کلمه جو
صفحه اصلی

چرخه


مترادف چرخه : تناوب، دور، سیر، سیکل، چرخ، گردونه، کلاف نخ

فارسی به انگلیسی

reel, rotation, circle, cycle, gyration, wheel, wheeled, whorl

reel, rotation


circle, cycle, gyration, rotation, wheel, wheeled


فارسی به عربی

دورة

مترادف و متضاد

cycle (اسم)
دوره، دور، چرخ، چرخه، سیکل، دوره گردش، یک سری داستان درباره یک موضوع

axle (اسم)
میل، محور، میله، چرخ، چرخه، اسه، دنده، میله چرخ فرمان

تناوب، دور، سیر، سیکل


چرخ، گردونه


کلاف نخ


۱. تناوب، دور، سیر، سیکل
۲. چرخ، گردونه
۳. کلاف نخ


فرهنگ فارسی

هرچیزشبیه چرخ، چرخ پنبه ریسی، چرخ دستی زنان
( اسم ) ۱- هر چیز شبیه چرخ . ۲- آلتی در چرخ نخریسی دستی که نخ را دور آن پیچند .۳- کلاف نخ . ۴- گیاهی است که ساق. سست و باریک دارد چرخله کافیلو شکاعی . ۵- قرقره . یا چرخ. آبنوس . ۱- آسمان ( عموما ) . ۲- فلک اول فلک قمر ( خصوصا ).
به معنی چرخله است و آن رستنی و نباتی باشد که به عربی شکاعی گویند به سبب آن که بسیار سست و ساق باریک است ٠

فرهنگ معین

(چَ خِ ) (اِ. ) ۱ - زنجیره ، مجموع فرایندهای مرتبط با هم . ۲ - فاصله زمانی ای که در طی آن یک حادثه یا پدیدة منظم رخ می دهد، سیکل .

لغت نامه دهخدا

چرخه. [ چ َ خ َ / خ ِ ] ( اِ ) بمعنی «چرخله » است و آن رستنی و نباتی باشد که بعربی «شکاعی » گویند، بسبب آنکه بسیار سست و ساق باریک است ، چه هرگاه کسی را بسیار ضعیف و لاغر بینند، گویند: «کانه عود شکاعی ». ( برهان ) ( آنندراج ). چرخله. ( ناظم الاطباء ). شُکاعی. ( بحر الجواهر ). رجوع به چرخله شود. || بمعنی دور هم آمده است که در برابر تسلسل است. ( برهان ) ( آنندراج ). دور. تسلسل. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چرخ شود. || آنچه زنان بدان پنبه ریسند. ( برهان ) . آنچه زنان بدان پنبه ریسند. ( آنندراج ). چرخی که زنان بدان ریسمان سازند. ( ناظم الاطباء ). چرخ. ( فرهنگ نظام ). چرخ پنبه ریسی. چرخ پیرزن. چرخ زن. چرخ نخریسی. چرخی که زنان بدان وسیله پنبه را تبدیل به نخ کنند :
از حسد فتح تو خصم تو پی کرد اسب
همچو جحی کز خدوک چرخه مادر شکست.
انوری.
از آن چرخه که گرداند زن پیر
قیاس چرخ گردان را همی گیر.
نظامی.
گروهی بماندند مسکین و ریش
پس چرخه نفرین گرفتند پیش.
سعدی ( بوستان ).
چه سود آفرین بر سر انجمن
پس چرخه نفرین کنان پیرزن.
سعدی ( بوستان ).
رجوع به چرخ و چرخ پنبه ریسی و چرخ پیرزن و چرخ زن و چرخ نخریسی شود.
|| گرده گریبان. دور یقه. دور یخه جامه. جیب پیراهن. چرخ :
پرآب ترا عیبه های جوشن
پرخاک ترا چرخه گریبان .
منجیک ترمذی.
رجوع به چرخ شود.
|| قرقره نخ. قرقره. چرخی. ماسوره. ماشوره ( در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). رجوع به چرخی شود. || چرخی کوچکتراز چرخ پنبه ریسی که بوسیله آن نخ را از کلافه به ماشوره می پیچند. ( در اصطلاح اهالی گناباد خراسان ). رجوع به چرخی شود. رجوع به چرخی شود. || گشت. راه رفتنی بیهوده و بدون قصد. پرسه. رجوع به چرخه زدن شود.

فرهنگ عمید

۱. هرچیز شبیه چرخ.
۲. چرخ دستی که زنان با آن نخ می ریسند، چرخ کوچک پنبه ریسی، چرخ نخ ریسی: ازآن چرخه که گرداند زن پیر / قیاس چرخ گردنده همی گیر (نظامی۲: ۱۰۲ ).
۳. آلتی در چرخ نخ ریسی دستی که نخ دور آن پیچیده می شود.
۴. کلاف نخ.
گیاهی با ساقۀ سست و باریک، چرخله، کافیلو.

۱. هرچیز شبیه چرخ.
۲. چرخ دستی که زنان با آن نخ می‌ریسند؛ چرخ کوچک پنبه‌ریسی؛ چرخ نخ‌ریسی: ◻︎ ازآن چرخه که گرداند زن پیر / قیاس چرخ گردنده همی‌گیر (نظامی۲: ۱۰۲).
۳. آلتی در چرخ نخ‌ریسی دستی که نخ دور آن پیچیده می‌شود.
۴. کلاف نخ.


گیاهی با ساقۀ سست و باریک؛ چرخله؛ کافیلو.


دانشنامه آزاد فارسی

چرخه (cycle)
(یا: دور) در فیزیک، مجموعه ای از تغییراتی که سامانه را از حالت اولیه اش دور می کند و سپس، آن را به حالت اولیه بازمی گرداند. ارتعاشذره از آن جمله است که در آن، ذره ابتدا در یک جهت، و سپس در جهت مخالف به حرکت درمی آید، به طوری که در پایان دورۀ ارتعاش، ذره به موقعیت اولیه اش برمی گردد.

فرهنگستان زبان و ادب

{loop} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] شیب راهۀ حلقوی در تقاطع های غیرهم سطح برای انجام گردش به چپ
{whorl} [زیست شناسی- علوم گیاهی] گروهی از اجزای گل از قبیل کاسبرگ ها، گلبرگ ها، پرچم ها و برچه ها که آرایش حلقوی دارند

گویش اصفهانی

تکیه ای: --------
طاری: ---------
طامه ای: --------
طرقی: ---------
کشه ای: ---------
نطنزی: --------


گویش مازنی

/charKhe/ دو کارد فولادی قیچی مانند که پشم های گوسفندان را با آن می تراشند

دو کارد فولادی قیچی مانند که پشم های گوسفندان را با آن می ...


پیشنهاد کاربران

در گویش ازغندِ مه ولات « چرخه » به نوعی بوته ی وحشی خاردار اطلاق می شود که اغلب به عنوان هیزم استفاده می شود .

سیکل

بهتر است در آموزش در زمینه پیوند معنا و مفهوم با زبان و واژه، بیشتر و ضعف پژوهانه تر کار شود، و همچنین روی واژگان معادل بیشتر مطالعه و بررسی انجام شود؛ چرا که برای نمونه همین واژه "چرخه" معنا و مفهومی که من بر روش تاکید دارم را بطور کامل پر نمیکند! تعریف چرخه علاوه بر چرخش که در صورت واژه قابل مشاهده است بخش دومی نیز در تعریف و مفهوم دارد و آن مفهوم نقطه ای خاص آغاز/پایان است که واژه آنرا بطور کامل ادا نمیکند یعنی در رویارویی اول با واژه و حتی در ادامه اندیشه فرد بر روی چرخش و سیر دورانی میرود.


چَرخِه: [ اصطلاح چوپانی ] قیچی مخصوص تراشیدن پشم گوسفندان . به زبان آذری " قیخلیق " ( وسیله ی چیدن مو ) گفته می شود .

چرخه:مجموعه ای از تغیرهاست که هیچگاه به پایان نمی رسد
وبارها تکرارمی شود.


کلمات دیگر: