کلمه جو
صفحه اصلی

تجزیه


مترادف تجزیه : افراز، تفکیک، جداسازی، مجزاسازی، انتزاع، انفصال، تحلیل، تفریق، تقسیم، تفکیک کردن، جزء جزء کردن ، جزء جزء شدن، آنالیز کردن

متضاد تجزیه : ترکیب

برابر پارسی : جداکردن، بند بند کردن، پاره، پاره پاره کردن، موشکافی، پارگی، پاره پاره شدن

فارسی به انگلیسی

decomposition, dismemberment, partition, resolution, analysis, breakdown

analysis, breakdown


decomposition, dismemberment, partition, resolution


فارسی به عربی

تشریح , تفکک , علم التشریح

مترادف و متضاد

resolution (اسم)
ثبات قدم، تحلیل، دقت، تجزیه، نیت، قصد، تصویب، نتیجه، تصمیم، عزم، عزیمت، حل، رفع، تفکیک پذیری، عزم راسخ

dissolution (اسم)
فسخ، تجزیه، فساد، حل، از هم پاشیدگی

analysis (اسم)
تحلیل، تجزیه، آزمایش، انالیز، کاوش، جداگری، فرگشایی، استقراء، شی تجزیه شده، مشتق و تابع اولیه

decomposition (اسم)
تجزیه

parsing (اسم)
تجزیه

disintegration (اسم)
تجزیه، از هم باشیدگی

dissociation (اسم)
جدایی، تجزیه، تفکیک، گسستگی، افتراق

catalysis (اسم)
تجزیه

anatomy (اسم)
تجزیه، تشریح، ساختمان، ساختمان بدن، کالبد شناسی، استخوان بندی، مبحی تشریح

dissection (اسم)
قطع، برش، تجزیه، تشریح، کالبد شکافی

breakup (اسم)
تجزیه، انحلال

shakedown (اسم)
تجزیه، اوار

sequestration (اسم)
تجزیه، توقیف، تفرقه، مصادره، ضبط، جدا سازی، انزوا، توقیف غیر قانونی

refraction (اسم)
تخفیف، انحراف، تجزیه، شکست، انکسار

dialysis (اسم)
تجزیه، تفرق اتصال، تراکافت

severance (اسم)
جدایی، قطع، تجزیه، تفکیک، جدا سازی، مجزایی

افراز، تفکیک، جداسازی، مجزاسازی، ≠ ترکیب


انتزاع، انفصال، تحلیل، تفریق، تقسیم


تفکیک کردن، جزء‌جزء کردن


۱. افراز، تفکیک، جداسازی، مجزاسازی،
۲. انتزاع، انفصال، تحلیل، تفریق، تقسیم
۳. تفکیک کردن، جزءجزء کردن ≠ ترکیب
۴. جزءجزء شدن
۵. آنالیز کردن


فرهنگ فارسی

جزئ جزئ کردن، اج ائ جسمی راازهم جداکردن
( مصدر ) ۱- جدا کردن بهره کردن قسمت کردن جزو جزو کردن . ۲- تحلیل مفردات عبارتها و جمله ها طبق قواعد صرف بدون در نظر گرفتن رابطه و ترکیب آنها مقابل ترکیب . ۳- تبدیل یک جسم بچند جسم ساده تر مانند تبدیل آب به اکسیژن و ئیدروژن .

فرهنگ معین

(تَ یِ ) [ ع . تجزیة ] (مص م . ) ۱ - جزء جزء کردن چیزی ، پاره های یک جسم مرکب را از هم جدا کردن . ۲ - تحلیل مفردات عبارت ها و جمله ها طبق قواعد صرف ، بدون در نظر گرفتن رابطه و ترکیب آن ها (دستور ). ۳ - تبدیل یک جسم به چند جسم ساده تر مانند ت بدیل آب به آک

(تَ یِ) [ ع . تجزیة ] (مص م .) 1 - جزء جزء کردن چیزی ، پاره های یک جسم مرکب را از هم جدا کردن . 2 - تحلیل مفردات عبارت ها و جمله ها طبق قواعد صرف ، بدون در نظر گرفتن رابطه و ترکیب آن ها (دستور). 3 - تبدیل یک جسم به چند جسم ساده تر مانند ت بدیل آب به آکسیژن و ئیدروژن .


لغت نامه دهخدا

تجزیه. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) پاره پاره کردن و تقسیم کردن چیزی را. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). جزء جزء کردن چیزی را. ( ناظم الاطباء ). جزء جزء و پاره پاره کردن.( فرهنگ نظام ). تجزئه ؛ بخش بخش کردن. حدیث : لاتعضیة فی المیراث الا فیما حَمل َ القسم ؛ ای لاتجزیة فی شی کالحبة من الجوهر و لکنه یباع فیقسم ثمنه ُ. ( منتهی الارب ). رجوع به تجزئه شود. || در اصطلاح صرف ، بیان کردن خصوصیت هر یک از مفردات جمله ، از لحاظ نوع کلمه ، صیغه ، افراد، تثنیه ، جمع، تذکیر و تأنیث و غیره می باشد. || تجزیه عبارت از انحلال مرکبی است به عناصر تشکیل دهنده آن ، مقابل ترکیب. تجزیه در هر زمینه علمی و تحقیقی وجود دارد و اهمیت و نقش آن بر حسب مواردی که بکار میرود و همچنین بر حسب مسأله مورد تحقیق متفاوت است. اینک بحث تجزیه را در «فلسفه » و «ریاضی » و «شیمی » مورد توجه قرار میدهیم :
1 - تجزیه در اصطلاح فلسفه :
این نوع تجزیه را گاهی تجزیه منطقی نیز مینامند و از قدیم یکی از کارهای اولیه هر فیلسوف بوده است. کانت میگوید: «تجزیه عبارت از بیان صریح و روشن محتویات دقیق و سربسته ذهن مااست ». فلاسفه قرن بیستم معتقدند که تجزیه کار فلسفه است ( حتی در زمینه های غیر فلسفی ). و غرض از آن بسط دادن و روشن کردن معلومات انسانی است. یعنی تجزیه آنچه را که میدانیم از زیر پرده های ابهام و سربستگی های ناشی از فهم غلط و فرضیات ناهنجار ( نه ناشی از جهل ما ) خارج میکند. از آنجا که حقایق همواره قابل تجزیه و تبدیل به عناصر اولیه خود هستند، کار تجزیه یافتن این عناصر است و گاه ممکن است بوسیله عمل تجزیه عناصری که مفهوم پیچیده ای را تشکیل میدهند دریافت و از مجموع آن عناصر ترکیب دقیق تری را بوجود آورد. این نکته را نیز باید گفت که در تجزیه فلسفی کار ما تعقیب یک سلسله اعمالی است که بر اثر آنها مبهمات ذهنی و فروبستگیهای مغزی منحل میگردد و بهیچوجه در این مورد با حل مسائل متافیزیکی کار نداریم. البته باز باید بگوئیم که ما واجد فن خاصی بنام فن تجزیه نیستیم وهر گونه قاعده و فنی در این زمینه قابل طرد و نفی است و همین امر موجب شده که بعضی از فلاسفه بگویند این قول که تجزیه کار فلسفه است قولی است که فقط صرف خبر بوده یعنی نه قابل قبول و نه قابل رد میباشد. ولی اگر خواسته شود که تجزیه در طبقه مطالب فلسفی قرار گیرد باید برای موضوع مطالب فلسفی یک امر عام و کلی فرض کرد و در این وقت بسیاری از امور تحت مطالب فلسفی قرار میگیرند.

( تجزئة ) تجزئة. [ ت َ زِ ءَ ] ( ع مص )پاره پاره کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). قسمت کردن چیزی را. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بسنده کنانیدن از چیزی به چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

تجزئة. [ ت َ زِ ءَ ] (ع مص )پاره پاره کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). قسمت کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بسنده کنانیدن از چیزی به چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


تجزیه . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) پاره پاره کردن و تقسیم کردن چیزی را. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جزء جزء کردن چیزی را. (ناظم الاطباء). جزء جزء و پاره پاره کردن .(فرهنگ نظام ). تجزئه ؛ بخش بخش کردن . حدیث : لاتعضیة فی المیراث الا فیما حَمل َ القسم ؛ ای لاتجزیة فی شی ٔ کالحبة من الجوهر و لکنه یباع فیقسم ثمنه ُ. (منتهی الارب ). رجوع به تجزئه شود. || در اصطلاح صرف ، بیان کردن خصوصیت هر یک از مفردات جمله ، از لحاظ نوع کلمه ، صیغه ، افراد، تثنیه ، جمع، تذکیر و تأنیث و غیره می باشد. || تجزیه عبارت از انحلال مرکبی است به عناصر تشکیل دهنده ٔ آن ، مقابل ترکیب . تجزیه در هر زمینه ٔ علمی و تحقیقی وجود دارد و اهمیت و نقش آن بر حسب مواردی که بکار میرود و همچنین بر حسب مسأله ٔ مورد تحقیق متفاوت است . اینک بحث تجزیه را در «فلسفه » و «ریاضی » و «شیمی » مورد توجه قرار میدهیم :
1 - تجزیه در اصطلاح فلسفه :
این نوع تجزیه را گاهی تجزیه ٔ منطقی نیز مینامند و از قدیم یکی از کارهای اولیه ٔ هر فیلسوف بوده است . کانت میگوید: «تجزیه عبارت از بیان صریح و روشن محتویات دقیق و سربسته ٔ ذهن مااست ». فلاسفه ٔ قرن بیستم معتقدند که تجزیه کار فلسفه است (حتی در زمینه های غیر فلسفی ). و غرض از آن بسط دادن و روشن کردن معلومات انسانی است . یعنی تجزیه آنچه را که میدانیم از زیر پرده های ابهام و سربستگی های ناشی از فهم غلط و فرضیات ناهنجار (نه ناشی از جهل ما) خارج میکند. از آنجا که حقایق همواره قابل تجزیه و تبدیل به عناصر اولیه ٔ خود هستند، کار تجزیه یافتن این عناصر است و گاه ممکن است بوسیله ٔ عمل تجزیه عناصری که مفهوم پیچیده ای را تشکیل میدهند دریافت و از مجموع آن عناصر ترکیب دقیق تری را بوجود آورد. این نکته را نیز باید گفت که در تجزیه ٔ فلسفی کار ما تعقیب یک سلسله اعمالی است که بر اثر آنها مبهمات ذهنی و فروبستگیهای مغزی منحل میگردد و بهیچوجه در این مورد با حل مسائل متافیزیکی کار نداریم . البته باز باید بگوئیم که ما واجد فن خاصی بنام فن تجزیه نیستیم وهر گونه قاعده و فنی در این زمینه قابل طرد و نفی است و همین امر موجب شده که بعضی از فلاسفه بگویند این قول که تجزیه کار فلسفه است قولی است که فقط صرف خبر بوده یعنی نه قابل قبول و نه قابل رد میباشد. ولی اگر خواسته شود که تجزیه در طبقه ٔ مطالب فلسفی قرار گیرد باید برای موضوع مطالب فلسفی یک امر عام و کلی فرض کرد و در این وقت بسیاری از امور تحت مطالب فلسفی قرار میگیرند.
2 - تجزیه در ریاضیات . لغت تجزیه در ریاضی بوسیله ٔ یونانیان بکار رفته و مقصود از آن روشی است که هر قضیه را بقضایای ساده تر، که یا قبلاً ثابت شده و یا از بدیهیاتند،منحل میکند. گاهی بر اثر عمل تجزیه غموضت مسأله بارسانیدن آن بقضایای ساده تر برطرف و امر راجع بحل یک مسأله بسیار ساده میشود.
پاپوس (ریاضیدان معروف در 275 ق .م .) تعریف زیرا درباره ٔ تجزیه میکند: تجزیه عبارت از روشی است که ابتداء مجهول معلوم ، یا امری که باید ثابت شود ثابت شده فرض میشود و سپس با گذشت از آن و فحص در نتایج مختلف آن بنتیجه ای که مقصود واقعی مسأله است میرسیم . این عمل از دیرباز بین فیثاغورثیان (قرن پنجم قبل از میلاد) وجود داشته و حتی در مکتب افلاطونیان نیز تدریس میشده است .
پاپوس میگوید بحث معروف افلاطون بالئوداماس خود نوعی از تجزیه است که بر اثر آن لئوداماس بیک کشف بزرگ هندسی رسید.
در رنسانس روش تجزیه ٔ ریاضی یکی از طرق حل مسائل بوسیله ٔ معادلات شد چنانکه در هندسه ٔ تحلیلی نمودار کاملی از آن دیده میشود و امروزه هم در زمینه های مختلف ریاضی مورداستفاده میباشد.
تجزیه غیرمعین درریاضی . این تجزیه که بنام تجزیه ٔ دیوفانت معروف است عبارت از حل یک دستگاه معادلات جبری که در آنها تعداد معادلات کمتر از تعداد مجهولات میباشد.
3 - تجزیه در شیمی :
تجزیه ٔ شیمیایی یا کیفی و یا کمی است . کیفی است وقتی که مقصود تعیین هویت و طبیعت ماده ٔ مورد نظر باشد. کمی است وقتی که منظور تعیین کمیت و نسبت عناصر مشکله باشد. در تجزیه ٔ مواد غیرآلی اطلاعات زیادی بر حسب وضع ترکیب و اکسیداسیون عناصر برای ما حاصل میشود و نیز در وقت تجزیه ٔ یک ماده ٔ غیرآلی میتوان آن ماده را در محلولهای آبگونه قرار داد و با استفاده از معرفهای شیمیایی و بکار بردن روشهای مختلف تجزیه ،تغییرات خاص و عکس العمل های حاصله را مورد دقت قرار داد تا شی ٔ مجهول شناخته شود زیرا عکس العملهای شیمیایی چنین موادی غالباً موجب پدید آمدن «ین » ها میگردد که ذات و طبعیت این «ین »ها بر حسب وضع و اکسیداسیونهای عناصر در ترکیبات مختلف فرق میکند. تجزیه ٔ کیفی یا با روش «تر» است و یا با روش «خشک ».
1 - روش تر: تجزیه هایی که با طریق محلول های شیمیایی بعمل می آید بنام «روش تر» موسوم است و این روش کاملا از روش خشک که ذیلا در آن بحث میکنیم متمایز است .
2 - روش خشک : در این روش برای تجزیه ٔ شی ٔ مورد نظر از محلولهای شیمیایی استفاده نمیشود و وسیله ٔ آزمایش گاه حرارت دادن خود شی ٔ است و گاه همراه کردن شی ٔ با یک معرف صلب و حرارت بالنسبه کافی دادن آن دواست تا با ذوب شدن آنها خصوصیات شی ٔ مجهول بدست آید. البته غیر از حرارت دادن اعمال فیزیکی دیگری نیزوجود دارد که غالباً در لابراتوارها از آن استفاده میشود.
روش تجزیه ٔ کمی : تجزیه ٔ کمی بوسیله ٔ امور زیر بعمل می آید:
1 - توزینی - در این روش عنصری را که باید وزنش معین شود ابتداء در محلولی قرار میدهند و سپس آن را از سایرعناصر جدا کرده وزن یابی میکنند. البته گاهی ممکن است شی ٔ مجهول را با ترکیباتی که عناصر مرکبه ٔ آن کاملاشناخته شده توزین کرد و پس از کسر وزن آن عناصر وزن شی ٔ مجهول را بدست آورد. در این روش اگر برای جدایی شی ٔ مورد نظر از سایر مواد از ورود جریان الکتریکی در محلول استفاه شود بنام روش الکترولیتیک موسوم است .
2 - حجمی . در این طریقه از معرفی استفاده میشود که حجمش کاملاً مشخص است یعنی ابتداء شی ٔ مجهول را به این معرف ترکیب میکنند و سپس عکس العمل ها را اندازه گیری مینمایند و سرانجام به نتیجه ٔ مطلوب میرسند.
3 - اندازه گیری با وسایل دیگر: درین طریقه از بعضی خواص فیزیکی موادی که همراه ماده ٔ مورد نظر است استفاده میشود یعنی با وسائل خاص آنها را می سنجند و ازنتیجه ٔ آنها مجهول را درمییابند. این خواص و وسایل اندازه گیری آنها بسیار زیاد و مستعمل است از آن جمله رنگ و وزن مخصوص و وسایل اندازه گیری آن دو میباشد.


فرهنگ عمید

۱. جزء جزء کردن چیزی، اجزای جسمی را از هم جدا کردن.
۲. (شیمی ) جدا کردن اجزای جسمی از یکدیگر تا معلوم شود از چه موادی ترکیب شده، آنالیز.
۳. (ادبی ) در دستور زبان، جدا کردن کلمات یک جمله و تعیین اینکه هر کلمه از کدام نوع است.

دانشنامه عمومی

واژه تجزیه در فارسی دو کاربرد کاملاً مجزا دارد که در زبان انگلیسی برای هر یک از آن دو عبارت کاملاً مجزا استفاده می شود :
شیمی تجزیه، شاخه ای از شیمی که به مطالعهٔ روش های جداسازی، شناسایی و بررسی کمی اجزاء طبیعی یا مصنوعی یک ماده می پردازد
تجزیه شیمیایی، تجزیهٔ یک ماده شیمیایی به عناصر سازندهٔ آن یا اجزاء ساده تر
تجزیه (جبر)، شکستن یک عبارت ریاضی به صورت مضربی از عبارات دیگر
تجزیه (سیاست)، فروپاشی یک کشور و تقسیم آن به چند کشور کوچکتر
تجزیه (زیست شناسی)، شکستن ترکیب فیزیکی موجودات ارگانیک به عناصر ساده تر
این واژه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

تجزیه (زیست شناسی). تجزیه (به انگلیسی: Decomposition) به فرایند تجزیه و شکستن اعضای بدن موجودات ارگانیک به عناصر ساده تر گویند.

جز جز کردن چیزی، جدا کردن مواد


دانشنامه آزاد فارسی

تجزیه (decomposition)
فرآیندی که ضمن آن، ترکیب شیمیایی به اجزای سازنده اش تبدیل می شود. در زیست شناسی، این امر شامل تلاشی ارگانیسم های مرده می شود، خواه از طریق شیمیایی یا بر اثر عمل متلاشی کننده هایی ازقبیل باکتری ها و قارچ ها. تجزیه سه نوع عمدۀ دارد: (۱) تجزیۀ گرمایی بر اثر گرمادادن روی می دهد، مثلاً کربنات مس (II) بر اثر گرما به اکسید مس (CuO) و دی اکسید کربن (CO۲) تجزیه می شود:
CuCO۳ → CuO + CO۲
(۲) تجزیۀ الکترولیتی حاصل از عبور جریان برق از درون ترکیبی در حالت مذاب یا از محلول آبی، مثلاً کلرید سدیم مذاب به سدیم و کلر شکسته می شود:
۲NaCl → ۲Na + Cl۲
(۳) تجزیۀ کاتالیزوری فرآیندی است که در آن، حضور یک کاتالیزگر به عمل تجزیه کمک کند، مثلاً پراکسید هیدروژن (آب اکسیژنه) در مجاورت اکسید منگنز (VI) سریع تر تجزیه می شود:
۲H۲O۲→ ۲H۲O + O۲

فرهنگ فارسی ساره

پاره پارگی، موشکافی، بند بند کردن


فرهنگستان زبان و ادب

{decomposition} [شیمی] واکنشی که در آن از یک واکنش دهنده دو یا چند فراورده پدید آید
{parsing} [زبان شناسی] جداسازی اجزای نحوی و معنایی و ارجاعی متن
{sorting, tri (fr. )} [مهندسی مخابرات - پست] تفکیک دستی و مکانیکی مرسولات براساس مقصد و نشانی گیرنده یا مشخصه های دیگر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تجزیه به معنی انحلال شی‏ء مرکب به اجزای تشکیل دهنده آن در برخی ابواب فقه آمده است.
تجزیه به انحلال شی‏ء مرکب به اجزای تشکیل دهنده آن در مقابل ترکیب و بخش بخش کردن شی‏ء گفته می شود.

تجزیه در فقه
از مفهوم نخست به مناسبت در بخش استفتائات سخن رفته است.

احکام تجزیه
...

واژه نامه بختیاریکا

سر بار کن

جدول کلمات

انالیز

پیشنهاد کاربران

تکه تکه شدن، از هم پاشیدن
پوسیده شدن جسد را تجزیه شدن میگویند

تکه تکه شدن ، از هم پاشیدن

پارَستار، پارانه ( پاره پاره کردن ، تکه تکه کردن ) ،

آنالیز

ما در زبان سیستانی ک هنوز هم واژگان پهلوی دران هست به تجزیه کردن چندپاره و یا چمپاره و چماره میگوییم ک ب نگرش من بسیار بهتر و شایسته و بجا میباشد

اَفزاریدن = مجهز شدن. To be equiped.
اَفزاراندن = مجهز کردن. To equip.

پوزش. اشتباهانه اینجا برابرواژه برای "تجهیز" را بکار بردم

وازدگریدن.
وازدگراندن.

گِپارِهیدَن/گِپارِستَن = گ ( پیشونده نشان دَهنده یِ جداشدن که در کارواژگانِ "گداختن" "گریختن" می شود دید.
پارِهیدن = پاره پاره شدن. تکه تکه شدن.
گپارهیدن می شود گپارستن؛ مانند خواهیدن که می شود خواستن.

گپارهیدن/گپارستن/گپارست شدن/گپارهش شدن = تجزیه شدن

گپارهنده/گپارشگر/گپارگر/گپارستار = تجزیه شونده

گپارسته/گپارهیده = تجزیه شده

گپارهاندن = باعثِ تجزیه شدن.

گپارهاننده/گپارهانشگر/گپارهانگر/ = تجزیه کننده
. . . . . . . . . .

. . . . . . . . . . . . . . . . .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

درود ُ سپاس
در زیست شناسی و حتا شیمی از کارواژه آشنای پوسیدن به جای تجزیه می توان بهره برد:
پوسیدگی = تجزیه
پوسیدن = تجزیه شدن
پوساندن = تجزیه کردن
پوسیده = تجزیه شده
پوسنده = تجزیه کننده
پوساندن = تجزیه کردن، باعث تجزیه شدن، کاتالیز
پوساننده = تجزیه کننده، کاتالیزر، کاتالیزگر = کنش یار
و همچنین واژه واکاوی

فاخیدن.


کلمات دیگر: