مترادف هدف : آماج، تیرخور، نشان، نشانه، غایت، غرض، قصد، مقصد، مقصود، منظور، آرمان، مرام، منوی، نصب العین
برابر پارسی : آرمان، آماج، انگیزه
target, aim, purpose
aim, butt, design, destination, end, goal, intent, object, objective, purpose, target, tendency, Mark
دانستن , فرض کردن , ارزيابي کردن , شمردن , رسيدن , ناءل شدن(به) , به نتيجه رسيدن , قراول رفتن , قصد داشتن , هدف گيري کردن , نشانه گرفتن() حدس , گمان , جهت , ميدان , مراد , راهنمايي , رهبري , نشان , هدف , مقصد , مقصود , عيني , معقول , قصد , عزم , منظور , پيشنهاد , در نظر داشتن , پيشنهادکردن , نيت , نشانگاه , تير نشانه
آماج، تیرخور، نشان، نشانه
غایت، غرض، قصد، مقصد، مقصود، منظور
آرمان، مرام، منوی، نصبالعین
۱. آماج، تیرخور، نشان، نشانه
۲. غایت، غرض، قصد، مقصد، مقصود، منظور
۳. آرمان، مرام، منوی، نصبالعین
هرگونه نشانهای که از آن در تمرین و مسابقه در انواع مواد تیراندازی استفاده میشود
هدف . [ هََ ] (ع مص ) درآمدن در هدفة. (منتهی الارب ). دخول . (اقرب الموارد). || به پنجاه نزدیک گردیدن . || کسل مند گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سست شدن . (منتهی الارب ). ضعیف شدن . (اقرب الموارد). || شتافتن بسوی چیزی . (اقرب الموارد).
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
سعدی (گلستان ).
سعدی .
سعدی (بوستان ).
اوحدی .
خاقانی .
هدف . [ هَِ] (ع ص ) تن دار جسیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
آرمان، آماج، انگیزه