کلمه جو
صفحه اصلی

تجسس


مترادف تجسس : بررسی، پژوهش، پژوهیدن، پی جویی، تفتیش، تفحص، جست وجو، کاوش، کنجکاوی، کندوکاو، تفحص کردن، جست وجوکردن

برابر پارسی : جستجو، پی جویی، کاوش کردن، پی جویی کردن

فارسی به انگلیسی

quest, research, investigation

search, investigation


quest, research, search


فارسی به عربی

بحث ، استقصاء

عربی به فارسی

جاسوسي


مترادف و متضاد

search (اسم)
کاوش، طلب، بازرسی، تکاپو، سراغ، جستجو، تجسس

research (اسم)
کاوش، تحقیق، تفحص، جستجو، تجسس، پژوهش، تتبع

equivoke (اسم)
ابهام جناس، تجسس

equivoque (اسم)
ابهام جناس، تجسس

بررسی، پژوهش، پژوهیدن، پی‌جویی، تفتیش، تفحص، جستجو، کاوش، کنجکاوی، کندوکاو


پژوهیدن، تفحص کردن، جستجو کردن


۱. بررسی، پژوهش، پژوهیدن، پیجویی، تفتیش، تفحص، جستجو، کاوش، کنجکاوی، کندوکاو
۲. پژوهیدن، تفحص کردن، جستجو کردن


فرهنگ فارسی

جستجوکردن ، دنبال چیزی گشتن، خبرجستن
۱- ( مصدر ) پژوهیدن خبر جستن . ۲- ( اسم ) پژوهش جست و جو.جمع : تجسسات .

فرهنگ معین

(تَ جَ سُّ ) [ ع . ] (مص م . ) جستجو کردن ، دنبال چیزی گشتن .

لغت نامه دهخدا

تجسس. [ ت َ ج َس ْ س ُ ] ( ع مص ) خبر جستن.( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). خبر خواستن. ( ترجمان عادل بن علی ). خبر پرسیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خبر جستن و بیشتر دربدی باشد و در حدیث است : لاتحسسوا و لاتجسسوا؛ یعنی بگیرید آنچه را آشکار است و واگذارید آنچه را پوشیده است خداوند عز و جل جستجو میکند و از باطن کار... و گفته اند تجسس جستن است برای جز خود و تحسس جستن است برای خود... ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): تجسس در بواطن امور؛ بحث کردن در آنها. ( اقرب الموارد ). جستجو کردن. ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ). جستجو و تفحص و تفتیس و پژوهش. ( ناظم الاطباء ) :
از بیم تجسس رقیبان
سازنده ز دور چون غریبان.
نظامی.
شخصی را به تجسس ایشان برگماشتند. ( گلستان ). از حال ایلک خان و برادرش طغانخان تجسس و تفحص فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 331 ).

فرهنگ عمید

جستجو کردن در امری یا چیزی.

فرهنگ فارسی ساره

جست و جو


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تجسّس از مباحثی است که در فقه و اخلاق و باب حکومت از آن بحث شده است.
تجسّس، اصطلاحی اخلاقی و فقهی و مبحثی مهم در باب حکومت.

معنای لغوی تجسس
واژة عربی تجسس، در اصل به معنای «با دست لمس کردن» و مجازاً به معنای «نگاه کردن از سر کنجکاوی برای شناسایی دیگران» است. این واژه در فارسی به معنای «خبر جستن » است

← معنای واژه تحسس مانند واژه تجسس
معنای اصطلاحی تجسس در متون اسلامی و فقه اسلامی از مفهوم لغوی آن چندان دور نیست ، البته در برخی منابع فقهی اهل سنّت ــ که تجسس را تعریف کرده اند ــ مراد از آن تفتیش و جستجوی اخبار مخفی و اطلاعات سرّی دشمنان به قصد آگاهی یافتن از آنها ذکر شده است

واژه تجسس در قرآن
...

پیشنهاد کاربران

پالیدن

جست جو کردن ، دنبال چیزی گشتن ، سر نخ پیدا کردن

گشتن
دنبال سر نخ بودن
کشف نمودن

تجسس=جاسوسی جستجو کردن غیرمحسوس در هر امری است که در قران شدیدا نهی گردیده است ولا تجسسو آ . ۱۲. س مبارک احزاب


کلمات دیگر: