کلمه جو
صفحه اصلی

خارجه


مترادف خارجه : برون مرز ، بیگانه، خارجی، کشور بیگانه

متضاد خارجه : درون مرز، داخله

برابر پارسی : برونمرزی

فارسی به انگلیسی

abroad, foreign, overseas, foreign destinations or countries

foreign, foreign destinations or countries


abroad, foreign, overseas


مترادف و متضاد

abroad (اسم)
خارج، خارجه

overseas (اسم)
خارج، خارجه

foreign countries (اسم)
خارجه، ممالک بیگانه

foreign (صفت)
خارج، خارجه، بیگانه، خارجی، اجنبی، ناجور، بیرونی، غریبه، نا مناسب

exterior (صفت)
خارج، خارجه، خارجی، ظاهر، بیرونی، ظاهری، واقع در سطح خارجی، صوری

برون‌مرز ≠ درون‌مرز


۱. برونمرز ≠ درونمرز
۲. بیگانه، خارجی
۳. کشور بیگانه ≠ داخله


فرهنگ فارسی

ابن زید بن ثابت انصاری از تابعین جلیل القدر و از فقهای معروف ساکن مدینه ( ف. مدینه بین ۱٠۱ - ۹۹ ه. ق . ) وی درک زمان عثمان را نیز کرد . پدرش زید بن ثابت از بزرگان صحابه است .
بیرون، بیرون ازمملکت، نقیض داخله، خارجات
( اسم ) مونث خارج : دول خارجه . توضیح در فارسی بهمین صورت پذیرفته شده صرف نظر از تانیث آن : ۲ - ترک کردن هستند ... ) ) ۲ - خارج از مملکت بیگانه دول خارجه اتباع خارجه . ۳ - پاورقی کتاب .
ابو مسکین یکی از تابعان است .

فرهنگ معین

(رِ جِ ) [ ع . خارجة ] (اِ. ) ۱ - مؤنث خارج . (در زبان فارسی به همین صورت پذیرفته شده صرف نظر از تَأنیث آن ). ۲ - خارج از مملکت ، بیگانه .

لغت نامه دهخدا

خارجه . [ رِ ج َ / ج ِ ] (از ع ، ص ، اِ) مؤنث خارج . ملک غیر از وطن برای شخص . || به اصطلاح کتاب پاورقی را گویند. (ناظم الاطباء). || بیگانه . اجنبی . مقابل داخله . اَنیران . نیران .
- وزارت خارجه و وزارت امور خارجه ؛ وزارت خانه ای است که کارهای بین المللی را انجام می دهد. (فرهنگ نظام ). رجوع به حواشی برهان قاطع چ معین شود.


( خارجة ) خارجة. [ رِ ج َ ] ( اِخ ) نام چندین مرد است که مادرشان را ام الخارجة می گفتند و گویند ام الخارجة نام زنی بود از قبیله بجیلة که فرزندان زیادی از قبائل بوجود آورد او را خَطِب ( بسیارشوهرخواه ) خطاب می کردند در حالی که او خود را نکح ( بسیار مورد تقاضای زناشوئی واقع شونده ) می خواند و منه المثل : اسرع من نکاح ام خارجة. رجوع به شرح قاموس و ناظم الاطباء شود.

خارجة. ( اِخ ) یکی از روات است و در کتاب مصاحف نام او آمده است : حدثنا عبداﷲ قال حدثنا ابوطاهر قال اخبرنا ابن وهب قال اخبرنی مالک عن ابن شهاب عن سالم و خارجة: ان ابابکر الصدیق کان جم-ع القرآن فی قراطیس. ( ص 9 سطر 16 کتاب مصاحف ).

خارجة. [رِ ج َ ] ( اِخ ) نام قریه ای است از افریقا از نواحی تونس. و ابوالقاسم بن محمدبن ابوالقاسم خارجی فقیه که بر مذهب مالک بن انس بوده است و قبل از ششصد هجری مرده است منسوب به آنجاست. ( معجم البلدان ج 3 ص 386 ).

خارجة. [ رِ ج َ ] ( اِخ ) ابن النعمان. این نام را ابوموسی چنین از علی بن العسکری آورده است و حال آنکه در آن خطائی است که ناشی از تصحیف و افتادگی است محمدبن حبیب شیخ العسکری فردی از طریق شعبه از حبیب بن عبدالرحمن از معن بن عبداﷲ یا عبداﷲبن معن از خارجةبن النعمان است آرد که گفت : لقد رأیتنا و ان تنورنا و تنور رسول اﷲ لواحد - الحدیث - لکن این حدیث از روایت شعبه از حبیب از عبداﷲبن محمدبن معن از ام هشام دختر حارثه بن النعمان مشهور است. ( الاصابه جزء دوم ص 153 ).

خارجة. [ رِ ج َ ] ( اِخ ) ابن جبلة. ابن حبان و گروهی دیگر او رااز صحابه دانسته اند و در حالیکه این نظر جز وهم چیزی دیگر نیست و علت آن تصحیف و انقلابی است چه این گروه از طریق شریک و او از ابی اسحاق و ابی اسحاق از فروةبن نوفل و فروة از خارجةبن جبلة در سوره قل هواﷲ احد حدیثی اخراج کرده اند و همین قول را بشربن الولید از شریک نقل کرده است ولی سعیدبن سلیمان از شریک بجای خارجةبن جبله ، جبلةبن خارجة آورده است و این صحیح میباشد و همین نظر را اصحاب ابی اسحاق دارند. باوردی می گوید مرا ترس از آن است که شریک بشر را در آنچه حدیث کرده است بخطا انداخته یا آنکه بشر در اینجا نسبت بشریک به خطا افتاده است. ( الاصابة جزء دوم ص 153 ).

خارجة. [ رِ ج َ ] ( اِخ ) ابن جَزِء یا جَزی خفیفة العذری. ابن السکن و جز او نام وی را برده اند و همچنین ابن منده و بیهقی و ابن السکن از او اخراج حدیث کرده اند و خطیب و مؤتلف از طریق سعیدبن سنان از ربیعةبن یزید چنین نقل حدیث از او کرده است : حدثنی خارجةبن جزء العذری سمعت رجلا یقول یوم تبوک یا رسول اﷲ اتباضع اهل الجنة...؟ -الحدیث. در اسناد این حدیث ضعف است و در روایت خطیب از ربیعة الحرشی چنین است : حدثنی خارجة سمعت رجلاً بتبوک قال یا رسول اﷲ... الحدیث ابوعمرو در سلسله روات در ذیل اسم خارجه چنین یاد کرده است : خارجة جبیربن نفیر. ( کتاب الاصابه جزء ثانی صفحه 84 ).

خارجه . [ رِ ج َ ] (اِخ ) نام مردی بوده است .حکایت است که خارجه یکی از معتبران رؤسا و منعمان کدخدایان اصفهانی بود بسبب آنکه تمامت مال و منال و ضیاع و عقارات بغصب و تعدی از دست او انتزاع نموده بودند در پی رکن الدوله افتاد و مصاحب او روی به ری نهاد تا باشد که بعضی از آن استخلاص کرده استرداد نمایدو بتزجیةالیومی بدان می گذراند همین که رکن الدوله پای ارتحال از منزل در رکاب عزیمت نهادی خارجه بر دهانه ٔ راه در تنگنای گذاری بمرصد او پیاده گامی میزدی . رکن الدوله از جهت دفع و تفادی تظلم و تشنیع او و حسم ماده ٔ خشم و تألم بارها بچشم تجشم تفقد و مراعات حال او می نمود و ابواب جوایز و مبرّات و احسان و انعام بر وی می گشود و او همچنان از راه ابرام دور نمی نمود و بتعجیل و سعی در پی مطلب و مرام زمین و کوه می پیمود. روزی رکن الدوله گفت : ای پیر چه چیز ترا در پی ما انداخته است و بمسافرت ما محبوس و موقوف گردانیده ،من مقدار یک درم از اسباب و اموال با تو نخواهم داد. انتظار بی فایده و بی حاصل و آمدن بباطل را موجب چیست ؟ خارجه بزبان اصفهانی می گوید: من خواهم آمدن یا خرمرو یا خر خدا. رکن الدوله این سخن را فهم نکرد و درخاطر داشت ، چون نزول فرمود و بعد از آسایش مجلس انس و منادمه گرم شدند. در میان مفاوضات آن سخن در مجلس استجرار نمودند و مغز آن بدماغ رکن الدوله رسانیدند دود خشم و کینه از آتش انفعال او برخاست و در سفک خون اسباب نذر و عهد بیاراست . خارجه را از این حال اعلام داده بر ارتحال داشتند و رکن الدوله را چنان غضوب وحقود بگذاشتند تا پس از روزگاری که اتفاق حضور افتاد با پسران ، اول روز که بر نشست و در موکب او هر سه پسر در میان اصفهان روان ، خارجه بر سر کوچه ای فرا پیش آمد و قصه ای در دست . رکن الدوله را چون نظر بر وی افتاد و آن سخن یاد آورد، زبان بسفاهت و تزنیه و سب او برگشود و خدم و حواشی را بدفع و ذب او فرمود، خارجه دگر بزبان اصفهانی گفت «الیسه گوا تجاء بی مردی پیری » یعنی ای احمق تا چند ژاژخائی نه مردی پیری ، رکن الدوله سر شرم و خجالت در پیش خشم فرو خوردن انداخت وکرم و عجالت مطلوب او را فرمان داد و کار او بساخت .(ترجمه ٔ محاسن اصفهان از عربی به فارسی به قلم حسین بن محمدبن ابی الرضاء آوی چ عباس اقبال ص 89 و 90).


خارجة. (اِخ ) یکی از روات است و در کتاب مصاحف نام او آمده است : حدثنا عبداﷲ قال حدثنا ابوطاهر قال اخبرنا ابن وهب قال اخبرنی مالک عن ابن شهاب عن سالم و خارجة: ان ابابکر الصدیق کان جم-ع القرآن فی قراطیس . (ص 9 سطر 16 کتاب مصاحف ).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن النعمان . این نام را ابوموسی چنین از علی بن العسکری آورده است و حال آنکه در آن خطائی است که ناشی از تصحیف و افتادگی است محمدبن حبیب شیخ العسکری فردی از طریق شعبه از حبیب بن عبدالرحمن از معن بن عبداﷲ یا عبداﷲبن معن از خارجةبن النعمان است آرد که گفت : لقد رأیتنا و ان تنورنا و تنور رسول اﷲ لواحد - الحدیث - لکن این حدیث از روایت شعبه از حبیب از عبداﷲبن محمدبن معن از ام هشام دختر حارثه بن النعمان مشهور است . (الاصابه جزء دوم ص 153).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن جَزِء یا جَزی خفیفة العذری . ابن السکن و جز او نام وی را برده اند و همچنین ابن منده و بیهقی و ابن السکن از او اخراج حدیث کرده اند و خطیب و مؤتلف از طریق سعیدبن سنان از ربیعةبن یزید چنین نقل حدیث از او کرده است : حدثنی خارجةبن جزء العذری سمعت رجلا یقول یوم تبوک یا رسول اﷲ اتباضع اهل الجنة...؟ -الحدیث . در اسناد این حدیث ضعف است و در روایت خطیب از ربیعة الحرشی چنین است : حدثنی خارجة سمعت رجلاً بتبوک قال یا رسول اﷲ... الحدیث ابوعمرو در سلسله ٔ روات در ذیل اسم خارجه چنین یاد کرده است : خارجة جبیربن نفیر. (کتاب الاصابه جزء ثانی صفحه ٔ 84).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن جُمَیر الاشجعی . در اسم وی نظرها مختلف است بعضی او را حارثه و بعضی دیگر جاریه آورده اند و همچنین در اسم پدر او نیز اختلاف است بعضی ها حِمیَر و بعضی دیگر حُمَیر و گروهی حُمَیَّر و جمعی خُمَیر دانسته اند او صحابی بدری بوده است و در کتاب الاصابه ذیل کلمه ٔ حارثه ذکر نام او و همچنین نام ضابطین این اسماء آمده است . (الاصابه ج 1 ص 310 و ج 2 ص 84).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن جبلة. ابن حبان و گروهی دیگر او رااز صحابه دانسته اند و در حالیکه این نظر جز وهم چیزی دیگر نیست و علت آن تصحیف و انقلابی است چه این گروه از طریق شریک و او از ابی اسحاق و ابی اسحاق از فروةبن نوفل و فروة از خارجةبن جبلة در سوره ٔ قل هواﷲ احد حدیثی اخراج کرده اند و همین قول را بشربن الولید از شریک نقل کرده است ولی سعیدبن سلیمان از شریک بجای خارجةبن جبله ، جبلةبن خارجة آورده است و این صحیح میباشد و همین نظر را اصحاب ابی اسحاق دارند. باوردی می گوید مرا ترس از آن است که شریک بشر را در آنچه حدیث کرده است بخطا انداخته یا آنکه بشر در اینجا نسبت بشریک به خطا افتاده است . (الاصابة جزء دوم ص 153).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن حُثَیل الاَشْجَعی در کتاب امتاع الاسماع این نام آمده است ولی محشی کتاب در ذیل ادعای عدم رؤیت و شنیدن این نام را در جای دیگر کرده و حدس زده است که شاید وی همان خارجةبن جمیر باشد. (از کتاب امتاع الاسماع جزء اول ص 271).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن حُصَین . در کتاب امتاع الاسماع نام این شخص در زمره ٔ وفد فرازة آمده است و شاید این خارجة همان خارجةبن حصن است که در پیش نامش گذشت . (امتاع الاسماع جزء اول ص 495).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن حذافةبن غانم بن عامربن عبداﷲبن عبیدبن عویج بن عدی بن کعب بن لؤی ... و مادرش فاطمه بنت عمروبن بحیرةالعدویه بوده است . او یکی از شجعان عرب است و به هزار سوار بشمار می آمده است و از مسلمینی است که پس از فتح مکه قبول اسلام کرد. عمربن خطاب او را بکمک عمروبن العاص برای فتح مصر فرستاد و او شاهد فتح مصر بود و در شبی که توطئه بر قتل عمروبن عاص شده بود او آنشب بجای عمروبن عاص نماز می خواندو او را عمروبن بکر خارجی که مأمور قتل عمروبن عاص شده بود بقتل رساند. از وی حدیث واحدی در وتر نقل شده است . (الاصابه ج 2 ص 84) (الاعلام زرکلی ج 1 ص 282) (کتاب حسن المحاضره فی اخبار مصر و قاهره جزء اول ص 89) (عقدالفرید ج 3 ص 265) (عقدالفرید ج 5 ص 120).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن حصن بن حذیفةبن بدر برادر عیینةبن حصن ... این شخص پدر اسمأبن خارجه است که در کوفه صاحب منزلتی بود. ابن شاهین از طریق مدائنی و مدائنی از ابی معشر و ابی معشر از یزیدبن رومان نقل کرده است که خارجةبن حصن وجماعتی بر رسول اﷲ وارد شدند و از تنگی و خشکی سال شکایت کردند و از او خواستند که پیش خدایش شفیع ایشان شود. پیغمبر گفت : اللهم اسقنا... پس آنها اسلام آوردند و باز گشتند. واقدی در الردة نقل می کند که او از جمله ٔ آنانی بود که قوم خود را منع از صدقه دادن کردسپس او نوفل بن معاویه الدئلی را بدید و صدقه ها که با او بود بستد و بصاحبانش بداد و پس از این عمل از کردار خود پشیمان شد و توبه آورد. مرزبانی او را از مخضرمین دانسته و اشعاری چند از او نقل کرده است . (الاصابه جزء دوم ص 84) (تاریخ اسلام دکتر فیاض ص 117).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن زیدالخزرجی . این آن کس است که گویند بعد از مرگ بسخن آمد. ابونعیم او را به همین نام نامیده است ولی واقع آن است که در این نام خلطی کرده و صواب زیدبن خارجة است . (الاصابه قسم رابع ص 153).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن زیدبن ثابت الانصاری . بنقل وفیات الاعیان ص 185 یکی از فقهای سبعه بوده و در مدینه مسکن داشت او از تابعین جلیل القدری بود که ادراک زمان عثمان را نیز کرده بود. پدرش زیدبن ثابت از اکابر صحابه است و آن کس است که پیغمبر در حق او گفت : افرضکم زید. باری بنقل صاحب وفیات الاعیان (ص 185) خارجه در سنه ٔ 99 یا 100 هَ . ق . در مدینه بدرود حیات گفت . سن وی طبق داستانی که در وفیات از قول ابن واقدی در طبقات آمده است 70 سال بوده ، چه ابن واقدی می گوید خارجه گفت من در خواب دیدم که نردبان 70 پله می ساختم و چون از ساختن فارغ آمدم آن پله ها یکباره فروریخت . اتفاقاً در همین سال که سنش نیز بهفتاد کامل رسیده بود از جهان چشم بربست . صاحب حبیب السیر درج 1 چ تهران ص 258 مرگ او را در ذیل وقایع سال 101 هَ . ق . می آورد و می گوید خارجةبن زیدبن ثابت الانصاری که یکی از فقهای سبعه ٔ مدینه بوده است در این سال بعالم آخرت رفت و در ص 255 نام او را در ضمن اسامی فقهای سبعه بدینطریق می برد: عبیداﷲ عبداﷲبن عتبةبن مسعود البدری و عروةبن زبیر و قاسم بن محمد و سعیدبن مسیب و ابوبکربن عبدالرحمن بن حارث بن هشام المخزومی و خارجةبن زید الثابت الانصاری و تنی چند دیگر... آنچه مسلم است خارجه از فقیهان بنام بوده است و از او در موارد مختلف کسب خیر میشده است مثل موارد زیر: ابوحاتم از اصمعی و اصمعی از ابی الزناد و ابی الزناد از پدرش نقل می کند که گفت روزی بخارجةبن زید گفتم آیا غناء در مجالس شادمانی در آن ایام بوده است او گفت بوده است اما نه به آن شکل که ما امروز از روی نادانی می کنیم و سپس داستانی مطول بیان می کند که در عیون الاخبارآمده است . (جزء سوم عیون الاخبار ص 321). در سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 20 آمده است که از خارجةبن زیدبن ثابت روایت شده است که گفت عبدالخالق مولی حازم از عبدالوهاب بن بحت حدیث کرد که گفت در خدمت عمربن عبدالعزیز حاضر بودم و موالیان سلیمان بواسطه ٔ نکایت و جراجتی که بین آنها جریان داشت پیش عمربن عبدالعزیز حاضر شدند اتفاق را سلیمان بن حبیب المحاربی نیز آنجا بود. پس عمر گفت برخیز و قضاوت کن و بدانکه رسول (ص ) فرموده است لم یقض فی شجة دون الموضحه . داستان باز در کتاب مصاحف ص 3 آمده است عبداﷲ گفت که محمدبن یحیی حدیث کرده از ابوصالح که او گفت لیث از ابی عثمان الولیدبن ابی الولید از سلیمان و سلیمان از خارجةبن زید و خارجه از زید پدرش حدیث کرده که گروهی نزد زیدبن ثابت آمدند و گفتند: ما را از پیغمبر حدیثی گو. گفت چه چیز حدیث کنم ؟ من همسایه ٔ پیغمبر بودم و او هر وقت وحی نازل میشد کس نزد من می فرستاد و آن گاهی که ذکر آخرت می کردیم و او نیز با ما ذکر آن می کرد و چون ذکر دنیا به میان می آوردیم او نیز ذکر دنیا بمیان می آورد. وقتی که ذکر طعام می کردیم او نیز ذکر طعام میکرد تا آخر روایت ، و نیز در صص 19 - 29 همان کتاب مطالبی دیگر در باره ٔ او آمده است . زرکلی در ج 1 اعلام خود ص 282 می گوید خارجةبن زیدبن ثابت الانصاری یکی از فقیهان هفتگانه است که در مدینه بود و او تابعی است که ادراک زمان عثمان را کرد و در مدینه بدرود حیات گفت . در تاریخ خلفا ص 163 نیز آمده است که خارجةبن زید درزمان عمربن عبدالعزیز فوت کرده در مقابل این اقوال عقدالفرید می گوید. خارجةبن زیدبن ثابت از طرف عبدالملک عامل دیوان مدینه بود. (عقدالفرید جزء چهارم ص 255). و همو می گوید چون خارجةبن زید طلب خلافت کرد سر خودرا بر اثر آن در این راه از دست داد. (عقدالفرید جزء چهارم ص 253). و رجوع بروضات الجنات ص 269 شود.


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) نام چندین مرد است که مادرشان را ام الخارجة می گفتند و گویند ام الخارجة نام زنی بود از قبیله ٔ بجیلة که فرزندان زیادی از قبائل بوجود آورد او را خَطِب (بسیارشوهرخواه ) خطاب می کردند در حالی که او خود را نکح (بسیار مورد تقاضای زناشوئی واقع شونده ) می خواند و منه المثل : اسرع من نکاح ام خارجة. رجوع به شرح قاموس و ناظم الاطباء شود.


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن زیدبن ابی زُهَیربن مالک بن امری ٔ القیس بن مالک الانصاری الخزرجی ... موسی بن عقبه از ابن شهاب و محمدبن اسحاق و تنی چند نقل کرده است که خارجة از جمله کسانی بود که در جنگ بدر شربت شهادت چشیدند بنظر او روز کشته شدن خارجة روز شنبه بوده است . ابوبکر صدیق دختر او را بحباله ٔ نکاح آورد و بهنگامی که او حامله بود ابوبکر بدرود حیات گفت . مروی است که پیغمبر بین ابوبکر و خارجه برادری انداخت . بغوی این قول را از زهیربن محمدبنقل زهیر از صدقه بن سابق و صدقه از محمدبن اسحاق آورده است . خارجة پدر زیدبن خارجة است که بعد از موت تکلم کرد. (از الاصابه جزء دوم ص 84) (امتاع الاسماع جزء اول ص 48 و 144 و 145 و 151) (تاریخ گزیده ص 224).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن سائب بن الحَذّاذ صاحب تاریخ گزیده در ج 1 ص 224 آن را در ذیل اسامی بعضی از صحابه بصورت خارج بن سائب الحذاذ از قوم بنی حارث خزرجی ضبط کرده است مرحوم قزوینی در تاریخ گزیده ص 55 او را خارجةبن سائب الحذاذ آورده اند.


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن سنان . در عقدالفرید ج 6 ص 25 ذیل یوم قطن این نام چنین آورده است : خارجةبن سنان پسرش را بنزد اباتیحان آورد و او را نزد اباتیحان گذاشت و گفت این پسر بجای پسر تو. اباتیحان آن پسر را ایامی چند نزد خود نگهداشت و سپس خارجه صد شتر نزد اباتیحان آورد و صلح و عقد محبت برقرار شد.


خارجة. [رِ ج َ ] (اِخ ) نام قریه ای است از افریقا از نواحی تونس . و ابوالقاسم بن محمدبن ابوالقاسم خارجی فقیه که بر مذهب مالک بن انس بوده است و قبل از ششصد هجری مرده است منسوب به آنجاست . (معجم البلدان ج 3 ص 386).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن عقال الرعینی الرمادی (بنابر نقل الاصابه قسم ثالث ص 146) صاحب تاریخ مصر او را ابن عراک الرعینی الرمادی ضبط کرده است وی از آنانی بود که با عمروبن عاص در فتح مصر شرکت کرد. (الاصابة قسم ثالث ص 146) (تاریخ مصر ص 90).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن عمرو. حلیف آل ابی سفیان . ابن منده از طریق عبدالحمیدبن جعفر حلیف ابی سفیان بودن را در باره ٔ او روایت کرده است ولی صواب آن است که ابن بهرام از شهربن حوشب حلیف بودن را نقل کرده است چه او می گوید: خارجةبن عمرو (آن خارجةبن عمرو که حلیف ابی سفیان در جاهلیت بوده است ) گفت از رسول اﷲ (ص ) در وقتی که بین دو قسمت رحل بود، شنیدم که فرمود: نه برمن و نه بر فردی از اهل بیت من صدقه حلال نیست . ابن منده می گوید فریابی بخطا افتاده و نام این شخص را خارجةبن عمر گفته است در حالیکه نام او عمروبن خارجة است ابن حجر گوید جنادةبن المفلس نیز از او تبعیت کرده است چه او هم خارجةبن عمرو ضبط کرده است . (الاصابه جزء دوم ص 85).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن مُصعَب بنابر نقل تاریخ گزیده ص 247 او افقه فقهاءخراسان بود در المصاحف ص 143 وکیع از خارجةبن مصعب و او از خالد الحذاء حدیث می کند که می گفت «من ابن سیرین را دیدم که از مصحف منقوط قرائت می کرد» در سیره ٔعمربن عبدالعزیز ص 59 علی بن الحسین حدیث می کند که خارجةبن مصحف از ابن عون و او از مجاهد خبرداد که مهدی ها هفت تن میباشند پنج تن آنها درگذشته اند و دو تن دیگر باقی مانده اند. در عیون الاخبار جزء سوم ص 296 آمده است که یزیدبن عمرو گفت که المنهال بن حمّاد از خارجةبن مصعب از عبداﷲبن ابی بکربن حزم از پدرش حدیث کرد که می گفت : کانت ملحفة رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم التی یلبس فی اهله مورسةً حتی انها لتردع علی جلده .


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن مصعب السرخسی مکنی به ابی الحجاج . یکی از تابعیان است . شایداین شخص همان خارجةبن مصعب نام برده در فوق باشد.


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن منصور. در تاریخ بیهق روایتی بدین مضمون از او منقول است : قال عبدان عبدالملک بن عبدالحلیم اخبرنا یحیی بن یحیی اخبرناخارجةبن منصور اخبرنا ربعی عن المعرور عن ابی ذر الغفاری انه قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه قال اﷲ عز و جل :یا ابن آدم ان عملت قراب الارض خطیئة و لم تشرک فی شیئاً جعلت لک قراب الارض مغفرة. (تاریخ بیهق ص 142).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن عفقان الثقفی . ابن ابی حاتم گوید که ابن مرزوق از ام دهیم دختر مهدی بن عبداﷲبن جمیعبن خارجةبن عفقان از پدرش (یعنی مهدی بن عبداﷲ) و پدرش از اجدادش ... از خارجةبن عفقان آورده است که روزی خارجةبن عفقان بخدمت نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم آمد و پیغمبر مریض بود وعرق میریخت و فاطمه سلام اﷲ علیها بر حال پدر اندوه می خورد و پیغمبر می فرمود بر حال پدرت پس از امروز اندوهی نیست . ابن منده از طریق ابن مرزوق از ام سعید دختر اعین روایت کرده است که ام فلیحة دختر داود از پدرش و پدرش از عفقان بن سقیم روایت نموده که روزی عفقان و دو فرزندش خارجه و مرداس خدمت پیغمبر رسیدند و پیغمبر مر آنها را دعا گفت . (الاصابه جزء دوم ص 85).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن عمروالانصاری . وی به ابن عامر مشهور است . ابن ابی حاتم از پدرش نقل کرده که این خارجه از آنان است که در روز جنگ اُحُد کمک کرده اند. (الاصابه جزء دوم ص 85).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابومسکین . یکی از تابعان است . راوی حدیث نیز بوده است . (یادداشت بخط مؤلف ).


خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ )ابن عمروالجمحی . طبرانی از طریق عبدالملک بن قدامةالجمحی و او از پدرش و پدرش از خارجةبن عمروالجمحی نقل کرده است که پیغمبر(ص ) فرمود در یوم الفتح ، وصیتی مر وارثی را نیست . الحدیث ابوموسی می گوید این حدیث بنام عمروبن خارجه شناخته شده است یعنی شاید این نام خارجةبن عمروالجمحی قلب نام حقیقی ناقل حدیث باشد. ابن حجر نویسد حدیث عمروبن خارجه را احمد و اصحاب سنن اخراج کردند و مدلول آن مغایر حدیث خارجه بن عمر است ،و ظاهر آن است که عمروبن خارجه کسی جز خارجةبن عمرواست . باری متن از ابوامامة و انس و ابن عباس و معقل بن یسار نیز روایت شده است . (الاصابه جزء دوم ص 85).


خارجة. [ رِ ج َ] (اِخ ) ابن عبدالمنذر الانصاری . گفته شده است که این نام ابی لبابة راست و این گفته ٔ ابن ابی داود است . از عطاردی روایت شده است که ابن فضیل از عمروبن ثابت و عمرو از ابن عقیل و ابن عقیل از عبدالرحمن بن یزید و عبدالرحمن از خارجةبن المنذر حدیث کرده است که : پیغمبر فرمود «سرور و بزرگ روزها روز جمعه است ». دیگری جز عطاردی همین روایت را چنین آورده است که ابن فضیل بچند واسطه از ابی لبابة نقل کرده است و گروه چندی به نقل عمروبن ثابت (که مشهور است ) حدیث را طبق قول دوم نقل کرده اند. عبدان نیز از بعضی از پیروان ابی لبابة آورده است که اسم ابی لبابة خارجةبن المنذر است . ابوموسی نیز به همین شکل او را نام برده است ولی این قول غلط است زیرا این نام باید ابن عبدالمنذر باشد (و در این قول اتفاق است ). باری مشهور در اسم ابی لبابة رفاعةبن عبدالمنذر است . (الاصابة جزء دوم ص 85).


فرهنگ عمید

۱. = خارج
۲. [مقابلِ داخلَة] بیرون از مملکت.
۳. (صفت ) تهیه شده در کشورهای خارجی: چای خارجه.
۴. (صفت ) خارجی، اجنبی، بیگانه.

دانشنامه عمومی

خارجه نام شهر و شهرستانی در استان وادی الجدید مصر است.
فهرست شهرهای مصر

دانشنامه آزاد فارسی

واحه۱ ای در صحرای غربی۲ مصر، به طول ۱۳۰ تا۱۶۰ و پهنای ۱۵ کیلومتر، با ۵۵,۳۰۰ نفر جمعیت (۲۰۰۱). در زمان رومی ها نیز شناخته شده بود. از ۱۹۶۰ ادارۀ مرکزیِ پروژۀ آبیاری نیووَلی (وادی الجدید)۳ شد. این محل به واحۀ بزرگ۴ نیز شهرت دارد و جنوبی ترین واحۀ مصر به شمار می آید. در ۴۹۶پ م، به دستور داریوش چند قنات و یک معبد در آن جا ساخته شد. از برخی از این قنات ها، که گاهی چاه هایی به عمق ۱۲۰ متر دارند، هنوز هم در هر دقیقه ۲۰۰ تا ۳۰۰ لیتر آب گرفته می شود. یکی دیگر از کارهای داریوش در خارجه احداث معبد آمون است. این بنا ۴۴ متر درازا و نوزده متر پهنا دارد و دارای نبشته ای مفصل به خط هیروگلیف است.
oasisWestern DesertNew ValleyGreat Oasis

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خارجة (ابهام زدایی). خارجة ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • خارجة بن حذافة عدوی، خارجة بن حُذافة بن غانم بن عامر بن عبداللّه عَدَوی، از شجاعان عرب و از مسلمانان صدر اسلام• خارجة بن زید انصاری، یکی از هفت فقیه نامدار مدینه (فقهای سبعه) و از تابعین

[ویکی فقه] خارجه (ابهام زدایی). خارجة ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • خارجة بن حذافة عدوی، خارجة بن حُذافة بن غانم بن عامر بن عبداللّه عَدَوی، از شجاعان عرب و از مسلمانان صدر اسلام• خارجة بن زید انصاری، یکی از هفت فقیه نامدار مدینه (فقهای سبعه) و از تابعین
...

پیشنهاد کاربران

در پهلوی واژه " اوزداهیک " به معنای بیگانه ، غریبه و خارجه است .
فرزیناد اوزداهیک = وزارت امور خارجه



کلمات دیگر: