صد رمان برتر به انتخاب کتابخانه مدرن
در فیلم در عشق و جنگ به کارگردانی و تهیه کنندگی ریچارد اتنبرا محصول سال ۱۹۹۶، بخش هایی از زندگی واقعی همینگوی که در این کتاب نیز آمده است به تصویر کشیده شده است.
جنگ جهانی اول، که در این کتاب از گوریتسیا، شهر کوچکی در شمال تریسته، در منتهی الیه سرحد ایتالیا به آن نگریسته شده است، چندان ترسناک به نظر نمی رسد و در انعکاس گنگ چند صدای توپ دوردست خلاصه می شود. ستوان فردریک هنری آمریکایی، که بر اثر جوانی و لاقیدی و ذوق به ورزش در ارتش ایتالیا استخدام شده است، در میان آمبولانس های خود و تالار ناهارخوری و شراب و زن زندگی بسیار مطبوعی دارد. با نزدیک شدن تدریجی زمستان صدای توپ ها بسیار کمتر می شود و درخواست مرخصی هنری را برای تمام زمستان می پذیرند. هنری از این فرصت برای خوش گذرانی در شبه جزیره استفاده می کند. وقتی به جبهه برمی گردد، با پرستاری انگلیسی با نام کاترین بارکلی (Catherine Barkley) آشنا می شود و تظاهر به دوست داشتن او می کند؛ در حالی که دروغ می گوید. پرستار هم تظاهر به باور کردن حرف او می کند؛ در حالی که چنین نیست. در خلال این احوال جنگ جان تازه می یابد. هنوز صحبت هنری با اطرافیانش راجع به جنگ تمام نشده است که می فهمد آن ها چقدر از جنگ بیزارند. در طی نبردی زخمی می شود. او را به بیمارستانی آمریکایی در شهر میلان منتقل می کنند که پرستار انگلیسی نیز به آنجا فرستاده می شود. او و پرستار عاشق یکدیگر می شوند. جراحتش به تدریج معالجه می شود. پرستار از او باردار شده و هنری باید به جبهه برگردد. در جبهه اوضاع به کلی تغییر کرده است و دیگر صحبت از بازی در بین نیست. همه سخت می جنگند. بیزاری و خستگی چنان است که خفقان می آورد و فلج می کند. سروان رینالدی، بهترین دوست هنری، شب و روز خود را به جراحی زخمی ها می گذراند و احتمال می دهد که سیفلیس گرفته باشد. شراب همچنان مست می کند؛ ولی اوضاع را بهتر نمی کند. هنری را به منطقه کوهستانی منتقل می کنند؛ هنوز به آنجا نرسیده است که با حمله آلمانی ها و اتریشی ها عقب نشینی شروع می شود. هنری با سه آمبولانس تحت فرمانش به عقب برمی گردند. در جاده چنان آشفتگی ای حکمفرماست که اتومبیل ها قدم به قدم پیش می روند. مجبور به حرکت از جاده های فرعی می شوند که آمبولانس ها به گل فرو می روند و هنری با سه سرباز تحت امرش پیاده ادامه می دهند. گلوله ای بی هدف از نیروهای ایتالیایی در حال عقب نشینی یکی از مردان او را (آیمو) می کشد. یکی دیگر خود را تسلیم آلمانی ها می کند. ستوان هنری و راننده باقی مانده، پس از مدتی راهپیمایی بی هدفی، جاده ای را پیدا می کنند. روی پلی، افراد دژبانی ارتش ایتالیا راه را بر افسران در حال عقب نشینی می بندند و آن ها را به چمنزاری می برند و پس از چیزی شبیه به محاکمه، تیرباران می کنند. هنری درست وقتی که باید در این به اصطلاح دادگاه حضور یابد، با پریدن در رودخانه خودش را نجات می دهد. از این لحظه به بعد، او احساس می کند که دیگر هیچ دِینی به ارتش ایتالیا ندارد و فراری شده و با پریدن بر قطاری باری خود را به نزد خود کاترین می رساند و با او از ایتالیا گریخته و به سوئیس می روند و در آنجا منتظر تولد فرزند خود می شوند اما فرزند در زایمان می میرد و باعث مرگ مادر می شود.
این کتاب بر پایه تجربیات واقعی همینگوی در ارتش ایتالیا در جنگ جهانی اول نوشته شده است. الهام بخش شخصیت کاترین بارکلی، پرستاری با نام اگنس ون کوروسکی بوده است که در بیمارستان صلیب سرخ آمریکا در شهر میلان از همینگوی زخمی مراقبت کرده است. همینگوی عاشق ون کوروسکی بوده و قرار بوده با یکدیگر ازدواج کنند که به دلایلی نامشخص این اتفاق نمی افتد. کیتی کانل، خبرنگار مُد اهل پاریس نیز الهام بخش شخصیت هلن فرگوسن (Helen Ferguson) بوده است. کشیش داستان نیز کشیشی واقعی و ناشناخته با نام Don Giuseppe Bianchi بوده که کشیش هنگ های ۶۹اُم و ۷۰اُم بریگاد آنکونا بوده است. شخصیت اصلی رینالدی (Rinaldi) که در کتاب، دوست ستوان هنری است شناخته شده نیست ولی در داستان در زمان ما اثر دیگری از همینگوی نیز حضور دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

وداع با اسلحه (A Farewell to Arms)
رمانی از ارنست همینگوی، منتشر شده به انگلیسی در ۱۹۲۹. ماجرای داستان در هنگام جنگ جهانی اول اتفاق می افتد. ستوان فردریک هنری امریکایی که در استخدام ارتش ایتالیاست، زندگی لاقیدانه و مطبوعی دارد. او در جبهه با پرستاری انگلیسی آشنا می شود و تظاهر به دوست داشتن او می کند، و پرستار هم به تظاهر باورش می شود. در این احوال جنگ بالا می گیرد و هنری از ناحیۀ زانو زخم برمی دارد و به بیمارستانی امریکایی در شهر میلان منتقل می شود. در آن جا تصادفاً دوباره پرستار را می بیند و میانشان نوعی همدلی به وجود می آید و هِنری به او ابراز علاقه می کند. در این رابطۀ تازه، پرستار باردار می شود و هِنری هم پس از بهبود به جبهه بازمی گردد، اما اوضاع جنگ تغییر کرده است. همه سخت می جنگند و بیزاری و خفقان و خستگی حکم فرماست. سروان رینالدی، بهترین دوست هِنری، نیز تمام وقت سرگرم مداوای زخمی هاست. سرانجام فرمان عقب نشینی صادر می شود (عقب نشینی معروف کاپورتّو). هِنری و تنها رانندۀ آمبولانسی که برایش باقی مانده پس از راه پیمایی های بی هدف، جادۀ اصلی را می یابند. هِنری با پریدن در رودخانه ای نجات می یابد و از آن پس خود را دیگر جزو ارتش ایتالیا نمی داند. او با قایقی به سوی انتهای شمالی دریاچه پارو می زند و از مرز سوئیس عبور می کند و پرستار را در بندر استرزا می یابد. آن دو در آرامش و شادمانی در انتظار تولد فرزند می نشینند، اما نوزاد مُرده به دنیا می آید و پرستار نیز براثر زایمان می میرد. وداع با اسلحه با روایت موضوعی رمانتیک به شیوه ای غیر رمانتیک، تناقضی گیرا به وجود می آورد که هر خواننده ای را متأثر می کند. سبک همینگوی دراین رمان، که در آن زمان یک انقلاب تلقی می شد، نویسندگان بسیاری به ویژه امریکاییان را تحت تأثیر قرار داد. این رمان با همین عنوان در ۱۳۳۳ش به فارسی در تهران منتشر شده است.


کلمات دیگر: