کلمه جو
صفحه اصلی

دوره


مترادف دوره : دوران، زمانه، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، وقت، هنگام، دنیا، روزگار، مرور، دور، محیط، سیر، گردش، احاطه

برابر پارسی : چرخه

فارسی به انگلیسی

period, cycle, course, generation, set, review, recaptitulation, perimeter, contour, rim, going round , given in turn, round


age, circle, course, cycle, day, distance, epoch, era, period, bout, circuit, edition, heat, round, interlude, rd, revision, run, series, spell, streak, stretch, today, turn, year, generation, set, review, recaptitulation, perimeter, contour, rim, going round, given in turn

age, bout, circle, circuit, course, cycle, day, distance, edition, epoch, era, heat, round, interlude, period, rd, revision, run, series, spell, streak, stretch, today, turn, year


فارسی به عربی

امتداد , تعبیر , دائرة , عصر , عمر , عهد , فترة , فصل , فضاء , محیط , ملعب , مهنة

عربی به فارسی

چرخه , چرخه زدن , سيکل , گرد() کردن , کامل کردن , تکميل کردن , دور زدن , مدور , گردي , منحني , دايره وار , عدد صحيح , مبلغ زياد , فرفره , چرخش (بدور خود) , چرخيدن , ريسيدن , رشتن , تنيدن , به درازاکشاندن , چرخاندن


مترادف و متضاد

دوران، زمانه، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، وقت، هنگام


دنیا، روزگار


مرور


دور، محیط


سیر، گردش


احاطه


space (اسم)
جا، دوره، فضا، وسعت، مساحت، فاصله، مدت معین، زمان کوتاه، حیز

course (اسم)
جریان، دوره، جهت، سمت، مسیر، روش، اصول، در طی، خط سیر، خط مشی، بخشی از غذا، اموزه، اموزگان

age (اسم)
عصر، سن، عمر، پیری، دوره، سن بلوغ، عهد

era (اسم)
عصر، دوره، عهد، دوران، تاریخ، عصرتاریخی، اغاز تاریخ

period (اسم)
حد، کمال، نقطه، عصر، دوره، گردش، نوبت، ایست، فرجه، پایان، منتها درجه، روزگار، زمان، مرحله، مدت، وقت، طمی، موقع، مدتی، گاه، نتیجه غایی، قاعده زنان، جمله کامل، نقطه پایان جمله، دوران مربوط به دوره بخصوصی

term (اسم)
دوره، شرط، لفظ، مهلت، مدت، هنگام، اصطلاح، شرایط، نیمسال، جمله، روابط، میعاد، دوره انتصاب، ثلث تحصیلی

cycle (اسم)
دوره، دور، چرخ، چرخه، سیکل، دوره گردش، یک سری داستان درباره یک موضوع

set (اسم)
دوره، جهت، مجموعه، دستگاه، دست، دسته، یک دست

periodicity (اسم)
دوره، تناوب، نوبت، دوری، حالت تناوبی

periphery (اسم)
پیرامون، دوره، محیط، حدود، جنب، سطح بدن

stretch (اسم)
دوره، بسط، کوشش، قطعه، اتساع، مدت، ارتجاع، خط ممتد

spell (اسم)
حمله، دوره، طلسم، افسون، جادو، جذابیت

circuit (اسم)
جریان، دوره، گردش، دور، محیط، حوزه قضایی یک قاضی، اتحادیه، کنفرانس

stadium (اسم)
دوره، میدان ورزش، مرحله، ورزشگاه

epoch (اسم)
عصر، دوره، عهد، زمان، مبدا تاریخ، حادثه تاریخی، اغاز فصل جدید، عصرتاریخی

felly (اسم)
دوره

۱. دوران، زمانه، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، وقت، هنگام
۲. دنیا، روزگار
۳. مرور
۴. دور، محیط
۵. سیر، گردش
۶. احاطه


فرهنگ فارسی

رسام و حکاک فرانسوی ( و.استراسبورگ ۱۸۳۲ - ف. ۱۸۸۳ م . ) استاد بزرگ چکاکی روی چوب .
گردش، گردش گردچیزی، یک دورگردیدن، یک بارگردیدن
( اسم ) ظرفی که دهانه آن مسطح باشد مرطبان کوچک .
گوستاو رسام و حکاک فرانسوی .

فرهنگ معین

(دُ رِ ) [ ع . دورة ] (اِمص . ) مدت زمان معین .

لغت نامه دهخدا

دوره . [ دَ / دُو رَ / رِ ] (از ع ، اِ) پیرامون . پیرامن . گرد. گرداگرد. دور. حول . (یادداشت مؤلف ). || دایره . (ناظم الاطباء) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). دور. گردش دایره وار امری یا چیزی .
- مهمانی دوره ؛ مهمانی دسته جمعی عده ای به نوبت . (یادداشت مؤلف ).
|| روزگار. زمانه . جهان . دنیا. دوران . (یادداشت مؤلف ). || گردش : یک گردش دوره ٔ شانزدهم مجلس شورای ملی . (یادداشت مؤلف ). || عهد. (ناظم الاطباء). مدتی معین که به امری اختصاص دارد. عصر. هنگام . وقت . دور: دوره ٔ سلطنت احمد شاه . (از یادداشت مؤلف ). || دوره ٔ تحصیلی ، هریک از قسمتهای ابتدایی و متوسطه و عالی آموزشی با برنامه و حدود و نظامات خاص . || هر یک از دو بخش تحصیلات متوسطه : دوره ٔ اول (از سال اول تا سوم ) دوره ٔ دوم (از سال چهارم تاششم ). (فرهنگ فارسی معین ).
- دوره ٔ فلز ؛ یکی از اعصار چهارگانه ای که بشر پیموده است . مراحلی را که بشر پیموده است به چهار عهد تقسیم می کنند: اول عهد احوال ابتدایی . دوم -عهد حجر. سوم - عهد فلز، که تقریباً از هفت هزار سال قبل از میلاد شروع می شود. در این عهد انسان سنگهای معدنی را آب کرده از آن فلز بدست آورده است این دوره را هم به سه دوره تقسیم کرده اند دوره ٔ مس ، دوره ٔ مفرغ ، دوره ٔ آهن . برخی از علما یک قسمت هم بر این قسمتها افزوده و دوره ٔ چهارم را دوره ٔ زغال سنگ نامیده اند و زمان ما را جزء آن دانند. کشف مس و طلا زودتر صورت گرفت زیرا آن دو غالباً در طبیعت بطور خالص یافت می شود. بعد مس را با قلع امتزاج داده مفرغ را بدست آوردند. این اختراع باعث پیشرفت زیاد در صنعت شد ولی جای سنگ تراشیده را نگرفت و فقط از اهمیت سنگ وقتی کاست که آهن بدست آمد و دوره ٔ آهن آغاز گردید. (از ایران باستان ج 1 صص 5 - 6).
- دوره ٔ نهفتگی ؛ دوره ٔ کمون . (از لغات مصوب فرهنگستان ).
|| ایام زندگانی . (ناظم الاطباء). || بازخواندن درس های خوانده شده . (از ناظم الاطباء). عمل دوباره خواندن دروس هفته یا ماه یا سال گذشته را.
- دوره خواندن ؛ خواندن تمام درسهای گذشته ٔ هفته یا ماه یا سال . (یادداشت مؤلف ).
|| پیمانه ٔ شراب . (ناظم الاطباء) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) :
چو آمد آید با وی سبوی و دوره و خم
چو شد کماسه رود با وی و تکاو و کدو.

سوزنی .


آن دوره گوش خر سر سیکی فروش دزد
از هر خم عصیری دو دوره پوش کرد.

سوزنی .


ساقیا می ده که امروزم سر دیوانگی است
دوره پرگردان که مرگم از تهی پیمانگی است .

امیرخسرو.


رندان اگر ز دوره ٔ... ارده می خورند
فوقی نبات می خورد از مرتبان تو.

فوقی یزدی .


|| زلف تابیده . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || گیاهی بود چند فندق و همه پرخار. (یادداشت مؤلف ) :
به دلها اندر آویزددوزلفش
چو دوره اندرآویزد به دامن .

خفاف .


اما دراین معنی ظاهراً دگرگون شده ٔ دوژه است . رجوع به دوژه شود. (یادداشت لغتنامه ). || تمام شماره و تعداد کامل . شماره های متوالی و بدون نقص از چیزی مانند کتاب و نشریه . (از یادداشت مؤلف ).
- یک دوره ؛ تمام مجلدات یک کتاب چندجلدی یا مجله یا یک روزنامه ٔ منتشره در یک سال یا در یک زمان معین . (یادداشت مؤلف ).
|| گرمی . || پویندگی از تاخت و تاز. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح موسیقی ) هنگام . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح نجومی ) عبارت است از حرکت قمر از مقارنه ٔ جزیی از اجزاء فلک البروج که خورشید در آن است تا بازگشت قمر به جزیی که خور در آن باشد. (از بحر الجواهر).

دوره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مرتبان کوچک . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). مرتبان کوچک که در میان آن شهد و معجون نگاهدارند. (غیاث ) (آنندراج ).


( دورة ) دورة. [ دَ رَ ] ( ع اِ ) گردش. || دایره ٔکوچک. ( ناظم الاطباء ). || گردی. ( دهار ).
دوره. [ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) مرتبان کوچک. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ). مرتبان کوچک که در میان آن شهد و معجون نگاهدارند. ( غیاث ) ( آنندراج ).

دوره. [ دَ / دُو رَ / رِ ] ( از ع ، اِ ) پیرامون. پیرامن. گرد. گرداگرد. دور. حول. ( یادداشت مؤلف ). || دایره. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( شرفنامه منیری ). دور. گردش دایره وار امری یا چیزی.
- مهمانی دوره ؛ مهمانی دسته جمعی عده ای به نوبت. ( یادداشت مؤلف ).
|| روزگار. زمانه. جهان. دنیا. دوران. ( یادداشت مؤلف ). || گردش : یک گردش دوره شانزدهم مجلس شورای ملی. ( یادداشت مؤلف ). || عهد. ( ناظم الاطباء ). مدتی معین که به امری اختصاص دارد. عصر. هنگام. وقت. دور: دوره سلطنت احمد شاه. ( از یادداشت مؤلف ). || دوره تحصیلی ، هریک از قسمتهای ابتدایی و متوسطه و عالی آموزشی با برنامه و حدود و نظامات خاص. || هر یک از دو بخش تحصیلات متوسطه : دوره اول ( از سال اول تا سوم ) دوره دوم ( از سال چهارم تاششم ). ( فرهنگ فارسی معین ).
- دوره فلز ؛ یکی از اعصار چهارگانه ای که بشر پیموده است. مراحلی را که بشر پیموده است به چهار عهد تقسیم می کنند: اول عهد احوال ابتدایی. دوم -عهد حجر. سوم - عهد فلز، که تقریباً از هفت هزار سال قبل از میلاد شروع می شود. در این عهد انسان سنگهای معدنی را آب کرده از آن فلز بدست آورده است این دوره را هم به سه دوره تقسیم کرده اند دوره مس ، دوره مفرغ ، دوره آهن. برخی از علما یک قسمت هم بر این قسمتها افزوده و دوره چهارم را دوره زغال سنگ نامیده اند و زمان ما را جزء آن دانند. کشف مس و طلا زودتر صورت گرفت زیرا آن دو غالباً در طبیعت بطور خالص یافت می شود. بعد مس را با قلع امتزاج داده مفرغ را بدست آوردند. این اختراع باعث پیشرفت زیاد در صنعت شد ولی جای سنگ تراشیده را نگرفت و فقط از اهمیت سنگ وقتی کاست که آهن بدست آمد و دوره آهن آغاز گردید. ( از ایران باستان ج 1 صص 5 - 6 ).
- دوره نهفتگی ؛ دوره کمون. ( از لغات مصوب فرهنگستان ).
|| ایام زندگانی. ( ناظم الاطباء ). || بازخواندن درس های خوانده شده. ( از ناظم الاطباء ). عمل دوباره خواندن دروس هفته یا ماه یا سال گذشته را.
- دوره خواندن ؛ خواندن تمام درسهای گذشته هفته یا ماه یا سال. ( یادداشت مؤلف ).

دوره . [ دُ رِ ] (اِخ ) گوستاو. رسام و حکاک فرانسوی (1832 - 1883 م .) استاد بزرگ حکاکی روی چوب . (فرهنگ فارسی معین ).


دورة. [ دَ رَ ] (ع اِ) گردش . || دایره ٔکوچک . (ناظم الاطباء). || گردی . (دهار).


فرهنگ عمید

۱. گردش؛ گردش گرد چیزی؛ یک‌دور گردیدن؛ یک‌بار گردیدن.
۲. (اسم) عهد و زمان.
۳. (موسیقی) [قدیمی] اُکتاو؛ گام.


سبوی بزرگ که دو دسته دارد.


۱. گردش، گردش گرد چیزی، یک دور گردیدن، یک بار گردیدن.
۲. (اسم ) عهد و زمان.
۳. (موسیقی ) [قدیمی] اُکتاو، گام.
سبوی بزرگ که دو دسته دارد.

دانشنامه عمومی

دوره (جدول تناوبی)
دوره (زمین شناسی)
شهرستان دوره (شهرستان دوره)
تابع متناوب (تابع دوره ای)

دانشنامه آزاد فارسی

دوره (شیمی)
رجوع شود به:جدول تناوبی عناصر

فرهنگ فارسی ساره

چرخه


فرهنگستان زبان و ادب

[گردشگری و جهانگردی] ← دورۀ آموزشی
{period} [باستان شناسی، زمین شناسی] هر بازۀ زمانی بر پایۀ مدارک باستان شناختی که محدودۀ زمانی و مکانی آن دقیقاً مشخص باشد [زمین ] واحد زمان زمین شناختی که کوچک تر از دوران و بزرگ تر از دور است
{rotation , tree-age rotation} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] فاصلۀ زمانی میان زادآوری تا رسیدن درختان به دار قابل برداشت
[فیزیک] ← دورۀ تناوب

نقل قول ها


گویش مازنی

محاصره


کندو


/doore/ کندو & اطراف – حوالی - دوباره خوانی ۳وسیله ای برای کره گیری ۴گاو ماده ی آبستن & ظرف سفالی بزرگ برای آش جو یا گندم، که درتنور و در این ظرف پزند & محاصره

۱اطراف – حوالی ۲دوباره خوانی ۳وسیله ای برای کره گیری ۴گاو ...


ظرف سفالی بزرگ برای آش جو یا گندم،که درتنور و در این ظرف ...


واژه نامه بختیاریکا

بِر
سرین
وِلی وِلی

جدول کلمات

برهه

پیشنهاد کاربران

در پهلوی " دورک " برابر کتاب فرهنگ برابرهای پارسی واژه های بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

دوره با تلفظ ( او ) در گویش یزدی یعنی خُمره ی سفالی

داو، بازه


کلمات دیگر: