کلمه جو
صفحه اصلی

تحلیل


مترادف تحلیل : تجزیه، تضعیف، گدازش، محوسازی، حل کردن، گشودن، هضم کردن، حلیت، روایی، حلال سازی، حلال شمردن، روا داشتن

متضاد تحلیل : تحریم

برابر پارسی : گوارش، کاهش یافتن، ازدست رفتن، ریشه یابی، کاوش، کندوکاو، موشکافی، واکاوی

فارسی به انگلیسی

analysis, absorption, dissoiving, decomposition, corrosion, resolution, wasting, loss

analysis


فارسی به عربی

تآکل , تحلیل , قابلیة المص

عربی به فارسی

تحليل , کاوش


مترادف و متضاد

هضم کردن


حلیت، روایی


حلال سازی


حلال شمردن، روا داشتن


resolution (اسم)
ثبات قدم، تحلیل، دقت، تجزیه، نیت، قصد، تصویب، نتیجه، تصمیم، عزم، عزیمت، حل، رفع، تفکیک پذیری، عزم راسخ

erosion (اسم)
فرسایش، سایش، ساییدگی، تحلیل، فساد تدریجی

absorbency (اسم)
جذب، قدرت جذب، خاصیت درکشی یا دراشامی، تحلیل، قابلیت جذب، فرو بری

analysis (اسم)
تحلیل، تجزیه، آزمایش، انالیز، کاوش، جداگری، فرگشایی، استقراء، شی تجزیه شده، مشتق و تابع اولیه

lysis (اسم)
تحلیل، فروکش، سقوط و زوال تدریجی مرض، زوال و فساد سلول و غیره

corrosion (اسم)
تحلیل، خوردگی، زنگ، زنگ زدگی، فساد تدریجی

تجزیه ≠ تحریم


تضعیف، گدازش، محوسازی


حل کردن، گشودن


۱. تجزیه
۲. تضعیف، گدازش، محوسازی
۳. حل کردن، گشودن،
۴. هضم کردن
۵. حلیت، روایی
۶. حلال سازی
۷. حلال شمردن، روا داشتن ≠ تحریم


فرهنگ فارسی

فهرست‌بندی داده‌های یک مسئله و داده‌های دیگر مربوط به آن و سپس جست‌وجوی هدف با مشخص کردن مراحلی که باید طی کرد و سرانجام توجیه نتیجه


حلال کردن، رواشمردن، حل کردن، گشودن، حل کردن غذا
۱- ( مصدر ) حلال کردن روا شمردن روا داشتن . ۲- دو یا چند بخش کردن لفظی را و از هر بخش معنی علی حده گرفتن و بعضی را بحال خود گذاشتن . ۳- ( اسم ) روایی حلیت . جمع : تحلیلات .
تحالیل سوراخ نره و سوراخ پستان

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - حل کردن ، تجزیه کردن . ۲ - روا شمردن ، حلال کردن .

لغت نامه دهخدا

تحلیل. [ ت َ ] ( ع مص ) بسی به جای فروآمدن. ( تاج المصادر بیهقی ). فرودآمدن در جایی. ( زوزنی ). تحلیل به مکانی ؛ فرودآوردن به جایی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). به جایی فرودآمدن.( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || تحلیل عقده ؛نیک گشادن گره را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). از هم گشادن چیزی را. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || حلال بکردن. ( تاج المصادر بیهقی ). حلال کردن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). حلال گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). حلال گردانیدن خدای تعالی چیزی را. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). حلال کردن. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || سوگند راست کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تحلیل یمین ؛ گشادن سوگند به استثناء یا به کفاره یا کفاره سوگند دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). تَحِلَّة. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ). || تحلیل کسی ؛ کسی را حلال کردن به او چیزی را که میان آن دو است. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || فانی کردن چیزی را به گداختن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). گداز و گداختگی. ( ناظم الاطباء ). || انحلال و هضم و انهضام. ( ناظم الاطباء ). هضم شدن و تبدیل به خون شدن غذا. ( فرهنگ نظام ). || التحلل و التحلیل ؛ هو استفراغ غیرمحسوس. ( بحر الجواهر ).
- تحلیل بردن ؛ هضم نمودن غذا یا چیزی.
- تحلیل پذیرفتن ؛ هضم شدن. خرج شدن : تا بدین سبب مایه هاء خام اندر تن ایشان [ زنان ] بیشتر گرد آید و کمتر تحلیل پذیرد، یعنی کمتر خرج شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- تحلیل دادن ؛ هضم کردن. گذراندن.
- تحلیل رفتن ؛ هضم شدن. گذشتن.
- تحلیل کردن ؛ گواریدن : اسباب زکام و نزله... دو نوعست یکی آنست که هر گاه که اندر دماغ سوءالمزاج گرم پدید آید یعنی هر گاه که دماغ گرم شود، تری ها را به خویشتن کشد فزون از آنکه بتواند گواریدن و تحلیل کردن. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
|| تسلیم در نماز. ( مفاتیح ). سلام نماز گفتن :
وقت تحلیل نماز ای بانمک
زآن سلام آورد باید بر ملک.
مولوی ( مثنوی ).
|| ناپدیدکردگی. ( ناظم الاطباء ). || آنچه در آن مبالغه کرده نشود. یقال : ضربه ضرباً تحلیلاً؛یعنی زد او را اندک بقدر تعذیر و ادب. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || نزد اطباء همان تحلل است ، و نزد محاسبان عبارتست از عکس ، و نزد ارباب منطق عبارتست از حذف آنچه که دلالت کند بر علاقه بین دو طرف قضیه از نسبت حکمیة یعنی حذف حرفی که دلالت بر ربط بین دو طرف کند خواه ربط حملی و خواه ربط شرطی باشد. || نزد ارباب معمی اسم است مر عمل از اعمال تسهیلیه را. مولوی جامی در رساله مؤلفه خود میفرماید: تحلیل عبارتست از آنکه به اعتبار معنی شعری مفرد باشد، و به اعتبار معمائی مرکب از دو چیز یا بیشتر. مثاله ، شعر:

تحلیل . [ ت ِ ] (ع اِ) ج ، تحالیل . سوراخ نره و سوراخ پستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). احلیل به ابدال . (قطر المحیط).


تحلیل . [ ت َ ] (ع مص ) بسی به جای فروآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). فرودآمدن در جایی . (زوزنی ). تحلیل به مکانی ؛ فرودآوردن به جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). به جایی فرودآمدن .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). || تحلیل عقده ؛نیک گشادن گره را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از هم گشادن چیزی را. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || حلال بکردن . (تاج المصادر بیهقی ). حلال کردن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). حلال گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). حلال گردانیدن خدای تعالی چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). حلال کردن . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). || سوگند راست کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تحلیل یمین ؛ گشادن سوگند به استثناء یا به کفاره یا کفاره ٔ سوگند دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تَحِلَّة. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ). || تحلیل کسی ؛ کسی را حلال کردن به او چیزی را که میان آن دو است . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || فانی کردن چیزی را به گداختن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گداز و گداختگی . (ناظم الاطباء). || انحلال و هضم و انهضام . (ناظم الاطباء). هضم شدن و تبدیل به خون شدن غذا. (فرهنگ نظام ). || التحلل و التحلیل ؛ هو استفراغ غیرمحسوس . (بحر الجواهر).
- تحلیل بردن ؛ هضم نمودن غذا یا چیزی .
- تحلیل پذیرفتن ؛ هضم شدن . خرج شدن : تا بدین سبب مایه هاء خام اندر تن ایشان [ زنان ] بیشتر گرد آید و کمتر تحلیل پذیرد، یعنی کمتر خرج شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- تحلیل دادن ؛ هضم کردن . گذراندن .
- تحلیل رفتن ؛ هضم شدن . گذشتن .
- تحلیل کردن ؛ گواریدن : اسباب زکام و نزله ... دو نوعست یکی آنست که هر گاه که اندر دماغ سوءالمزاج گرم پدید آید یعنی هر گاه که دماغ گرم شود، تری ها را به خویشتن کشد فزون از آنکه بتواند گواریدن و تحلیل کردن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
|| تسلیم در نماز. (مفاتیح ). سلام نماز گفتن :
وقت تحلیل نماز ای بانمک
زآن سلام آورد باید بر ملک .

مولوی (مثنوی ).


|| ناپدیدکردگی . (ناظم الاطباء). || آنچه در آن مبالغه کرده نشود. یقال : ضربه ضرباً تحلیلاً؛یعنی زد او را اندک بقدر تعذیر و ادب . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || نزد اطباء همان تحلل است ، و نزد محاسبان عبارتست از عکس ، و نزد ارباب منطق عبارتست از حذف آنچه که دلالت کند بر علاقه بین دو طرف قضیه از نسبت حکمیة یعنی حذف حرفی که دلالت بر ربط بین دو طرف کند خواه ربط حملی و خواه ربط شرطی باشد. || نزد ارباب معمی اسم است مر عمل از اعمال تسهیلیه را. مولوی جامی در رساله ٔ مؤلفه ٔ خود میفرماید: تحلیل عبارتست از آنکه به اعتبار معنی شعری مفرد باشد، و به اعتبار معمائی مرکب از دو چیز یا بیشتر. مثاله ، شعر:
ز روی عربده تا ما جدال میکردیم
ز جهل سرزنش اهل حال میکردیم .
از این بیت اسم عماد برمیخیزد، یعنی چون از روی لفظ عربده عین گرفته شود، با لفظ ما و با حرف دال که از لفظ جدال بعدانداختن سر او که حرف جیم است ترکیب کنند عماد حاصل شود. (کشاف اصطلاحات الفنون ). صاحب غیاث اللغات آرد:به اصطلاح معما، دو بخش کردن لفظی را یا زیاده و از هر بخش معنی علیحده گرفتن و بعضی را بحال خود گذاشتن ، چنانکه معمای اسم اسد. لفظ اسباب به تحلیل دو جزو کردند: یکی «اس »، دوم «باب » و هر دو لفظ مرادند نه معنی ایشان ، چرا که لفظ «اس » بحال خود ماند و از لفظ باب مرادف او که «در» است خواسته شد، و از لفظ «در» حرف را بعمل اسقاط که کلمه لانهایت اشارت است بدان حذف نمودند، پس لفظ «اس » را به دال که از کلمه ٔ «در» باقیمانده ملحق کردند اسم اسد حاصل شد. (غیاث اللغات )(آنندراج ). به اصطلاح معما، دو بخش کردن لفظی را و یا زیاده و از هر بخش معنی علیحده گرفتن و بعضی را بحال خود گذاشتن . (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. حل کردن.
۲. گشودن.
۳. حل کردن غذا در معده.
۴. [قدیمی] حلال کردن، روا شمردن.

دانشنامه آزاد فارسی

روندِ تقسیم و تجزیۀ یک مفهوم به اجزای ساده تر آن به نحوی که ساختار منطقی آن آشکار شود. صورت ساده و ابتدایی تحلیل را با تعریف واژه در فرهنگ می توان نشان داد، مثلاً میش، گوسفندِ مادۀ پشم دار است.
فلسفۀ تحلیلی. راسل، ویتگنشتاینمتقدم و موردر آغاز قرن ۲۰، با استفاده از دستاوردهای منطق، کوشیدند تا به ارائۀ شرایط صدق قضایا با روندی که ساختارِ منطقیِ نهفته در ظاهر گزاره ها و جملات را آشکار کند، بپردازند. فلسفۀ تحلیلی بر آن بود که رویکردی علمی و عینی برای حل مسائل سنتی فلسفه طرح کند. همچنان که ریاضی دان می تواند تصوری پیچیده را با سلسله عملیات ساده تر ریاضی وصف کند، فیلسوف هم باید بتواند ماهیت مفاهیم پیچیده را به کمک تصورات و عملیاتِ ساده ترِ سازندۀ آن ها بشناسد. برنامۀ تحلیل در کارهای پوزیتیویست های منطقی، به ویژه کارناپ، به اوج خود رسید و تقریباً کل فلسفۀ انگلیسی ـ امریکایی نیمۀ اول قرن ۲۰ و سال های پس از آن را تحت تأثیر قرار داد. هرچند آرمان تحلیل با اصرار بر ژرف کاوی در معنا در همۀ سطوح و مراحلِ فلسفیدن تأثیر شفابخش عمیقی بر فلسفه داشت، اعتماد آغازین به آن زیاده از حد خوشبینانه دانسته شد. زیرا، اولاً، معلوم شد که فقط تعداد اندکی از مفاهیم پذیرای تحلیلی مناقشه ناپذیرند. ثانیاً، هویت مفاهیم چندان ناشی از ساختار درونی خود آن ها نیست، بلکه از جایگاه آن ها در نظریه یا شبکۀ وسیع تری از آموزه ها و عملکردها ناشی می شود. ثالثاً، صرف نظر از آموزه های تجربه گرایانه یا اتمیستیراه عمده ای برای تعیین نقطۀ توقف تحلیل یا حتی برای تعیین جهت پیشروی آن وجود ندارد، و سرانجام این که آزمون موفقیت تحلیل، یعنی نمودارشدن ساختار پیچیده ای که در واقع مترادف با مفهوم اولیه است، در عمل مشکوک و نامطمئن از کار درخواهد آمد و به جای آن که داوری بی طرف برای نظریۀ فلسفی باشد، در پرتو همان نظریه ها موضوع مناقشه و ایراد خواهد شد. تحلیل در نزد قدما، به پیروی از یونان که آن را آنالوطیقا می خواندند، در دو حوزۀ تصورات (با تأکید بر تصورات کمتر کلی و بازگرداندن آن ها به تصورات بیشتر کلی) و حوزۀ تصدیقات (با هدف ایضاح وضع مقدمات و بازشناسی نوعی و شکل قیاس) محل بحث بوده است.

تحلیل (پزشکی). رجوع شود به:آتروفی

فرهنگ فارسی ساره

گوارش، موشکافی، کاوش، کندوکاو، ریشه یابی، واکاو


فرهنگستان زبان و ادب

{analysis} [ریاضی] فهرست بندی داده های یک مسئله و داده های دیگر مربوط به آن و سپس جست وجوی هدف با مشخص کردن مراحلی که باید طی کرد و سرانجام توجیه نتیجه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به حلال کردن و یا حلال کردن استمتاع از کنیز خود برای دیگری و یا ازدواج زن سه طلاقه با مردی غیر از شوهر سابقش را تحلیل می گویند.
تحلیل به معنای اوّل در برابر تحریم قرار دارد. منشأ تحلیل اشیاء همچون تحریم ، مفاسد و مصالح واقعیِ موجود در آنها در ارتباط با مکلف است؛ از این‏رو، تحلیل شأن شارع مقدس است. بدین جهت تحلیل چیزی که خداوند آن را حرام کرده، با علم به آن موجب ارتداد است. در شریعت مقدّس برای حلال شدن برخی امور، اسبابی قرار داده شده است که انسان با ایجاد آنها، آن چیز را بر خود حلال می‏گرداند، به عنوان مثال، عقد نکاح سبب حلال شدن هریک از و مرد اجنبی بر یکدیگر، اجازه مالک به تصرف در مالش، سبب حلال گردیدن تصرّف در مال وی برای فرد مُجاز، سلام نماز موجب حلال شدن منافیات آن، حلق و تقصیر و غیر آن سبب حلال شدن محرمات احرام بر فرد، و بالاخره اضطرار موجب حلال گردیدن جمیع محرّمات ـ غیر آنچه استثنا شده می گردد. تحلیل به معنای دوم از تحلیل به معنای دوم در باب نکاح سخن رفته است. حکم تحلیل مولا می‏تواند جهت آمیزش یا سایر استمتاعات، کنیز خود را برای دیگری حلال کند. به مولا مُحَلِّل و به کنیز مُحلَّلَه گفته می‏شود. ماهیّت تحلیل آیا تحلیل نوعی عقد نکاح است یا اباحه و تملیک منفعت؟ بنابر مشهور، تحلیل تملیک منفعت است نه عقد نکاح؛ از این‏رو، احکام ملک یمین بر آن مترتّب می‏شود نه نکاح؛ در نتیجه مُحلَّله پدر پیش از آمیزش بر پسر، و محلَّله پسر قبل از دخول بر پدر حرام نیست. بنابر قول مشهور ـ که حقیقت تحلیل، تملیک منفعت باشد ـ آیا تحلیل از عقود است تا نیاز به قبول داشته باشد و یا از ایقاعات ؟ ظاهر کلمات جمعی از فقها و صریح کلمات جمعی دیگر، قول نخست است؛ لیکن برخی، قول دوم را برگزیده‏اند. البتّه بنابر عقد بودن، از عقود جایز به شمار می‏رود نه لازم. کیفیّت تحلیل در تحقّق تحلیل، صرف رضایت کافی نیست بلکه لفظ معتبر است، به اینکه بگوید: وطی کنیزم را بر تو حلال کردم{أَحْلَلْتُ لَکَ وَطْئَها }یا{جَعَلْتُکَ فی حِلٍّ مِنْ وَطْئِها }و بنابر مشهور لفظ عاریه ـ به اینکه بگوید: کنیز خود را جهت انتفاع از او به تو عاریه دادم ـ کفایت نمی‏کند و در کفایت لفظ اباحه و مانند آن، که مترادف با تحلیل است اختلاف می‏باشد. احکام در مقدار و چگونگی انتفاع از مُحلَّله باید بر چارچوب مفاد لفظ یا قرائن حالیِ بیانگرِ مفاد لفظ، بسنده شود. بنابر این اگر مولا بوسیدن را تحلیل کرده است باید بر همان مقدار اکتفا شود؛ ولی اگر آمیزش را تحلیل کرده است، کمتر از آن از انواع استمتاعات نیز حلال خواهد بود محلَّله مستحقّ نفقه نیست. در تحلیل، تعیین مدّت و ذکر مهر، شرط نیست. برخی قدما تعیین مدّت را لازم دانسته‏اند. فرزندی که از این طریق متولّد می‏شود در صورتی که شرط حُرّیت او شده باشد ـ و بنابر مشهور در صورت عدم اشتراط نیز ـ محکوم به حرّیت است. تحلیل به معنای سوم از تحلیل به معنای سوم در باب طلاق سخن رفته است. مردی که همسر آزاد خود را سه بار یا همسرِ کنیز خود را دو بار طلاق داده بدون آنکه وی در بین طلاقها با مردی دیگر ازدواج کرده باشد، ازدواج مجدّد طلاق دهنده با آن زن منوط به این است که مردی دیگر ـ که از آن به «مُحَلِّل» تعبیر می‏شود ـ با شرایط زیر با آن زن ازدواج کند و سپس وی را طلاق دهد: ۱. بالغ باشد. کودک و حتّی ـ بنابر مشهور ـ غیر بالغِ در آستانه بلوغ نمی‏تواند محلّل قرار گیرد. ۲. صیغه عقد ازدواج بخواند؛ بدین جهت اگر زن کنیز باشد اباحه یا تحلیل کفایت نمی‏کند؛ چنان‏که وطی حرام، وطی به شبهه و آمیزش به عقد فاسد نیز کافی نیست. ۳. ازدواج، دائمی باشد نه موقّت. ۴. دخول در قُبُل ـ به نحوی که موجب غسل شود ـ انجام گیرد. بنابر مشهور، انزال و تکرار وطی، شرط نیست.

پیشنهاد کاربران

بررسی وتجزیه کردن

تحلیل یعنی فرآیندی ذهنی برگرفته از تجارب قبلی است که طی آن تحلیلگر تلاش می کند از ساده ترین طریق ممکن، تحولات و پدیده های پیچیدۀ روز اعم از اجتماعی، امنیتی، سیاسی و . . . را ارزیابی کرده و به زبان ساده برای دیگران توضیح و تشریح نماید.

آنالیز

برآورد

به باور من، واژه ی �برآورد� که آن را می توان همراه با واژه های دیگری چون �سیاسی�، �اجتماعی ـ اقتصادی� و مانند آن ها برای روشن تر شدن دامنه ی آن نیز بکار برد ( نمونه: �برآورد سیاسی� ) ، گویاتر از بسیاری از برابرهای یاد شده در بالاست؛ گرچه در میان شان، �ریشه یابی� و �واکاوی� نیز تا اندازه ای بسیار نزدیک به واژه ی جاافتاده ی �تحلیل� از ریشه ی عربی است.

باز کردن و شل کردن، رشته کردن و تجزیه کردن تاروپودها

"تحلیل"با تلفظ /tahlil/، معرب هست ؛یعنی در زبان عربی
وجود دارد ؛وبه معنای تجزیه کردن ، آنالیز ، توضیح دادن و
تشریح کردن می باشد ؛🤔

معادل واژه ی " تحلیل " در زبانِ انگلیسی " Anayisis " است. تحلیل معناهای متفاوتی دارد. ایمانوئل کانت در کتاب نقد عقل عملی، سخن از قضایای تحلیلی و قضایای ترکیبی می زند. مقصود او از قضایای تحلیلی، قضایایی هستند که از دیگر قضیه ها استنتاج نشده اند، بر خلاف قضایای ترکیبی
در فرهنگنامه ی فلسفی ماریو بونگه ( ترجمه ی علیرضا امیرقاسمی، نشر اختران، چاپ نخست، صفحات 78 و 79 ) ، واژه ی تحلیل چنین تعریف شده است:
" شکستن کل به مولفه ها و روابط متقابل آن مولفه ها. نقیض ، سنتز ( Synthesis ) . تحلیل می تواند مفهومی، تجربی یا هر دو باشد. تحلیل مفهومی اجزا را از هم تمییز می دهد بدون آنکه آنها را تفکیک کند، در حالی که تحلیل تجربی مشتمل است بر جدا کردن مولفه های کل عینی. ] مثلاً :[ منشور، نور سفید را به امواجی با بسامد های متفاوت تحلیل ( تجزیه ) می کند؛ آنالیز ] تحلیل[ فوریه همان کار را به طور تحلیلی انجام می دهد. تفکر منتقدانه با تحلیل ایده ها و روش ها آغاز می شود، و در ترکیب هایی مانند طبقه بندی ها، نظریه ها، طرح های آزمایشگاهی و برنامه ها به اوج خود می رسد. تحلیل می تواند یکی از نتایج زیر را در بر گیرد: حل و فصل مسائل بد طرح شده؛ بیان مجدد مسائل بد طرح شده به گونه ای روشن؛ افشای پیش فرض ها؛ شرح؛ تعریف؛ استنتاج قیاسی؛ برهان انسجام یا عدمِ انسجام؛ برهان وفق پذیری یا وفق ناپذیری با پاره ای از دانش ] صحیح تر است بگوییم: علم[ ؛ تحویل؛ پل زدن و بسی بیش از اینها. تحلیل، نشان خردگرایی مفهومی است ( خردگرایی Rationalism : ) . بنابراین خانواده ی فلسفه ها را می توان به دو گروه تحلیلی یا خردگرا، و ضد تحلیلی یا خردگریز تقسیم کرد. جای شگفت نیست که در مقابل تنوع بسیار کم اردوگاه خردگریزان، ویژگی اردوگاه تحلیلی تنوع است. مکاتب متفاوت تحلیلی را می توان به چندین صورت مرتب کرد، منجمله نسبت به ژرفا. کم ژرف ترین آنها عبارت است از فلسفه ی زبان معمولی که فقط عقل سلیم را به کار می گیرد و از کل مجموعه مسائل فلسفه ی سنتی اجتناب می کند ( فلسفه ی زبان معمولی : Ordinary - language philosophy ) . بعد نوبت فلسفه ی اکیداً دقیق است، که می تواند به مسائل مهم بپردازد یا چنین نکند، ولی دست کم آنها را با ابزار منطقی و ریاضی بررسی می کند ( فلسفه ی اکیداً دقیق : Exact Philosophy ) . ژرف ترین فلسفه ها ابزار قدرتمند تحلیلی را با دانش علمی و فناورانه ترکیب می کنند، تا مسائل جالب و اغلب دشوار فلسفی را حل و فصل کنند. لیکن هیچ تحلیل ژرف ورای این یا آن نظریه ( Theory ) ( سامانه ی فرضیّه ای – قیاسی ) وجود ندارد. "


تحلیل : [اصطلاح علم جَفر] به قسمت نمودن عدد صغیر حروف به دو قسم صحیح را تحلیل می گویند مثلا حرف د عددش 4 است که به 1و 3 یا 2و2 تحلیل می شود.

تحلیل: تجربه و بررسی
تهلیل:لا اله الا الله گفتن

تحلیل=واکاوی
تحلیلی=واکاویک
گزاره های تحلیلی ( در سنجش خرد ناب کانت ) = گزاره های واکاویک

ارزیابی_بررسی_برآورد

واکاوی
بررسی
ارزیابی


کلمات دیگر: