کلمه جو
صفحه اصلی

صبر


مترادف صبر : آرام، قرار، بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب، انتظار، عطسه

متضاد صبر : بی شکیبی، بی قراری

برابر پارسی : بردباری، خونسردی، درنگ، شکیب، شکیبایی

فارسی به انگلیسی

patience

فارسی به عربی

صبر

عربی به فارسی

بردباري , شکيبايي , شکيب , صبر , طاقت , تاب


مترادف و متضاد

patience (اسم)
بردباری، طاقت، عزا، شکیبایی، تاب، صبر، شکیب

آرام، قرار ≠ بی‌شکیبی، بی‌قراری


بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب


انتظار


عطسه


۱. آرام، قرار
۲. بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب
۳. انتظار
۴. عطسه ≠ بیشکیبی، بیقراری


فرهنگ فارسی

شکیبیدن، شکیبایی کردن، شکیبایی، بردباری، شهرالصبر: ماه رمضان
گیاهی است از تیره سوسنیها جزو دسته تک لپه ییها که دارای برگهای ضخیم و دراز و سبز مایل به قرمز و بدون دمبرگ دارای کناره های ضخیم پیچ و خم دار است که منتهی به تیغ می شوند . گلهایش به رنگ زرد مایل به سبز است که به صورت خوشه بر روی ساقه مولد گل قرار دارند . این گیاه دارای گونه های متعدد است . که همه خاص نواحی گرم هندوستان و جزایر آنتیل و شمال افریقا است و برخی گونه ها نیز در نواحی بحر الرومی می رویند . از این گیاه شیرابه ای به دست می آورند که پس از تغلیظ به نام صبر زرد به بازار عرضه می دارند . و آن در تداوی مصرف دارد . صبر زرد صباره الصبر آلوئس آلوی شب یار . یا صبر زرد . ۱ - صبر . ۲ - شیرابه سفت شده ای که از گیاه صبر به دست می آورند . رنگ این ماده غلیظ شده از قرمز تا قهوه یی متغیر است . و معمولا به صورت تکه های جامد به بازار عرضه می شوند . قطعات صبر زرد به خوبی به صورت گرد در می آیند . و در مجاورت حرارت ابتدا نرم و ذوب شده سپس با شعله درخشانی می سوزد . صبر زرد به خوبی در الکل و در آب جوش حل می شود و پس از سرد شدن رسوبی به نام صمغ صبر زرد از خود باقی می گذارد. طعم صبر زرد بسیار تلخ و مهوع و بویش بسته به انواع آن فرق می کند . تبر زرد صبر . یا صبر سقوطری . صبر زردی که از گیاهان مولد صبر جزیره سقوطر ( جزیره ایست در اقیانوس هند در جنوب هندوستان با ۱۲٠٠٠ سکه و جزو مستملکات انگلیس است ) به دست آید .
نام کوهی است بلند در یمن و در آن قلعه ها و قریه های چند است و قلعه در این کوه است بنام صبر

سرده‌ای از سریشیان (Asphodelaceae) شامل گیاهانی با برگ‌های طوقه‌ای بزرگ و ضخیم و گوشتی و گل‌های لوله‌ای به رنگ‌های زرد، نارنجی، صورتی یا قرمز که بر روی شاخۀ گل‌‌دهنده به‌صورت دسته‌ای و متراکم قرار دارند


فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (اِ. ) گیاهیست با برگ های دراز و ضخیم و تیغ دار با گل های زرد رنگ . در جاهای گرم می روید و طعم تلخ دارد.
( ~ . ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) شکیبایی کردن . ۲ - (اِمص . ) بردباری . ۳ - (عا. ) عطسه . ، ~ ایوب کنایه از: شکیبایی بسیار زیاد.

(صَ) [ ع . ] (اِ.) گیاهیست با برگ های دراز و ضخیم و تیغ دار با گل های زرد رنگ . در جاهای گرم می روید و طعم تلخ دارد.


( ~ .) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شکیبایی کردن . 2 - (اِمص .) بردباری . 3 - (عا.) عطسه . ؛ ~ ایوب کنایه از: شکیبایی بسیار زیاد.


لغت نامه دهخدا

صبر. [ ] (اِ) صنبر. روز دوم از هفت روز بردالعجوز است . (آثار الباقیه ).


صبر. [ ] (اِخ ) کوهی است که در آن معدنی از طلاست . (الجماهر بیرونی ص 270).


صبر. [ ص َ ] (ع مص ، اِمص ) شکیبیدن . شکیبایی . شکیبایی کردن . پائیدن . نقیض جزع . و در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: صبر بفتح و سکون بابمعنی شکیبائی است . سالکان گفته اند: تصبر واداشتن نفس است بر مکاره و تجرع مرارت ؛ یعنی اگر آدمی صبر رامالک نبود بایست که بکوشد و نفس خود را بصبر واداردو صبر ترک شکایت است از جز بسوی خدا. سهل گوید صبر انتظار فرج خداست و آن فاضلترین خدمت و برترین آن است ، و جز سهل گوید: صبر آن است که در صبر صابر باشی ومعنی آن اینکه ؛ در بلاها و شدائد خروج از آن نبینی . و گفته اند صبر آن است که بنده را اگر بلا برسد ننالد،و رضا آنکه بنده را اگر بلا برسد ناخوش نگردد دهنده و ستاننده خداست ترا در این میان چکار است . و بعضی گویند اهل صبر بر سه مقامند: اول ترک شکایت و این درجه ٔ تائبان است دوم رضا بمقدور و این درجه ٔ زاهدان است سوم محبت آن است ، که مولی با وی کند و این درجه ٔ صدیقان است و گفته اند صبر ترک شکایت از الم بلوی است جز بسوی خدا چه خدا ایوب را بر صبری که کرد ثنا فرستاد و فرمود: انا وجدناه صابراً (قرآن 44/38). و ایوب در دفع مضرت از خود شکایت بخدا برده بود که فرماید:و ایوب اذ نادی ربه انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین (قرآن 83/21). و در تفسیر کبیر در ذیل قول خدا وبشر الصابرین (قرآن 155/2) آرد که صبر دو قسم است یکی بدنی و آن تحمل بدن است مشقات را و دیگر نفسانی وآن بازداشتن نفس است از مشتهیات طبع؛ و این قسم اگرصبر از شهوت باشد آن را عفت نامند و اگر بر احتمال مکروه باشد اسامی مختلف دارد چنانکه صبر در مصیبت راصبر نامند و اگر صبر در حال غنی باشد آن را ضبط نفس نامند و اگر در نبرد باشد شجاعت خوانند و اگر در کظم غیظ بود حلم نامند و اگر در نوائب باشد سعه ٔ صدر گویند و اگر در اخفاء کلام بود کتمان سر نامند و اگر در فضول عیش باشد زهد گویند و اگر بر مقدار کمی از مال بود قناعت خوانند و این همه را صبر نامند. قال اﷲ تعالی : و الصابرین فی البأساء و الضراء و حین البأس (قرآن 77/2). غزالی گوید: صبر از خواص آدمی است و بهائم را صبر نبود چه شهوت بر آنها مسلط است و عقلی که با شهوت معارضه کند ندارند و در ملائکه نیز صبر متصور نیست چه آنان شوق مجرد به حضرت ربوبیت اند و شهوت بر ایشان مسلط نیست تا آنان را از شوق بحق و میل بدرجه ٔ قرب بازدارد اما در آدمی شهوت و عقل هر دو موجود است و با یکدیگر معارض و هرگاه عقل سد راه شهوت شود آن را صبر نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به تعریفات جرجانی و نفائس الفنون شود :
بشوی نرم هم بصبر و درم
چون بزین و لگام تند ستاغ .

شهید.


همی نسازد با داغ عاشقی صبرم
چنان کجا بنسازد بنانج باز بنانج .

شهید.


زمرد شکیبا بپرسید شاه
که از صبر دارد بسر بر کلاه .

فردوسی .


بدیها بصبر از مهان بگذرد
سر مرد باید که دارد خرد.

فردوسی .


دل تو بدین درد خرسند باد
همان با خرد صبر پیوندباد.

فردوسی .


صبر نماندم چو این بدیدم گفتم
خه که جز از مسککک (؟) نزدات مادر.

؟


زآرزوی بچه ٔ رز دل او خسته و ریش
گفت کِم صبر نمانده ست در این فرقت بیش .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 196).


سیزده سال شهنشاه بماند اندر حبس
کز همه نعمت گیتیش یکی صبر ندیم .

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).


و امیرالمؤمنین در نعمت و راحت ترزبان است بشکر الهی و برابری میکند با بلیه ٔ الم رسان با صبر بسیاری که خدا به او داده است ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).
بدل پرصبر گشتم تا بمن بر
چو بر ایوب زر بارید باران .

ناصرخسرو.


تخم ظفر نیست مگر صبر بر
صبر چو زیتون و ظفر روغن است .

ناصرخسرو.


چو صبر تلخ باشد پند لیکن
بصبرت پند چون صبرت شود قند.

ناصرخسرو.


باران بصبر پست کند گرچه
نرم است روی آن که خارارا.

ناصرخسرو.


صبر از مراد نفس و هوی باشد
این بود قول عیسی شعیا را.

ناصرخسرو.


یاری ز صبر خواه که یاری نیست
بهتر ز صبر مر تن تنها را.

ناصرخسرو.


جز صبر تیر او را اندر جهان سپر نیست
مرغی است صبر کو را جز خیر بال و پر نیست .

ناصرخسرو.


هیچ در صبر دل نبندم ازآنک
دانم از صبر هیچ نگشاید.

خاقانی .


یک رشته ٔ جان بصد گره دارم
صبرش گرهی گشادنتواند.

خاقانی .


ز آتش سینه مرا صبر چو سیماب پرید
صبر پران شده را مرغ بپر می نرسد.

خاقانی .


کَه کَه شده ست صبرم و بر تو به نیم که
جوجو شده ست جانم و بر تو به نیم جو.

خاقانی .


میندیش اگر صبر من لشکری شد
دلت سنگ شد سنگ بر لشکر افکن .

خاقانی .


بر سر عقل آستینی میزنم
از در صبر آستانی میکنم .

خاقانی .


زنهار تا نگوئی کاین غم بصبر ماند
گر صبر غم نشاند پس زینهار من چه ؟

خاقانی .


گفتی که بدرد دل ، صبراست طبیب اما
امروز طبیبت شد بیمار نگه دارش .

خاقانی .


روزی هزار بار بخوانم کتاب صبر
هوشم چو نیست لاجرم از بر نمی شود.

خاقانی .


ای صبر که کشته ٔ فراقی
در معرکه ٔ بلات جویم .

خاقانی .


بدان تا دلم منزل فقر گیرد
به از صبر منزل نمایی نبینم .

خاقانی .


عقل در آن دایره سرمست ماند
عاقبت از صبر تهی دست ماند.

نظامی .


صبر از ایمان بسر یابد کله
حیث لا صبر فلا ایمان له .

مولوی .


صبر تلخ آمد ولیکن عاقبت
میوه ٔ شیرین دهد پرمنفعت .

مولوی .


رنج بدخویان کشیدن زیر صبر
منفعت دادن بخلقان همچو ابر.

مولوی .


صبر چون پول صراط آنسو بهشت
هست با هر خوب یک لالای زشت .

مولوی .


منشین ترش تو از گردش ایام که صبر
گرچه تلخ است ولیکن بر شیرین دارد.

سعدی .


قرار در کف آزادگان نگیرد مال
نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال .

سعدی .


گنج صبر اختیار لقمانست
هرکرا صبر نیست حکمت نیست .

سعدی (گلستان ).


غرقه در بحر عمیق تو چنان بی صبرم
که مبادا که ز دریام بساحل فکند.

سعدی .


تلخست دهان عیشم از صبر
ای تنگ شکر بیار قندی .

سعدی .


صبر بسیاربباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید.

سعدی .


من صبر بیش از این نتوانم ز روی او
چند احتمال کوه توان بود کاه را.

سعدی .


هاتف آن روز بمن مژده ٔ این دولت داد
که بر آن جور و جفا صبر و ثباتم دادند.

حافظ.


|| باز داشتن کسی را برای قتل . || بازداشتن کسی را برای یمین . || کفیل و پذرفتار شدن کسی را. || انبار کردن گندم را. (منتهی الارب ).
- بی صبری ؛ صبر نکردن . تحمل نکردن :
حمل بی صبری مکن بر گریه ٔ صاحب سماع
اهل دل داند که تا زخمی نخورد آهی نکرد.

سعدی .


- صبر آمدن ؛ در تداول عوام عطسه کردن . رجوع به صبر کردن ... شود.
- امثال :
از صبر آدمی زاد گرگ آدم خوار پیدا میشود .
صبر تلخ است ولیکن بر شیرین دارد .
الصبر مفتاح الفرج ؛ شکیبائی کلید گشایش است :
گفت ای نور حق و دفع حرج
معنی الصبر مفتاح الفرج .

مولوی .


شکیبائیش مرغان را پر افشاند
خروس الصبر مفتاح الفرج خواند.

نظامی .



صبر. [ ص َ ب َ ] (ع اِ) برف . (منتهی الارب ).


صبر. [ ص َ ب ِ / ص َ ] (ع اِ) سولع. مقر. ایلوا. بفتح اول و کسر ثانی است . و سکون ثانی جائز نیست مگر بضرورت شعری .و آن عصاره ٔ تلخ است از درختی که به هندی ایلوا گویند. اما از قاموس معلوم می شود که شعرای عرب بسکون دوم جایز داشته اند بنابر ضرورت در این صورت تصرف فارسیان نباشد که به سکون دوم میخوانند و لهذا در مدار نوشته که صبر بالفتح معروف است و نوعی از دوا و بعضی گویند که بمعنی دوای تلخ بکسر اول و سکون ثانی نیز جایز است چه هر اسمی که بفتح اول و کسر ثانی باشد در آن کسر و فتح اول و سکون ثانی نیز جایز است چنانکه درکَتِف و کِتف و کَتف و در فَخِذ و فِخذ و فَخذ... (غیاث اللغات ). و در اختیارات بدیعی است که آن سه نوع است : اسقوطری و عربی و سمجانی و بهترین آن سقوطری بود... و نیکوترین صبر سقوطری آن بود که لون آن مانندلون جگر بود و بوی وی مانند مرّ بود و براق بود نزدیک صمغ عربی و چون در دست بمالند زود خرد شود و بلون مانند زعفران بود و از وی بوی روغن گوسفند آید و قطعاً سنگ ریزه در وی نبود و نوع عربی را عدنی و یمنی خوانند و وی میانه بود و سمجانی بد بود و آن را صبر بردگی خوانند... و در تحفه ٔ حکیم مؤمن آرد: عصاره ٔ نباتی است ، برگ آن شبیه ببرگ کلم و بسیار ضخیم و شبیه ببرگ رقع یمانی که در مازندران انجیر بغداد می نامندوبیخ آن بقدر شلغم و از یک بیخ زیاده بر ده عدد میروید و مملو از رطوبت در غایت تلخی و چون مدتی بگذرد از وسط برگها ساقی میروید قریب بذرعی و پر از رطوبت عسلی با اندک حلاوت و کریه الرائحه و ثمرش مثل غوره ٔ خرما و در آخر سرخ می شود و آنچه از جزیره ٔ سقوطر بلاد یمن آرند زرد مایل بسرخی و زودشکن و براق و خوشبو و بهترین اقسام است و قسم عربی مایل بزردی و درخشندگی او کمتر است و قسم سمجانی که صبر فارسی نیز گویند بدبوئی و سیاهی او غالب و بی درخشندگی و زبونترین اقسام است . و محمدبن احمد گوید: نوعی دیگر مسمی بخضری میباشد که بعد از سقوطری بهتر از عربی و فارسی است و هرچه از هفت سال بلکه از چهار سال بگذرد و آنچه بدبو و سیاه و بی درخشندگی باشد استعمال او جایز نیست و باید در سائیدن صبر مبالغه نمایند و در هوای بسیار سرد و بسیار گرم و در مزاج جوانان و محرورین و ضعیف الاحشاء خصوصاً با صاحبان ضعف جگر و امعاء و سده ٔ ماساریقا و بواسیر و علل مقعد استعمال نباید کرد و صبر در دوم گرم و در سوم خشک و مسهل قوی موادی که مهیا و جمع بوده باشد و ضعیف الاثر است در آنچه مهیای دفع نشده باشد و مخرج سودا و بلغم غلیظ مائی و صفرای مائی و مفتح سوای سده ٔ جگر و محلل ریاح احشاء و مجفف بی لذع خصوصاً شسته ٔ او و با مصطکی منقی دماغ است و جهت مفاصل مفید و یا غاریقون جهت ربو و تنقیه ٔ سینه و با گل سرخ و مصطکی جهت امراض معده و با آب سرد جهت نفث الدم سینه و با ادویه ٔ مناسبه جهت یرقان و جمیع امراض سوداوی و اخراج اقسام کرم و امراض سپرز و گرده و رفع تشنگی که از صفرای مخلوط بلغم باشد مفید و بالخاصیه مضر جگر و مقعد و اکثار او مورث اسهال دموی و کهنه ٔ او و انواع زبون او گاه باشد که تا سه روز در معده بماند و باعث کرب گردد و مصلح او مقل ازرق و مصطکی و پوست هلیله ٔ زرد و کتیرا و زعفران و افسنتین و شربتش یک مثقال و بدلش در اورام و جراحات دوچندان آن حضض و در اسهال نیم وزن او تربد و قدری سقمونیا است و طلای او حافظ جثه میت از فساد و جهت ضربه و سقطه و اورام و رفع آثار و نزلات و صداع و نمله و جمره و آکله و قروح خبیثه و با آب گشنیز و جهت باد سرخ و شری و با مغز تخم کدو جهت جراحت بینی و با مورد و شراب جهت سیاه کردن و درازی موی نافع و رفع قمل و رویانیدن موی که از کچلی ریخته باشد مجرب و غسول او با سرکه جهت سعفه و خزاز و داءالثعلب و اکتحال او مقوی نور بصر و جهت سلاق و جرب و حکه و مطبوخ او با آب گندنا و سلج الحیه جهت سقوط دانه ٔ بواسیر و امراض مقعد بی عدیل و ذرور او مجفف زخمها و التیام دهنده ٔ او و جهت قروح قضیب و فرج و اعضای عصبانی بغایت نافع و با استخوان پوسیده بالسویه راعف نواصیر و آکله مجربست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و در تذکره ٔ ضریر انطاکی آرد که : نیکوتر آن صبری بود که اعتصار آن در سرطان بود و پس از گستردن در آفتاب در پوست کنند و قوت آن چهار سال بماند... و با مرسین و سداب موی دراز و سیاه کند و از ریزش بازدارد و شپش بکشد و موی برویاند پس از کلی - انتهی . در گیاه شناسی گل گلاب آمده است که : صبر از دسته ٔ سوسن ها است و در نقاط گرم روئیده (میشود) برگهای بسیار ضخیم دارد و برگهای آن دارای صمغی بنام صبر زرد است که مسهلی بسیار قوی و تلخ است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 281) : و چون روزی چند برآمد مردمانی از شام سوی بیت المقدس آمدند که عیسی را ببینند و با خویشتن هدیه آوردند عیسی را که بمادرش دهند پاره ای زر و پاره ای مر و پاره ای کندر و مر داروئی است تلخ همچون صبر که بشکستگی بمالند...
تا صبر را نباشد شیرینی شکر
تا بید را نباشد بویی چو داربوی .

رودکی .


چو صبر تلخ باشد پند لیکن
بصبرت پند چون صبرت شود قند.

ناصرخسرو.


بدین تلخی که کرد این صبر این سان ؟
چنین شیرین که کرد این شاخ شکر؟

ناصرخسرو.


روی بهی کجا بود مرد زحیر را که خود
وقت سقوط قوتش صبر خورد سقوطری .

خاقانی .


اگر چه بیدلان را صبرکردن
بسی مشکل تر است از صبر خوردن .

(ویس و رامین ).


صبورآباد من گشت این سیه سنگ
که از تلخی چو صبر آمد سیه رنگ .

نظامی .


ور تو نشناسی شکر را از صبر
بیگمان شد حس ذوق تو خدر.

(مثنوی ).


دردا که طبیب صبر می فرماید
وین نفس حریص را شکر می باید.

سعدی (گلستان ).


شکر خوشست ولیکن حلاوتش تو ندانی
من این معامله دانم که طعم صبر چشیدم .

سعدی .



صبر. [ ص ِ ] (ع اِ) ابر سپید. || ناحیت . (منتهی الارب ).


صبر. [ ص ُ ] (اِخ ) بطنی است از غسان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).


صبر. [ ص ُ ] (ع اِ) زمین سنگریزه ناک . (منتهی الارب ). || کرانه . (منتهی الارب ) (نشوء اللغة ص 17). || سطبری هر چیزی و طرف آن . || ابر سپید. || طرف آبجامه . || تمامه ٔ هر چیزی . و در همه ٔاین لغات بکسر صاد نیز آمده است . (منتهی الارب ). || فرازین بهشت . و منه الحدیث : سدرة المنتهی صبر الجنة و کذلک صبر کل شی ٔ اعلاه . (مهذب الاسماء).


صبر. [ ص ُ ب ُ ] (ع اِ) جمع صبیر. (منتهی الارب ). رجوع به صبیر شود.


صبر. [ ص ُ ب ُ ] (ع اِ) زمینی که در آن سنگ ریزه بود. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).


صبر. [ ص َ ] ( ع مص ، اِمص ) شکیبیدن. شکیبایی. شکیبایی کردن. پائیدن. نقیض جزع. و در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: صبر بفتح و سکون بابمعنی شکیبائی است. سالکان گفته اند: تصبر واداشتن نفس است بر مکاره و تجرع مرارت ؛ یعنی اگر آدمی صبر رامالک نبود بایست که بکوشد و نفس خود را بصبر واداردو صبر ترک شکایت است از جز بسوی خدا. سهل گوید صبر انتظار فرج خداست و آن فاضلترین خدمت و برترین آن است ، و جز سهل گوید: صبر آن است که در صبر صابر باشی ومعنی آن اینکه ؛ در بلاها و شدائد خروج از آن نبینی. و گفته اند صبر آن است که بنده را اگر بلا برسد ننالد،و رضا آنکه بنده را اگر بلا برسد ناخوش نگردد دهنده و ستاننده خداست ترا در این میان چکار است. و بعضی گویند اهل صبر بر سه مقامند: اول ترک شکایت و این درجه تائبان است دوم رضا بمقدور و این درجه زاهدان است سوم محبت آن است ، که مولی با وی کند و این درجه صدیقان است و گفته اند صبر ترک شکایت از الم بلوی است جز بسوی خدا چه خدا ایوب را بر صبری که کرد ثنا فرستاد و فرمود: انا وجدناه صابراً ( قرآن 44/38 ). و ایوب در دفع مضرت از خود شکایت بخدا برده بود که فرماید:و ایوب اذ نادی ربه انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین ( قرآن 83/21 ). و در تفسیر کبیر در ذیل قول خدا وبشر الصابرین ( قرآن 155/2 ) آرد که صبر دو قسم است یکی بدنی و آن تحمل بدن است مشقات را و دیگر نفسانی وآن بازداشتن نفس است از مشتهیات طبع؛ و این قسم اگرصبر از شهوت باشد آن را عفت نامند و اگر بر احتمال مکروه باشد اسامی مختلف دارد چنانکه صبر در مصیبت راصبر نامند و اگر صبر در حال غنی باشد آن را ضبط نفس نامند و اگر در نبرد باشد شجاعت خوانند و اگر در کظم غیظ بود حلم نامند و اگر در نوائب باشد سعه صدر گویند و اگر در اخفاء کلام بود کتمان سر نامند و اگر در فضول عیش باشد زهد گویند و اگر بر مقدار کمی از مال بود قناعت خوانند و این همه را صبر نامند. قال اﷲ تعالی : و الصابرین فی البأساء و الضراء و حین البأس ( قرآن 77/2 ). غزالی گوید: صبر از خواص آدمی است و بهائم را صبر نبود چه شهوت بر آنها مسلط است و عقلی که با شهوت معارضه کند ندارند و در ملائکه نیز صبر متصور نیست چه آنان شوق مجرد به حضرت ربوبیت اند و شهوت بر ایشان مسلط نیست تا آنان را از شوق بحق و میل بدرجه قرب بازدارد اما در آدمی شهوت و عقل هر دو موجود است و با یکدیگر معارض و هرگاه عقل سد راه شهوت شود آن را صبر نامند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به تعریفات جرجانی و نفائس الفنون شود :

صبر. [ ص َ ب ِ ] (اِخ ) نام کوهی است بلند در یمن و در آن قلعه ها و قریه های چنداست و قلعه ای در این کوه است بنام صبر. یاقوت گوید:ندانم کوه را بنام قلعه خوانده اند یا قلعه را بنام کوه ، و هم یاقوت از ابن ابی الدمینة آرد: جبل صبر در بلاد معافر است و هم یاقوت گوید: صَبِر حاجزی است بین جباء و جند و از جبال مسنمة است . (معجم البلدان ).


فرهنگ عمید

گیاهی از خانوادۀ سوسن‌ها با برگ‌های بلند، شیرابه‌ای زرد و تلخ که مصرف دارویی دارد.


زمین پر از سنگریزه.


شکیبایی کردن؛ شکیبایی؛ بردباری.


زمین پر از سنگریزه.
گیاهی از خانوادۀ سوسن ها با برگ های بلند، شیرابه ای زرد و تلخ که مصرف دارویی دارد.
شکیبایی کردن، شکیبایی، بردباری.

دانشنامه عمومی

صبر (آلبوم جرج مایکل). «صبر» آلبومی از هنرمند اهل بریتانیا جرج مایکل است که در سال ۲۰۰۴ میلادی منتشر شد.
«Freeek!»
این آلبوم که دارای ۱۴ ترانه می باشد مجموعاً ۷۰ دقیقه و ۱۵ ثانیه زمان داشته و توسط شرکت سونی میوزیک انتشار یافته است.
«Shoot the Dog»
«Amazing»
«Flawless»
«Round Here»
«John and Elvis Are Dead»

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی شکیبایی) اصطلاحی اخلاقی و عرفانی. در اصطلاح اخلاق صبر آن است که انسان در برابر هوا و هوس ها ایستادگی کند و تسلیم نفس امّاره و لذّت های ناپسندیده نشود نیز صبر به معنای جزع نکردن در برابر حوادث ناگوار است به گونه ای که شخص کنترل قوای نفس را از دست ندهد. در روایات آمده است که صبر بر سه نوع است: صبر در برابر نعمت، صبر در برابر شدت، و صبر در برابر گناه. در عرفان نیز صبر را اصلی از اصول اصلی سلوک و از دست مایه های کمال دانسته اند. صبر در انجام طاعات، صبر در ترک رؤیت اعمال، صبر در ترک دعوی، صبر در ترک اظهار علوم و نیز مواجید و اسراری که فرادست سالک آمده، در شمار مهم ترین جلوه های صبر در مقامات و منازل گوناگون است.

فرهنگ فارسی ساره

شکیب، شکیبایی، بردباری، درنگ


فرهنگستان زبان و ادب

{Aloe} [گیاهان دارویی] سرده ای از سریشیان (Asphodelaceae ) شامل گیاهانی با برگ های طوقه ای بزرگ و ضخیم و گوشتی و گل های لوله ای به رنگ های زرد، نارنجی، صورتی یا قرمز که بر روی شاخۀ گل دهنده به صورت دسته ای و متراکم قرار دارند

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صبر، عبارت است از ثَبات نفس و اطمینان آن و مضطرب نگشتن و مقاومت کردن در بلایا و مصایب، به گونه ای که سینه انسان تنگ نشود و خاطرش پریشان نگردد.
عام ترین و مهم ترین صفت انسانی بازدارنده «صبر» است. «صبر» در لغت عرب به معنای حبس و در تنگنا و محدودیت قرار دادن است. و برخی نیز آن را بازداشتن نفس از اظهار بی تابی و بی قراری دانسته اند.
صبر در اصطلاح
در فرهنگ اخلاقی، صبر عبارت است از وادار نمودن نفس به انجام آنچه که عقل و شرع اقتضا می کنند و باز داشتن از آنچه عقل و شرع نهی می کنند. و هم چنین حفظ نفس از اضطراب، اعتراض و شکایت و همچنین به آرامش و طمأنینه گفته می شود. با توجه به تعاریف مذکور، «صبر» یک صفت نفسانی بازدارنده و عامی است که دارای دو جهت عمده است: از یک سو گرایش ها و تمایلات غریزی و نفسانی انسان را حبس و در قلمرو عقل و شرع محدود می کند. از سوی دیگر نفس را از مسئولیت گریزی در برابر عقل و شرع باز داشته و آن را وادرا می کند که زحمت و دشواری پایبندی به وظایف الهی را بر خود هموار سازد. البته این حالت اگر به سهولت و آسانی در انسان تحقّق یابد، به آن «صبر» و هرگاه فرد خود را با زحمت و مشقّت بدان وادار سازد، «تصبّر» می گویند.
انواع صبر
بر مبنای مفهوم عام و گسترده ای که برای صبر بیان شد، عالمان اخلاق از جهات مختلف انواع متعددی برای صبر بیان داشته اند که مهم ترین آنها به اختصار بیان می گردد.
← از جهت مفهوم
...

[ویکی اهل البیت] عام ترین و مهم ترین صفت انسانی بازدارنده «صبر» است. «صبر» در لغت عرب به معنای حبس و در تنگنا و محدودیت قرار دادن است و برخی نیز آن را بازداشتن نفس از اظهار بی تابی و بی قراری دانسته اند.
در فرهنگ اخلاقی، صبر عبارت است از وادار نمودن نفس به انجام آنچه که عقل و شرع اقتضا می کنند و بازداشتن از آنچه عقل و شرع نهی می کنند. با توجه به تعاریف مذکور، «صبر» یک صفت نفسانی بازدارنده و عامی است که دارای دو جهت عمده است: از یک سو گرایش ها و تمایلات غریزی و نفسانی انسان را حبس و در قلمرو عقل و شرع محدود می کند. از سوی دیگر نفس را از مسئولیت گریزی در برابر عقل و شرع بازداشته و آن را وادرا می کند که زحمت و دشواری پایبندی به وظایف الهی را بر خود هموار سازد. البته این حالت اگر به سهولت و آسانی در انسان تحقق یابد به آن «صبر» و هرگاه فرد خود را با زحمت و مشقت بدان وادار سازد، «تصبّر» می گویند.
بر مبنای مفهوم عام و گسترده ای که برای صبر بیان شد، عالمان اخلاق از جهات مختلف انواع متعددی برای صبر بیان داشته اند که مهمترین آن ها به اختصار بیان می گردد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «صبر سه قسم است:
بنابراین هر کس بر مصیبتی صبر کند و سختی آن را به نیکوئی تحمل نماید خدای متعال برای وی سیصد درجه می نویسد به طوری که ما بین هر درجه فاصله ای هست به مقدار فاصله موجود میان آسمان و زمین و هر کس بر طاعت خدا صبر نماید خدای متعال برای وی ششصد درجه عطا می کند که ما بین هر درجه فاصله ای هست مثل فاصله موجود میان پائین ترین نقطه زمین تا عرش خدا و هر کس بر معصیت خدا صبر کند (معصیت خدا را انجام ندهد) خدای متعال برای وی نهصد درجه عنایت می فرماید که مابین هر درجه فاصله ای هست مثل مقدار فاصله موجود از پائین ترین نقطه زمین تا منتهای عرش خدا.
برخی از عالمان اخلاق و اهل معرفت برای صبر بر امور ناخوشایند (صبر خاص) سه مرتبه قائل شده اند:
واژه «صبر» در شکل های مختلف بیش از صدبار در قرآن بکار رفته است که خود به خود بیانگر اهمیت این موضوع است. قرآن کریم در بیان علت رسیدن بعضی از بنی اسرائیل به مقام امامت و هدایت مردم می فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ»؛ و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند.

[ویکی الکتاب] معنی صَبْرٌ: صبر - پایداری(کلمه صبر به طور کلی به معنای حبس و نگهداری نفس است در برابر عمل به مقرراتی که عقل و شرع معتبر میشمارند و یا ترک چیزهایی که عقل و شرع اقتضاء میکنند که نفوس را از ارتکاب آن حبس کرد .)
معنی صَبَرَ: صبر کرد (کلمه صبر به طور کلی به معنای حبس و نگهداری نفس است در برابر عمل به مقرراتی که عقل و شرع معتبر میشمارند و یا ترک چیزهایی که عقل و شرع اقتضاء میکنند که نفوس را از ارتکاب آن حبس کرد .)
معنی صَابِرُواْ: به اتفاق یکدیگر صبر پیشه کنید (مصابره عبارت است از اینکه جمعیتی به اتفاق یکدیگر اذیتها را تحمل کنند و هر یک صبر خود را به صبر دیگری تکیه دهد و در نتیجه برکاتی که در صفت صبر هست دست به دست هم دهد و تاثیر صبر بیشتر گردد واین از معانی باب مفاعله است )
معنی أَتَصْبِرُونَ: آیا صبر می کنید
معنی ﭐصْبِرُواْ: صبر کنید
معنی لَن نَّصْبِرَ: هرگز صبر نمی کنیم
معنی تَصْبِرُواْ: که صبر کنید
معنی ﭐصْبِرْ: صبر کن
معنی نَصْبِرَنَّ: حتماً صبر می کنیم
معنی تَصْبِرُ: صبر می کنی
ریشه کلمه:
صبر (۱۰۳ بار)

«صبر» به معنای استقامت است.

[ویکی فقه] صبر (ابهام زدایی). واژه صبر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • صبر (اخلاق)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم اخلاق، عبارت است از ثَبات نفس و اطمینان آن و مضطرب نگشتن و مقاومت کردن در بلایا و مصایب• صبر (فقه)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در فقه، به معنی خویشتن دارى و شکیبایی و دارای کاربرد در ابواب طهارت و جهاد
...

[ویکی فقه] صبر (اخلاق). صبر، عبارت است از ثَبات نفس و اطمینان آن و مضطرب نگشتن و مقاومت کردن در بلایا و مصایب، به گونه ای که سینه انسان تنگ نشود و خاطرش پریشان نگردد. در فرهنگ اخلاقی، صبر عبارت است از وادار نمودن نفس به انجام آنچه که عقل و شرع اقتضا می کنند و باز داشتن از آنچه عقل و شرع نهی می کنند.
عام ترین و مهم ترین صفت انسانی بازدارنده صبر است. صبر در لغت عرب به معنای خویشتن داری، حبس و در تنگنا و محدودیت قرار دادن است.
زیبدی، مرتضی، تاج العروس، ج۷، ص۷۱.
در فرهنگ اخلاقی، صبر عبارت است از وادار نمودن نفس به انجام آنچه که عقل و شرع اقتضا می کنند و باز داشتن از آنچه عقل و شرع نهی می کنند.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات، ص۴۷۴.
علیرغم وضوح ظاهری این واژه، برخی آن را تحریف کرده و آن را به معنای انظلام (ظلم پذیری و سکوت در مقابل ظلم و ناملایمات) و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت گرفته اند. این تفسیر که در واقع ظالم پروری و حقارت طلبی است ابداً در مورد صبر صحیح نیست، بلکه صبر به معنای مقاومت، پایمردی، برخورد صحیح با مشکلات و تحکیم و تثبیت حق است، هر چند مستلزم از دست دادن مال و جان و آبرو باشد.سکوت کردن در مقابل ظلم (انظلام) (سکوت در برابر ظلم، شامل خونسردی و بی تفاوتی در مورد چاره جوئی مشکلات که ظاهرا با صبر مشتبه می شود، نیز می گردد.) نظیر صبر است اما در معنا ضد آن می باشد، سکوت در برابر ظلم، حالتی است برخاسته از خواری و ذلت نفس که دارنده این حالت به جای مبارزه با موانع راه کمال و پیمودن راه فطرت و وصول به قرب الهی، نشستن را بر رفتن، آسانی را بر سختی و در یک کلام، تسلیم را بر مبارزه بر می گزیند. سکوت در برابر ظلم، از اقسام صبر بر بلا نیست، بلکه گردن نهادن به ادامه بلاهاست. بنابراین سکوت در مقابل ظلم را نباید با صبر که نوعی مبارزه آرام و حساب شده در جای خود می باشد، اشتباه گرفت.
حبیبیان، احمد، مرز فضایل و رذایل اخلاقی، ص۹۹، قم، مطبوعات دینی، بهار۸۲، دوم.
...

[ویکی فقه] صبر (فقه). صبر، به معنی خویشتن دارى و شکیبایی می باشد و از آن به مناسبت در باب طهارت و جهاد سخن گفته اند.
صبر در برابر جزَع در لغت به معناى خویشتن دارى و بى تابى نکردن در برابر مصائب، ناملایمات و مکروهات است.
مجمع البحرین، واژه «صبر».
در حدیثى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمده است که صبر بر سه قسم است:صبر بر مصائب که با بى تابى نکردن و زبان به شکوه نگشودن و مانند آن تحقق مى یابد.صبر بر طاعت که با انجام دادن طاعت و استمرار بر آن و از مسیر شرع و دیانت خارج نشدن محقق مى شود.و صبر بر معصیت و گناه که با ترک گناه و بازداشتن نفس خود از گرایش به سوى آن تحقق مى یابد.
الکافى (کلینى)، ج۲، ص۹۱.
برترین اخلاق پسندیده که ریشه و اصل بسیارى از خوی ها و خصلت هاى نیکو است و در آیات و روایات فراوان به آن سفارش شده است.خداوند در قرآن کریم مى فرماید:«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَى ءٍ مِنَ الخَوْفِ و الجُوعِ و نَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ و الأنْفُسِ و الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الذِینَ اِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبةٌ قَالُوا إنَّا ِللّه ِ و إنّا إلَیْهِ رَاجِعُونَ
سوره بقره، آیه۱۵۵ ۱۵۶.
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: sabr / hosela
طاری: sabr
طامه ای: sabr
طرقی: sabr
کشه ای: sabr
نطنزی: sabr


گویش مازنی

/sabr/ عطسه - صبوری و شکیبایی

۱عطسه ۲صبوری و شکیبایی


واژه نامه بختیاریکا

صَور

جدول کلمات

شکیبایی , بردباری

پیشنهاد کاربران

صبر یعنی یک باور وان باور این است : من ایمان دارم که خداوند مرا دارد به سوی خواسته ام هدایت میکند
صبر یعنی امید داشتن به هدایت پروردگار
وصبر یعنی این مسیری که در ان هستم خیر من است وخداوند دارد مرا به سوی خواسته ام هدایت میکند

صبریدن.

شکیبایی در برابر چیزی

وا ایستادن ( در برخی باره ها بویژه در زبان کوچه و بازار )

نمونه ها:
ـ بگمانم تا شب باید وایستیم ( کوتاه شده ی واایستیم ) . . .
ـ وایستا ببینم . . .

حوصله

صبر نام گیاه آلوئه ورا است! که شما در بالا توضیحش رو دادید امامتوجه نشدید کدام گیاه است!

برای بیرون رفتن از گرفتاری به راه های غیر شرعی و غیر اخلاقی و یا به کسی متوسل نشدن و در انتظار گشایشی ( از سوی خدا ) ماندن .

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ژانْت ( سنسکریت: کْشانتَ )
نَرژ narž ( سنسکریت: نَرشَنَ )
مانِن ( اوستایی )
هووَن huvan ( اوستایی: هوروَنیَ )
بردباری، شکیبایی ( پارسی دری )

درنگ. صبرکردن=درنگ کردن

صبر به معنی صبور و شکیبا بودن و همین طور اسم گل زرد رنگ که مزه تلخی دارد است و وجه اشتراکش با صبر به معنای شکیبا بودن این که شخص بیمار وقتی که از خواص دارویی آن استفاده می کند باید صبور و شکیبا باشد و مزه تلخ آن را تحمل و صبر کند تا مداوا شود.

صبر در معانی مختلف همچون سکون مطرح شده است یعنی حرکتی یا ساکت بودن نسبت به یک موضوع.
اگرچه
صبر را باید اینگونه مفهوم نمود تا کاربرد ویژه آن مشخص و قابل اجرا شود:
با دقت در موازات امری که لازم تاثیر است با بصیرت حرکت کردن.
به این ترتیب صبر یعنی داشتن تحرکات در زمینه احقاق حق و تسلی و هماهنگ شدن با رویدادهای سببی که ممکن است در برهه ای از زمان برای به دلایل مختلف از موقعیت طبیعی خود خارج شده باشند و خلا آنها احساس شود
حال با تحرک در مسیر تکمیل این اخلأ صبر لازم الاجرا می شود.

با تشکر

صبر کلمه ای عربی است و معادل فارسی آن، بردباری و خویشتنداری می باشد.
صبر به ترکی: دؤزوم، صَبیر ( با توجه به اینکه در زبان ترکی، دو حرف ساکن در یک بخش از کلمه نمی آید، در کلمه صبر حرف " ب " را از حالت سکون در می آورند و صبر به صبیر تبدیل می شود. )
در جمله " صبرین اولسون " چون حرف " ر " از حالت سکون در آمده، دیگر نیازی نیست حرف " ب " را هم از حالت سکون در آورند و هر گز نمی گویند " صبیرین اولسون " بلکه جمله " صبرین اولسون " درست است.

صبر به معنای با� آرامش خاطر انتظار کشیدن� و�ثبات خویشتن �و�خود نگهداری�است.

گیاه تلخ برای درمان بیماری شکم



کلمات دیگر: