کلمه جو
صفحه اصلی

ماهیت


مترادف ماهیت : بود، جوهر، وجود، هستی، چگونگی، چیستی، حقیقت، واقعیت، هویت

متضاد ماهیت : غرض

برابر پارسی : نهاد، هستی، سرشت، بن، چبود، چیستی

فارسی به انگلیسی

spirit, character, characteristic, essence, form, makeup or make-up, nature, stuff, substance, quiddity

character, characteristic, essence, form, makeup or make-up, nature, stuff, substance


essence, nature, quiddity


فارسی به عربی

ابحر , جوهر , طبیعة , مسالة

مترادف و متضاد

۱. بود، جوهر، وجود، هستی
۲. چگونگی، چیستی
۳. حقیقت، واقعیت
۴. هویت ≠ غرض


matter (اسم)
ماده، جوهر، امر، مطلب، چیز، خیم، جسم، اهمیت، ذات، ماهیت، موضوع، نکته

nature (اسم)
نهاد، خوی، طبع، روح، خیم، سیرت، نوع، گونه، خاصیت، سرشت، طبیعت، خو، فطرت، افرینش، مشرب، خمیره، ذات، ماهیت، گوهر، غریزه، منش

essence (اسم)
خلاصه، معنی، فروهر، وجود، هستی، عمده، خمیره، اسانس، ذات، ماهیت، گوهر، عین

quiddity (اسم)
جوهر، ذات، ماهیت، چیستی

modality (اسم)
شرط، قید، چگونگی، ماهیت، کیفیت، عرضیت

بود، جوهر، وجود، هستی ≠ غرض


چگونگی، چیستی


حقیقت، واقعیت


هویت


فرهنگ فارسی

حقیقت وطبیعت ونهادوسرشت چیزی
( اسم ) چیستی حقیقت ذات جمع : ماهیات . توضیح چیزیست که در جواب ما ی حقیقیه ( چیست ) گفته شود و پرسش از گوهر اشیائ است و بنابر این بر حقیقت شئ و آنچه شیئیت شی. بدان است اطلاق میگردد : حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز و لیمت او ... یاماهیت بسیط ( بسیطه ) . ماهیتی که از امور متخالف ترکیب نیافته باشد . قطب الدین گوید : ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آنرا ماهیت بسیطه خوانند و الامرکبه . یا ماهیت بشرط شئ . ماهیت مخلوط . یا ماهیت مجرد ( مجرده ) . ماهیت من حیث هی و لا بشرط است و آنرا ماهیت مرسله هم نامند . یا ماهیت مخلوط ( مخلوطه ) . همان ماهیت بشرط شئ است که عبارت از ماهیت بلحاظ وجود و عوارض و حالات وجودی است . یاماهیت من حیث هی . عبارت از ماهیت باعتبار نفس و ذات خود است بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض وو حالات او مانند کثرت و وحدت و غیره .
حقیقت چیزی

فرهنگ معین

(یَّ ) [ ع . ] (اِ. ) حقیقت و نهاد و ذات چیزی .

لغت نامه دهخدا

ماهیت. [ هی ی َ ] ( ع اِ مرکب ) به معنی حقیقت چیزی مستعمل است. بدان که این مصدر جعلی است تراشیده اهل منطق و حکمت. معنی لفظی لفظ ماهیت چیست این شدن باشد مرکب از ماء موصوله و «هی » ضمیر مؤنث واحدو یاء مشدد علامت جعل و تاء مصدری ، مگر یاء لفظ «هی »به جهت اجتماع یأات حذف شده است. ( غیاث ) ( آنندراج ). حقیقت و طبیعت و نهاد و ذات و جوهر. ( ناظم الاطباء ). چیستی . ماهیت چیزی ، حقیقت آن. ج ، ماهیات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کلمه ماهیت در اصل ماهویت بوده است «یاء» آن «یاء» نسبت و «تاء» آن «تاء» مصدریه است «واو» قلب به یاء و «یاء» در «یاء» ادغام شده است و هاء آن مکسور گردیده است. و بعضی گویند ماهیت مشتق از «ماهو» است. و گفته شده است که مرکب از «ما» استفهامیه و «یاء» نسبت و «تاء» مصدریه است و همزه زائد بعد از الف تبدیل به هاء شده است و گاه به جای ماهیت «مائیت » گفته شده است. ( فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی ). || ( اصطلاح فلسفی ) مقابل وجود . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ماهیت چیز، «چه چیزی » او باشد و آن تفحص باشد از جنس چیز. چنانکه کسی گوید درخت به مثل و کسی بپرسد که درخت چه باشد؟ این از او جستن باشد از جنس درخت و جوابش آن باشد که درخت جسمی باشد افزاینده و مرخاک وآب را به صورت دیگر کننده. ( ناصرخسرو، یادداشت ایضاً ). ماهیت نزد حکما عبارت از پرسش به «ماهو» است و چیزی است که در پاسخ سؤال «ما» حقیقیه گفته می شود که پرسش از گوهر اشیاء است و بنابراین اطلاق بر حقیقت شی می گردد و آنچه شیئیت شی بدان است ماهیت می گویند.ماهیت هم بر حقیقت کلی و هم بر حقیقت جزئی اطلاق شده است. قطب الدین در درةالتاج جمله سوم از فن دوم ص 10 آرد: هر چیزی را حقیقتی هست که آن چیز به آن حقیقت آن چیز است و آن به حقیقت مغایر ماعدای او باشد خواه لازم باشد خواه مفارق و مثال آن انسانیت است مثلاً چه انسانیت از آن روی انسانیت است که در مفهوم او نشود وجود و عدم و وحدت و کثرت و عموم و خصوص الی غیر ذلک من الاعتبارات چه اگر وجود خارجی مثلاً در مفهوم او داخل بودی ، انسانیتی که در ذهن تنها موجود بودی انسانیت نبودی و اگر عدم در او داخل بودی انسانیت موجود در خارج انسانیت نبودی بلکه انسانیت از آن روی که انسانیت است. - انتهی. پیروان اصالت وجود گویند آنچه متحقق در خارج است وجود است و ماهیات اعتباری هستند و بالعکس. ( فرهنگ علوم عقلی سجادی ، ص 513 ) :

ماهیت . [ هی ی َ ] (ع اِ مرکب ) به معنی حقیقت چیزی مستعمل است . بدان که این مصدر جعلی است تراشیده ٔ اهل منطق و حکمت . معنی لفظی لفظ ماهیت چیست این شدن باشد مرکب از ماء موصوله و «هی » ضمیر مؤنث واحدو یاء مشدد علامت جعل و تاء مصدری ، مگر یاء لفظ «هی »به جهت اجتماع یأات حذف شده است . (غیاث ) (آنندراج ). حقیقت و طبیعت و نهاد و ذات و جوهر. (ناظم الاطباء). چیستی . ماهیت چیزی ، حقیقت آن . ج ، ماهیات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلمه ٔ ماهیت در اصل ماهویت بوده است «یاء» آن «یاء» نسبت و «تاء» آن «تاء» مصدریه است «واو» قلب به یاء و «یاء» در «یاء» ادغام شده است و هاء آن مکسور گردیده است . و بعضی گویند ماهیت مشتق از «ماهو» است . و گفته شده است که مرکب از «ما» استفهامیه و «یاء» نسبت و «تاء» مصدریه است و همزه ٔ زائد بعد از الف تبدیل به هاء شده است و گاه به جای ماهیت «مائیت » گفته شده است . (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی ). || (اصطلاح فلسفی ) مقابل وجود . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماهیت چیز، «چه چیزی » او باشد و آن تفحص باشد از جنس چیز. چنانکه کسی گوید درخت به مثل و کسی بپرسد که درخت چه باشد؟ این از او جستن باشد از جنس درخت و جوابش آن باشد که درخت جسمی باشد افزاینده و مرخاک وآب را به صورت دیگر کننده . (ناصرخسرو، یادداشت ایضاً). ماهیت نزد حکما عبارت از پرسش به «ماهو» است و چیزی است که در پاسخ سؤال «ما» حقیقیه گفته می شود که پرسش از گوهر اشیاء است و بنابراین اطلاق بر حقیقت شی ٔ می گردد و آنچه شیئیت شی ٔ بدان است ماهیت می گویند.ماهیت هم بر حقیقت کلی و هم بر حقیقت جزئی اطلاق شده است . قطب الدین در درةالتاج جمله سوم از فن دوم ص 10 آرد: هر چیزی را حقیقتی هست که آن چیز به آن حقیقت آن چیز است و آن به حقیقت مغایر ماعدای او باشد خواه لازم باشد خواه مفارق و مثال آن انسانیت است مثلاً چه انسانیت از آن روی انسانیت است که در مفهوم او نشود وجود و عدم و وحدت و کثرت و عموم و خصوص الی غیر ذلک من الاعتبارات چه اگر وجود خارجی مثلاً در مفهوم او داخل بودی ، انسانیتی که در ذهن تنها موجود بودی انسانیت نبودی و اگر عدم در او داخل بودی انسانیت موجود در خارج انسانیت نبودی بلکه انسانیت از آن روی که انسانیت است . - انتهی . پیروان اصالت وجود گویند آنچه متحقق در خارج است وجود است و ماهیات اعتباری هستند و بالعکس . (فرهنگ علوم عقلی سجادی ، ص 513) :
جهان متفق بر الهیتش
فرومانده در کنه ماهیتش .

سعدی .


حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز ولمیت او. (مصنفات بابا افضل ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود.
- ماهیت بسیطه ؛ آنچه از اشیاء متخالفه ترکیب نیافته باشد ماهیت بسیطه گویند. قطب الدین گوید: ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آن را ماهیت بسیطه گویند و الا مرکبه (در اینجا منظور از ماهیت حقیقت شی ٔ نیست ) (فرهنگ علوم عقلی سید جعفر سجادی ).
- ماهیت بشرط شی ٔ ؛ آن را ماهیت مخلوطه هم گویند و آن صورتی است که با قید و شرطی لحاظ و یا مورد حکمی قرار گیرد. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی ). و رجوع به ترکیب «ماهیت من حیث هی » شود.
- ماهیت بشرط لا ؛ در مقابل ماهیت بشرط شی ٔ یا ماهیت مخلوطه است . (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی ). و رجوع به ترکیب قبل و «ماهیت من حیث هی » شود.
- ماهیت حقایق ؛ عبارت است از ام الکتاب . (کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به ام الکتاب شود.
- ماهیت لابشرط ؛ ماهیتی است که هیچ قید و شرطی نه وجوداً و نه عدماً در آن لحاظ نشود و آن را ماهیت مطلقه و مجرده نیز گویند و ماهیت من حیث هی هم نامند. (فرهنگ علوم عقلی دکتر سید جعفر سجادی ). و رجوع به ترکیب «ماهیت من حیث هی » شود.
- ماهیت مجرده . رجوع به ترکیب قبل شود.
- ماهیت مخلوطه . رجوع به ترکیب «ماهیت بشرط شی ٔ» شود.
- ماهیت مطلقه . رجوع به ترکیب «ماهیت لابشرط» شود.
- ماهیت من حیث هی ؛ یعنی ماهیت به اعتبار نفس و ذات خود بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض و حالات او مانند کثرت ، وحدت و غیره . چنین امری «لیست الاهی » یعنی نه موجود است و نه معدوم و در حکم وجود لابشرط و بلکه عین وجود لابشرط است که «یجتمع مع الف شرط» و آن به قید وجود ذهنی بشرط شی ٔ است و با قیدبه وجود خارجی نیز بشرط شی ٔ است و با قید عدم وجود ذهنی یا خارجی بشرط لااست و بالجمله هر شی ٔ از اشیاء اگر خود لحاظ شود فی ذاته بدون توجه به عوارض و ضمایم و حالات و خصوصیات وجودی ، مکانی ، زمانی ، امور ذاتی ، عرضی و غیره به این اعتبار «لابشرط» گویند و اگر با یکی یا چند تا از عوارض و قیود اضافاتش لحاظ و اعتبارو یا مورد حکمی قرار گیرد «ماهیت مخلوطه » و یا «بشرط شی ٔ» گویند. و اگر با قید عدم یکی یا تمام قیود و ضمائم لحاظ شده و یا مورد حکمی قرار گیرد «ماهیت بشرطلا» گویند ماهیت لابشرط را ماهیت مجرده و مطلقه هم گویند. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی ).
- امثال :
قلب ماهیت محال است . (امثال و حکم ج 2 ص 1164).
|| چگونگی و کیفیت . || قیمت و ارزش . || فضیلت و معنویت . (ناظم الاطباء) (ازفرهنگ جانسون ).

فرهنگ عمید

حقیقت، طبیعت، نهاد، سرشت.

دانشنامه عمومی

ماهیت در اصطلاح منطق سنتی آن کلی ذاتی است که در جواب « این چیست؟» یا «ما هو؟» می آید. ماهیت از کلیات خمس نیست، ولی از مفاهیم اصلی آن است؛ و در ارتباط با آن ذات و عرض معین می شوند. ماهیت و وجود دو موضوع علم فلسفه می باشند. به حد و اندازه ای که وجود به خود می گیرد یا آن موجود را به آن نام می شناسند ماهیت آن موجود است. مثلاً انسان ماهیت وجودی این حیوان ناطق است. و ماهیت عارض بر وجود است.
ماهیت، دانشنامه رشد
چیستی ماهیت، فیلسوف یار- مدرسه آنلاین آموزش فلسفه
همه موجودات در اصل «بودن» و «هستی» با یکدیگر تفاوت ندارند. بنابراین، یکسان نبودن و تفاوت میان آن ها منشأ دیگری دارد که می توان از آن تحت عنوان «ماهیت» سخن به میان آورد. ماهیت هرچه باشد و هر چیزی که دربارهٔ آن گفته شود، خصلت تفرقه و پراکندگی دارد و با توجه به آن می توان گفت: «فلان موجود نوعی، غیر از موجود نوعی دیگر است.» اگر از ماهیت، صرف نظر شود و ادراک آن برای اشخاص میسر نگردد، سخن گفتن از تفاوت میان انواع موجودات، امکان پذیر نخواهد بود و آنجا که تفاوت میان انواع مطرح نباشد، از تفاوت میان افراد نیز سخن به میان نمی آید.
اگر تفاوت میان افراد، تحقق نداشته باشد، تفاوت میان احوال و اوقات یک فرد نیز تحقق نمی پذیرد. احوال متفاوت یک فرد را در خود همان فرد باید جستجو کرد و تفاوت میان افراد یک نوع نیز در مقایسه با همان نوع معنی پیدا می کند و تفاوت میان انواع موجودات نیز به تفاوت ذاتی ماهیات مربوط می گردد. به این ترتیب، منشأ همه تفاوت ها در عالم، ماهیات بوده و اختلاف ماهیات نیز ذاتی شناخته می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

ماهیَّت
(در لغت به معنی چیستی) در اصطلاح فلسفه دو کاربرد اصلی دارد: ۱. به معنای خاص. واژۀ ماهیت به قولی برگرفته از «مائیت» و به روایتی از «ماهویت» است که در هر دو تقدیر، نشان دهندۀ حقیقت شیء است و پاسخ از «مای حقیقیه» یا پرسش از حقیقت شیء است؛ چنان که بپرسند: «انسان چیست؟» پاسخ آن است که: «حیوان ناطق» و حیوان ناطق، ماهیت یا چیستی انسان است. ۲. به معنای عام، در مقابل وجود. هر شیئی در تحلیل ذهنی به وجود و ماهیت تقسیم می شود و در جهان ذهن وجود آن عارض بر ماهیتش است، و چون برخی از ماهیات در خارج معدوم و ممتنع الوجودند اعتبار وجود در آن ها غیر از ماهیت است، مانند قضیۀ: «سیمرغ موجود نیست». یکی از مباحث مهم دربارۀ ماهیت به معنای خاص، اقسام اعتبارات آن است. هر ماهیت در اعتبار عقلانی سه گونه است: لابشرط، بشرط لا و بشرط شیء. هرگاه ماهیت به طور مطلق و بدون تقید به امری لحاظ شود، «لابشرط مقسمی» است و هرگاه مقید به قید اطلاق باشد، «لابشرط قسمی»؛ هرگاه ماهیت به خودی خود و جدا از دیگر ماهیات اعتبار شود، «بشرط لا» است و هرگاه در شیء خاصی لحاظ شود، ماهیت «بشرط شیء» یا «ماهیت مخلوطه» یا «ماهیت مقیده» است. مثلاً، با مسامحه ای عقلانی، هرگاه استخر آبی و کوزه ای که در آن آب است، لحاظ شود، ماهیت آب، اعم از آن که در استخر یا در کوزه است، «ماهیت لابشرط مقسمی» است؛ آب به اعتبار آن که غیر از حقیقت کوزه یا استخر است، «ماهیت بشرط لا»، و به این اعتبار که مقیّد به کوزه یا استخر شده، «ماهیت بشرط شیء» است. معمولاً سه اصطلاح ماهیت و ذات و حقیقت به یک معنا به کار می رود اما گاه، اندک تفاوت میان ماهیت با ذات و حقیقت هست و آن چنان است که ماهیت، اعم از ذات و حقیقت است؛ زیرا ماهیت هم موجود را دربرمی گیرد، هم معدوم را، در حالی که ذات و حقیقت چنین نیستند و به شرط وجود خارجی بر ماهیت اطلاق می شوند، چنین است که می توان از «ماهیت عنقا» و نه از ذات و حقیقت عنقا، سخن گفت.

فرهنگ فارسی ساره

چبود، سرشت، چیست


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ماهیت به معنای حقیقت شیء ، یا پاسخ سؤال از چیستی شیء می باشد.
کلمه ماهیت، در اصل «ماهویت» بوده که «یا»ی آن نسبت و «تا»ی آن مصدریه است. «واو» آن بدل به «یا» و «یا» در «یا» ادغام و «ها» مکسور گردیده است.برخی نیز گفته اند:ماهیت از «ما هو» است. و نیز گفته اند:ماهیت، مرکب از «ما»ی استفهامیه و «یا»ی نسبت و «تای» مصدریه است و همزه زاید بعد از الف به «ها» تبدیل شده است، چنان که برخی اوقات به جای ماهیت «مائیت» گفته می شود.
تعریف ماهیت
ماهیت یا چیستی، آن است که در جواب «ما هو؟» (آن چیست؟) گفته می شود (الماهیة ما یقال فی جواب ما هو)، مثلاً وقتی متحرکی را از دور می بینیم و درست تشخیص نمی دهیم، می پرسیم:«آن چیست که حرکت می کند؟»، کسی که دید و بینایی قوی دارد، می گوید:«آهو است» و ماهیت آن را بیان می کند. «ما»یی که از ماهیت سؤال می کند، «ما»ی حقیقیه است نه «ما»ی شارحه. در فلسفه ، طرفداران نظریه اصالت وجود ، ماهیت را حد وجود و امری اعتباری می دانند.ماهیت به معنای دیگری هم به کار می رود و آن «ما به الشیء هو هو» است؛ یعنی آن چه حقیقت شیء را تشکیل می دهد.ماهیت به این معنا بر وجود هم قابل اطلاق است، ولی ماهیت به معنای اول در مقابل وجود است.
اعتبارات سه گانه ماهیت
برای ماهیت سه اعتبار لحاظ شده است:۱. ماهیت به شرط شیء ؛ مثل: عتق رقبه به شرط مؤمنه بودن که به آن «ماهیت مخلوط» هم می گویند،۲. ماهیت به شرط لا ؛ مثل:شکسته بودن نماز مسافر به شرط عدم عصیان ؛۳. ماهیت لابشرط ؛ مثل لابشرط بودن وجوب نماز برای انسان آزاد، که به این قسم لابشرط قسمی و ماهیت مجرد و مطلق هم گفته می شود.به اعتبار دیگر، ماهیت به ماهیت بسیطه و ماهیت مرکبه تقسیم می شود.

واژه نامه بختیاریکا

بو برنگ؛ ( بو و رنگ ) ؛ تَه بُن؛ سووِه

پیشنهاد کاربران

فربودش/فربودی/ فرهستش/ فرستش/ فرستی
ماهیت همان هویت کسان و چیزهاست! به روشنگری من زیر چم هویت ایاسش ( توجه ) کنید.
/ سپاس

ساختار

نهاد - بود

آرزو

این واژه تازى ( اربى ) است و یک ایرانى راستین برابر پارسى را به کار مى برد: چِتیهْ Chetih ( پهلوى: ماهیت، چیستى ) ، چِگُنیهْ Chegonih ( پهلوى: ماهیت، چیستى، چگونگى ) ، مادَیان Madayan ( پهلوى: ماهیت ، هسته ، زمینه و . . . ) ، چیستى Chisti ، چیجانون Chijanun ( پهلوى - پیشنهادى:
چى + جانون Janun ( از جانونْتن Januntan ( بودن ، وجود داشتن ) : چى بودن ، چه چیزى بودن : ماهیت ) ، چِبود Chebud ( پارسى: چه بودن ، چه چیز بودن، ماهیت )

درون. اصالت

هستی یا ذات یک چیز

هویت اصلی

چه چیزی از موجودیت افراد انسانی از گزند روزگار مصون و محفوظ و در امان باقی می ماند و دستخوش تغییر و تحول و دگرگونی قرار ندارد و مشمول گذر زمان نمی باشد و ثابت و پایدار و جاودانه است ؟ تکلیف بدن که روشن است، اتم های تشکیل دهنده بدن پس از مرگ از هم جدا و پراکنده و جذب خاک میشوند و از بین نمیروند بلکه فقط انسجام آنها تخریب می گردد. روح و روان چطور ؟ آیا پس از فرا رسیدن لحظه اجل مرگ، این دو موجود کالبد و قفس بدن مادی را رها میکنند و از افق طبیعت میگذرند و وارد عالم برزخ میشوند ؟ جان چطور ؟ آیا جان در لحظه بسته شدن نطفه به آن تعلق میگیرد و در لحظه مرگ از تن می پرد؟ اگر پرید کجا می رود ؟ اگر روح و روان و جان از بدن جدا شدند و فرض اینکه محیط جهان مطلقا مسدود و نفوذ ناپذیر باشد، آنگاه آیا این موجودات در لحظات بسته شدن نطفه های دیگر در آنها حلول می کنند و به حیات خود ادامه می دهند ؟ جنسیت چطور ؟ آیا مردان و زنان پس از مرگ، مردانگی و زنانگی خود را از دست می دهند ؟ نام ها چطور ؟ آیا نام ها از گزند روزگار محفوظ می مانند ؟ تاریخچه های انفرادی و اجتماعی چطور؟ بر سر حیات ها چه بلائی وارد میشود؟ از ما چه چیزی باقی می ماند؟ من ها ، خود ها ، خویشتن ها و یا نفوس چطور؟ عَرَض حکیمانه و عارفانه را می شناسیم ، اما منظور آنان از جوهر چیست ؟ جوهر ما چیست ؟ تا زمانی که مفاهیم ماده ؛ روح ؛ روان ؛ جان و نفس بطور واضح و روشن توضیح داده نشوند، نمیتوانیم آن چیزی که از موجودیت ما جاودانه است تعیین نمائیم. از دیدگاه این حقیر ماده و روح و روان سه جنبه ظهوری از یک خمیر مایه واحد و یگانه و مطلق اند که همیشه باهم بوده و هستند و هرگز از هم جدا نمی شوند. این خمیر مایه تثلیثی ( سه جنبه ای ) بطور کلی دارای دو حالت می باشد؛ یکی محض و دیگری واقعی. جان پیوسته ترین و بنیادی ترین بخش هستی می باشد و نقش اصلی آن بخشیدن حیات در لحظه بسته شدن نطفه و باز پس گرفتن آن در لحظه مرگ می باشد. من یا خود یا خویشتن و یا نفس مجرد ترین بخش هستی کل بیکران و هستی های جزئی و محدود و کثیر می باشد. هستی کل و بیکران خداوند است و نفس او من او. در اینجا یک اشاره به گفت و شنود خداوند با موسا در روی تپه طور یکی از قله های جبال سینا : موسا می گوید: قوم خواهند پرسید که نام او چیست؟ اورا با چه نامی صدا بزنیم ؟ در پاسخ می شنود : من آنم که هستم. طبق باور این حقیر این پاسخ از طرف خداوند نبوده است، زیرا جواب حقیقی خداوند بصورت زیر می بود : من همان خویشتن هستی بیکران خویش ام. از اندیشمندان مسلمان هم این عبارت به گوشمان می رسد که : الله در عین واحد هم ظاهر است و هم باطن . اما همیشه سعی میکنند خداوند را از عالم مادی جدا کنند و اورا در عالم لاهوت و غیب قرار دهند. حال تکلیف ما شنوندگان در برابر چنین نقیضه گویی ها چیست؟ بقول ملا نصرالدین؛ پاسخ ملا به همسایه را پذیرا باشیم یا عرعر حرکت جوهری صدرا را؟ اصالت وجود؛ تشکیک وجود ؛ وحدت وجود ؛ جسمانیته الحدوث و روحانیته البقاء نفس ؛ مُهر اصالت ماهیت را بر پیشانی بزنیم یا خال اصالت وجود را؟ دو حقیقت ژرف و بنیادی در باطن انسان موجودند که در طول تاریخ بشریت تاکنون در مقابل چشمان سر و دل و باطن پیشینیان مثل یک گنج گرانبها زیر خاک موجودیت انسان پنهان شده و نامکشوف باقی مانده است. بدون در نظر گرفتن این دو حقیقت نمیتوان به یقین گفت که انسان چیست و معنا و مفهوم زندگی و هدف خلقت و آفرینش و حکمت الاهی چیست. این دو حقیقت بطور مختصر به شرح زیر می باشند :
الف - افراد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی به شکل سنتی یا کلاسیک آن یعنی " یا مرد و یا زن " نمی باشند بلکه پنج نوع متفاوت و مستقل از هم.
ب - افراد انسانی تنها دارای یک من یا یک خود یا یک خویشتن و یا یک نفس مجرد و واحد و یگانه و منحصر به فرد نیستند بلکه 10 تا.
بدون در نظر گرفتن این دو حقیقت حکیمان و عارفان دینی و فلاسفه و منطق دانان هرگز قادر نخواهند بود که بطور حقیقی و مطابق با واقعیت ، مراتب اصلی هستی را تعیین کنند و به ما بگویند که چند تا می باشند، چه رسد به تعیین تعداد لایه ها یا مراتب فرعی بیشمار مراتب اصلی. غیر از این دو حقیقت اگر حکیمان و فلاسفه و عارفان نظریه علمی نوسانات انبساط و انقباض کیهانی را مورد لطف و توجه غایت شناسانه قرار ندهند، هرگز قادر نخواهند بود که بطور حقیقی و مطابق بر واقعیت روش و روند و چگونگی ظهور مراتب هستی را از حالت کمال محض و مطلق به حالت های واقعی و عینی و شهودی شرح و توضیح دهند.
نفوس عشره یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی برخلاف حکمت متعالیه صدر المتالهین از هرگونه تغییر و تحول و تکامل مبّرا و منزه می باشند. و میتوان آنها را جواهر جاودانه ؛ الگو های ثابت ؛ مَلَک ها و ملائکه ؛ فرمان روایان ؛ پادشاهان ؛ خلفا ؛ سلاطین ؛ امیران و یا ریس جمهور های مذکر و موئنث هستی انسانی دانست که پنج مرد و پنج زن اند که در حالت بهشتی محض هستی ( قبل از آغاز تحول آن حالت به حالات واقعی یا قبل از آغاز سفر خلقت و آفرینش ) یک بار برای همیشه توسط خداوند و از هستی خود وی در سطح کمال ( احتمالا همگی در سن چهل سالگی ) بطور مطلقا همزمان و معجزه وار آفریده شده اند و جاودانه باقی خواهند ماند. خوش و خرّم باشید انشاءالله.
بدن مادی - روحی - روانی در طول سفر سرا یا منزل یا تمپل واقعی و عینی و در حالت قبل و بعد از سفر سرای محض آنان می باشد. و حواس پنجگانه ابزار دریافت تصاویر و اصوات و بوها و مزه ها و لمس ها و قوای ادراکی فهم و عقل با ابزار های احساسات و افکار و تخیلات و اوهامات در خدمت مشاهدات آن ملائک دهگانه. فرشتگان مقرب درگاه کبریایی از قبیل میخائیل و جبرئیل و عزرائیل و اسرافیل همیشه یک چشم خودرا به عرش و چشم دیگر را به جمال و جلوه این انسان ها بر روی فرش و در اطراف عرش، دوخته اند و بطور دائم عبارت "سلام علیکم " برزبانشان جاریست بدون اینکه خسته شوند.

عالی


کلمات دیگر: