کلمه جو
صفحه اصلی

تابندگی


مترادف تابندگی : تابش، تشعشع، تلاء لو، درخشش، درخشندگی، شعشعه، فروغ، نورافشانی، برق، جلا

متضاد تابندگی : تیرگی

فارسی به انگلیسی

glitter, luster, radiance, shininess

luminousness


فارسی به عربی

تالق

مترادف و متضاد

تابش، تشعشع، تلاء‌لو، درخشش، درخشندگی، شعشعه، فروغ، نورافشانی ≠ تیرگی


برق، جلا


۱. تابش، تشعشع، تلاءلو، درخشش، درخشندگی، شعشعه، فروغ، نورافشانی
۲. برق، جلا ≠ تیرگی


radiance (اسم)
پرتو، درخشندگی، تشعشع، تابندگی، پرتو افکنی، شید

irradiance (اسم)
درخشندگی، تابش، لوستر، روشنی، تابندگی

irradiancy (اسم)
درخشندگی، تابش، لوستر، روشنی، تابندگی

radiancy (اسم)
پرتو، درخشندگی، تشعشع، تابندگی، پرتو افکنی، شید

فرهنگ فارسی

چگالی شار یا انرژی تابشی یک سطح تابشی در واحد سطح


شعشعه پرتو افشانی براقی.

فرهنگ معین

(بَ دِ ) (حامص . ) تشعشع ، پرتو - افشانی .

لغت نامه دهخدا

تابندگی. [ ب َ دَ / دِ ] ( حامص ) شعشعه. پرتوافشانی. برّاقی.برق. تلألؤ. درخشندگی :
ستاره درآمد بتابندگی
برآسود خلق از شتابندگی.
نظامی.

دانشنامه عمومی

درخشندگی، تابندگی یا توان تابشی (به انگلیسی: luminosity) اندازهٔ کل روشنایی جسم آسمانی است. جنس تابندگی از توان است و واحدش وات می باشد.
شار تابشی، درخشندگیِ یکای مساحت جسم است، پس میانشان این رابطه برقرار است:
که F شار تابشی و A مساحت تابنده است. نیز می توان F را شار دریافتی (روشنایی، مقدار تابش رسیده به یکای سطح در فاصله ای معین) و A را مساحت گویی که جسم سیاه در فاصلهٔ معین روشن کرده دانست. هر دو مقدار یک جواب به دست می دهد.
چون مساحت گوی از رابطهٔ S=A=4πr2 به دست می آید، این رابطه برمی آید. توجه کنید که این جا مساحت کرهٔ روشن شده را به دست آوردیم (r)، نه جسم سیاه (R) را.

فرهنگستان زبان و ادب

{radiance, steradiancy} [فیزیک- اپتیک] چگالی شار یا انرژی تابشی یک سطح تابشی در واحد سطح

جدول کلمات

لمعان

پیشنهاد کاربران

درخشش


کلمات دیگر: