مترادف صبر : آرام، قرار، بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب، انتظار، عطسه
متضاد صبر : بی شکیبی، بی قراری
برابر پارسی : بردباری، خونسردی، درنگ، شکیب، شکیبایی
بردباري , شکيبايي , شکيب , صبر , طاقت , تاب
آرام، قرار ≠ بیشکیبی، بیقراری
بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب
انتظار
عطسه
۱. آرام، قرار
۲. بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب
۳. انتظار
۴. عطسه ≠ بیشکیبی، بیقراری
سردهای از سریشیان (Asphodelaceae) شامل گیاهانی با برگهای طوقهای بزرگ و ضخیم و گوشتی و گلهای لولهای به رنگهای زرد، نارنجی، صورتی یا قرمز که بر روی شاخۀ گلدهنده بهصورت دستهای و متراکم قرار دارند
(صَ) [ ع . ] (اِ.) گیاهیست با برگ های دراز و ضخیم و تیغ دار با گل های زرد رنگ . در جاهای گرم می روید و طعم تلخ دارد.
( ~ .) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شکیبایی کردن . 2 - (اِمص .) بردباری . 3 - (عا.) عطسه . ؛ ~ ایوب کنایه از: شکیبایی بسیار زیاد.
صبر. [ ] (اِ) صنبر. روز دوم از هفت روز بردالعجوز است . (آثار الباقیه ).
صبر. [ ] (اِخ ) کوهی است که در آن معدنی از طلاست . (الجماهر بیرونی ص 270).
شهید.
شهید.
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
؟
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 196).
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
سعدی .
سعدی .
سعدی (گلستان ).
سعدی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
حافظ.
سعدی .
مولوی .
نظامی .
صبر. [ ص َ ب َ ] (ع اِ) برف . (منتهی الارب ).
رودکی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
(ویس و رامین ).
نظامی .
(مثنوی ).
سعدی (گلستان ).
سعدی .
صبر. [ ص ِ ] (ع اِ) ابر سپید. || ناحیت . (منتهی الارب ).
صبر. [ ص ُ ] (اِخ ) بطنی است از غسان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
صبر. [ ص ُ ] (ع اِ) زمین سنگریزه ناک . (منتهی الارب ). || کرانه . (منتهی الارب ) (نشوء اللغة ص 17). || سطبری هر چیزی و طرف آن . || ابر سپید. || طرف آبجامه . || تمامه ٔ هر چیزی . و در همه ٔاین لغات بکسر صاد نیز آمده است . (منتهی الارب ). || فرازین بهشت . و منه الحدیث : سدرة المنتهی صبر الجنة و کذلک صبر کل شی ٔ اعلاه . (مهذب الاسماء).
صبر. [ ص ُ ب ُ ] (ع اِ) جمع صبیر. (منتهی الارب ). رجوع به صبیر شود.
صبر. [ ص ُ ب ُ ] (ع اِ) زمینی که در آن سنگ ریزه بود. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
صبر. [ ص َ ب ِ ] (اِخ ) نام کوهی است بلند در یمن و در آن قلعه ها و قریه های چنداست و قلعه ای در این کوه است بنام صبر. یاقوت گوید:ندانم کوه را بنام قلعه خوانده اند یا قلعه را بنام کوه ، و هم یاقوت از ابن ابی الدمینة آرد: جبل صبر در بلاد معافر است و هم یاقوت گوید: صَبِر حاجزی است بین جباء و جند و از جبال مسنمة است . (معجم البلدان ).
گیاهی از خانوادۀ سوسنها با برگهای بلند، شیرابهای زرد و تلخ که مصرف دارویی دارد.
زمین پر از سنگریزه.
شکیبایی کردن؛ شکیبایی؛ بردباری.
شکیب، شکیبایی، بردباری، درنگ
تکیه ای: sabr / hosela
طاری: sabr
طامه ای: sabr
طرقی: sabr
کشه ای: sabr
نطنزی: sabr
۱عطسه ۲صبوری و شکیبایی