کلمه جو
صفحه اصلی

احمدی

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به احمد ۲ - منسوب به احمد رسول الله ص : ملت احمدی . ۳ - دینار ط که بنام احمد بن طولون نامیده شده است .
موضعی است بظاهر مدینه سنجار

لغت نامه دهخدا

احمدی. [ اَ م َ ] ( اِخ ) نام محلی کنار راه کازرون و بوشهر میان عیسی وند و چغادک در 1141400 گزی طهران.

احمدی. [ اَ م َ ] ( اِخ ) یکی از قدمای شعرای عثمانی است از مردم کرمیان یا سیواس بزمان یلدرم بایزیدخان. او را منظومه ای است بنام اسکندرنامه که بنام پسر بایزید شاهزاده سلیمان کرده است و او مدح تیمور لنگ نیز گفته و صلات یافته است. ( قاموس الاعلام ).

احمدی. [ اَ م َ دی ی ] ( اِخ ) موضعی است بظاهر مدینه سنجار. ( مراصدالاطلاع ).

احمدی. [ اَ م َدی ی ] ( اِخ ) قصری بود بسامرّا که احمد معتمد علی اﷲ آنرا بنا کرد. ( مراصدالاطلاع ) ( ضمیمه معجم البلدان ).

احمدی. [ اَ م َ ] ( اِخ ) قریه ای است بنوزده فرسنگی میانه شمال و مغرب ده بارز. ( فارسنامه ).

احمدی. [ اَ م َ ] ( اِخ ) موضعی در شمال بندرعباس.

احمدی. [ اَ م َ ] ( اِخ ) موضعی در جنوب رودان احمدی. ( فارسنامه ).

احمدی. [ اَ م َ ] ( اِخ ) قریه ای است از مضافات بوشهر، بشش فرسنگی کاروانی مشرق بوشهر. ( فارسنامه ).

احمدی. [ اَ م َ ] ( اِخ ) سمعانی گوید: مشهور بدین نسبت ابوعیسی العباس بن احمدبن مطروح بن سراح بن محمدبن عبداﷲ الازدی النحوی الحصیب الاحمدی است. وی اهل مصر و ثقه و ثبت بود و از او استماع حدیث کردند و در جمادی الاولی سنه 353 هَ. ق. وفات یافت.

احمدی. [ اَ م َ ] ( اِخ ) شافعی مکنی به ابوالبقاء. اوراست : المعتقد الایمانی علی عقیدة الامام الشیبانی.

احمدی. [ اَ م َ ] ( اِخ ) کرمیانی. متوفی به سال 815 هَ. ق. او راست : منظومه ای به ترکی موسوم به جمشید و خورشید و بعضی این منظومه را به حبی خاتون نسبت کنند. کتاب اسکندرنامه به ترکی. منظومه سلیمان نامه به ترکی و جنگ نامه و منظومه وقعه سلطان سلیم و برادر او بایزید و نیز شرحی بر قصیده الصرصری که هر بیت مشتمل تمام حروف هجاست. منظومه ای در لغت فارسی بنام مرقات الادب و دیوان شعر خود او و جز اینها. صاحب کشف الظنون نسبت او را گاهی کرمانی و گاه کرمیانی آورده است. ( از کشف الظنون ).

احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) سمعانی گوید: مشهور بدین نسبت ابوعیسی العباس بن احمدبن مطروح بن سراح بن محمدبن عبداﷲ الازدی النحوی الحصیب الاحمدی است . وی اهل مصر و ثقه و ثبت بود و از او استماع حدیث کردند و در جمادی الاولی سنه ٔ 353 هَ . ق . وفات یافت .


احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) شافعی مکنی به ابوالبقاء. اوراست : المعتقد الایمانی علی عقیدة الامام الشیبانی .


احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) قریه ای است از مضافات بوشهر، بشش فرسنگی کاروانی مشرق بوشهر. (فارسنامه ).


احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) قریه ای است بنوزده فرسنگی میانه ٔ شمال و مغرب ده بارز. (فارسنامه ).


احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) کرمیانی . متوفی به سال 815 هَ . ق . او راست : منظومه ای به ترکی موسوم به جمشید و خورشید و بعضی این منظومه را به حبی خاتون نسبت کنند. کتاب اسکندرنامه به ترکی . منظومه ٔ سلیمان نامه به ترکی و جنگ نامه و منظومه ٔ وقعه ٔ سلطان سلیم و برادر او بایزید و نیز شرحی بر قصیده ٔ الصرصری که هر بیت مشتمل تمام حروف هجاست . منظومه ای در لغت فارسی بنام مرقات الادب و دیوان شعر خود او و جز اینها. صاحب کشف الظنون نسبت او را گاهی کرمانی و گاه کرمیانی آورده است . (از کشف الظنون ).


احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) موضعی در جنوب رودان احمدی . (فارسنامه ).


احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) موضعی در شمال بندرعباس .


احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از قدمای شعرای عثمانی است از مردم کرمیان یا سیواس بزمان یلدرم بایزیدخان . او را منظومه ای است بنام اسکندرنامه که بنام پسر بایزید شاهزاده سلیمان کرده است و او مدح تیمور لنگ نیز گفته و صلات یافته است . (قاموس الاعلام ).


احمدی . [ اَ م َ دی ی ] (اِخ ) موضعی است بظاهر مدینه ٔ سنجار. (مراصدالاطلاع ).


احمدی . [ اَ م َدی ی ] (اِخ ) قصری بود بسامرّا که احمد معتمد علی اﷲ آنرا بنا کرد. (مراصدالاطلاع ) (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).


احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کازرون و بوشهر میان عیسی وند و چغادک در 1141400 گزی طهران .


دانشنامه عمومی

احمدی (ابهام زدایی). احمدی یک نام خانوادگی ست. احمدی همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دهستان احمدی نام دهستانی است در بخش احمدی از توابع شهرستان حاجی آباد
بخش احمدی نام بخشی است از توابع شهرستان حاجی آباد
احمدی (شهر) یا احمدی الأحمدی یکی از شهرهای حومهٔ کویت است
سید احمدی، روستای کوچکی در منطقه گوده از توابع بخش مرکزی شهرستان بستک در غرب استان هرمزگان
استان احمدی، محافظة الأحمدی. یکی از استان های کشور کویت است

منسوب به احمد منسوب به احمد رسول ا... (ص)


واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) نصیر؛ شاخه بابادی باب

پیشنهاد کاربران

ایل احمدی ایل بهمئی بهداروند

محله مشهور احمدی در دهستان دهنو فتح المبین
احمدی ها جیرفت مشهور هستند و دکتر حمزه احمدی ( معاونت منابع طبیعی جنوب کرمان ) و در حال حاضر ، دانشجوی دکتری اقتصاد ، ادبیات فارسی ، پزشکی

احمدی ها رودبار جنوب ، مدان احمدی مشهور ترین و معرفترین احمدی هست که به قبیله کیسه ای مشهور هستند
مدان احمدی با ۵ زن و چهل و یک فرزند ، در محله احمدی عباس آباد رودبار جنوب زندگی می کنند

احمدی ها شهرستان قلعه گنج ، در مرکز شهر قلعه گنج طایفه بزرگی بنام احمدی زندگی می کنند که تمام زمین ها و املاک و روسای ادارات این شهرستان از طایفه احمدی هستند.

در روستای کوهرنگ در نیاکان و قوم اولاد خدا وشح است

بیشتر . . . منسوب به احمد رسول الله و . . به ظااهر مدینه سجار.
ناز گل از مشهد مقدس
احمدی. . .

شهرستان خرم آبادبخش شاهیوند طایفه بزرگ احمدی

احمدی، واژه ایست جامع و کامل ، واژه ای که برمی گردد به مهر پیامبر اکرم

طایفه ای بزرگ از قوم لر در شهر سیرجان


کلمات دیگر: