کلمه جو
صفحه اصلی

حامل


مترادف حامل : آورنده ، برنده، حمل کننده ، باردار، آبستن ، بردار، دربردارنده، حاوی، پنج خط افقی موازی در نت نویسی

متضاد حامل : فرستنده، گیرنده، نازا، سترون، عقیم

برابر پارسی : بُردار، بارآور، بردار

فارسی به انگلیسی

bearer, carrier, [mus.] stave, staff, channel, loaded

bearer, [mus.] stave, staff


bearer, carrier, channel, loaded


فارسی به عربی

حامل , حمال , عربة , ناقل , نقل

عربی به فارسی

حامل , درخت بارور , در وجه حامل , سه پايه نقاشي


مترادف و متضاد

آورنده


porter (اسم)
ابجو، باربر، حامل، حمال، حاجب، دربان، آبجو پورتر، ناقل امراض

transport (اسم)
حامل، وسیله نقلیه، حمل و نقل، بارکش، ترابری

bearer (اسم)
حامل، در وجه حامل، درخت بارور

carrier (اسم)
حرفه، حامل، حمال، حامل میکرب، دستگاه کاریر، موج حام-ل

vehicle (اسم)
حامل، وسیله نقلیه، ناقل، رسانه

vector (اسم)
حامل، بردار

conveyor (اسم)
حامل، ناقل

stave (اسم)
چوب، چماق، حامل، بند شعر، شیارهای نازک چوب، شبیه لوله، میله نردبان، دنده بشکه

conveyer (اسم)
حامل، ناقل

صفت ≠ فرستنده، گیرنده


۱. آورنده ≠ فرستنده، گیرنده
۲. برنده، حملکننده ≠ گیرنده
۳. باردار، آبستن ≠ نازا، سترون، عقیم
۴. بردار
۵. دربردارنده، حاوی
۶. پنج خط افقیموازی در نتنویسی


فرهنگ فارسی

حمل کننده، باربردارنده، کسی که باری برپشت برد
( اسم ) ۱- بردارند. چیزی حمل کننده کسی که باری را حمل کند . جمع : حمله حاملین . ۲ - زن آبستن زن بار دار حامله . ۳ - وا دارنده محرک . ۴ - برای نوشتن نوت پنج خط افقی موازی را که بفاصل. مساوی رسم شده باشد بکار میبرد و نوت را در روی خطوط و ما بین آنها مینویسند . مجموع این پنج خط را حامل نامند . ۵ - قطعه خطی است که بوسیل. آن مبدائ و امتداد و جهت و مقدار کمیتی چون نیرو و طول آن نمایند. مقدار و خطی که حامل بر آن قرار دارد امتداد حامل نامیده میشود و جهت آنرا بوسیل. سهمی میسازند . یا حامل پیغام. قاصد پیک . یا حامل صوت. بلند گو .

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - حمل کننده . ۲ - آبستن . ۳ - برای نوشتن نت ، پنج خط افقی موازی را که به فاصلة مساوی رسم شده باشد به کار می برند و نت را در روی خطوط و مابین آن ها می نویسند. مجموع این پنج خط را حامل می گویند.

لغت نامه دهخدا

حامل. [ م ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حمل. برَنده. حَمْل کننده. بردارنده چیزی برخود. نگاه دارنده. باربردار. ج ، حَمَلة :
حاملی محمول گرداند ترا
قابلی مقبول گرداند ترا.
مولوی.
- حامل اسفار ؛ مقتبس از آیه شریفه مثل الذین حملوا التوریة ثم لم یحملوها، کمثل الحمار یحمل اسفاراً . کنایت از مردمان نادان و عالم بی عمل.
- حامل بودن ؛ چیزی را با خود بردن.
- حامل شدن ؛ چیزی را با خود داشتن.
- حامل مکتوب ؛ پیک. قاصد.
- حامل وحی ؛ جبرئیل. رجوع به حامل وحی شود.
- حامل وِزْر ( اوزار ) ؛ گناه کار :
گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم.
سعدی ( طیبات ).
|| ( اصطلاح موسیقی ) خطهایی که علامات نتهای موسیقی بر آن نقش کنند.
________________________
________________________
________________________
حامل
|| حامله. حُبْلی ̍. زن باردار. آبستن. بارور. باردار. مقابل حائل. ج ، حاملات ، حوامل. ( مهذب الاسماء ) :
زمانه حامل هجر است و لابد
نهد یک روز بار خویش حامل.
منوچهری.
کنار آبدان گشته بشاخ ارغوان حامل
سحاب ساج گون گشته بطفل عاجگون حُبْلی.
منوچهری.
سر نگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه
هر یکی با شکمی حامل و پرماز لبی.
منوچهری.
بمهد راستین و حامل بکر
بدست و آستین بادمجرا.
خاقانی.
تا که شد نوروز سلطان فلک را میزبان
حاملان طبع جان بر میزبان افشانده اند.
خاقانی.
عجوز جهان مادر یحیی آسا
از او حامل تازه زهدان نماید.
خاقانی.
|| مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عند اهل الهیئة هو الخارج لغیر الشمس و یجی ء شرحه فی ذکر لفظ الخارج. بیرونی گوید: فلک حامل فلکی است همچون فلک اوج. مرکز او بیرون از مرکز عالم ، و سطح او به سطح فلک مایل است. و فلک التدویر را همی برد، چنانک مرکز فلک التدویر بر محیط او سوی توالی البروج همی رود چنانکه صورتش بنگاشتیم. ( التفهیم صص 122-123 ).فلک حامل ؛ در اصطلاح هیئت قدیم فلکی باشد میان هر یک از این افلاک ششگانه که تدویر کوکب در ثخن آن مرکوز باشد، سوای شمس. ( آنندراج ). || ( اصطلاح فیزیک ) سهمی باشد که جهت آن جهت نیرو و درازای آن شدت نیرو را معین کند . || شعاع حامل . شعاعی است که از نقطه ثابتی در جهتی متغیر کشیده شود برای آنکه وضع متغیر نقطه ای را که متعاقب منحنی معینی است نگه دارد.

فرهنگ عمید

۱. حمل کننده، باربردارنده.
۲. کسی که باری با خود یا بر پشت خود دارد.
۳. (اسم ) (موسیقی ) پنج خط افقی و موازی در نت موسیقی.
۴. [قدیمی] دارای میوه، میوه دار.
* حامل وحی: [قدیمی، مجاز] جبرئیل که از جانب خدای تعالی برای پیغمبر وحی می آورد.
* حامل رٲس الغول: (نجوم ) = برساوش

۱. حمل‌کننده؛ باربردارنده.
۲. کسی‌که باری با خود یا بر پشت خود دارد.
۳. (اسم) (موسیقی) پنج خط افقی و موازی در نت‌ موسیقی.
۴. [قدیمی] دارای میوه؛ میوه‌دار.
⟨حامل وحی: [قدیمی، مجاز] جبرئیل که از جانب خدای‌تعالی برای پیغمبر وحی می‌آورد.
⟨حامل رٲس‌الغول: (نجوم) = برساوش


دانشنامه عمومی

حامل واژه ای عربی به معنی «حمل کننده» است و ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
پنج خط حامل، اصطلاحی در موسیقی
موج حامل، اصطلاحی در فیزیک
حامل بار، اصطلاحی در فیزیک
حامل بیماری، اصطلاحی در علوم سلامت و پزشکی
هومل (توپ)، نوعی توپ هویتزِر

دانشنامه آزاد فارسی

حامل (carrier)
در فناوری ارتباطات، موج، جریان یا بسامد گسیل شده. برای آن که پیام انتقال یابد، لازم است برخی از مشخصات آن را بر حامل تحمیل کرد. در فیزیک، حامل یا حامل بار ذراتی اند که هنگام گذر جریان الکتریکی بار را حمل می کنند. در فلزات، الکترون های آزاد؛ در نیم رساناها، الکترون ها یا حفره ها؛ در الکترولیت ها، یون ها؛ و در گازها، یون ها و الکترون ها حامل اند.

فرهنگ فارسی ساره

بارآور


فرهنگستان زبان و ادب

{carrier} [زیست شناسی-میکرب شناسی] فردی که بدون هیچ نشانۀ بالینی عامل بیماری زا را با خود دارد و می تواند آن را به دیگران منتقل کند
[موسیقی] ← خطوط حامل

جدول کلمات

باربر

پیشنهاد کاربران

بردارنده

در بردارنده

آورنده، برنده، حمل کننده، باردار، آبستن، بردار، باربر، دربردارنده، حاوی، پنج خط افقی موازی در نت نویسی

حامل یا حالت ناقلی ( Carierity ) : [ اصطلاح پزشکی ] به انسان یا حیوانی گفته می شود که دارای علائم ظاهری و بالینی بیماری نیست و عامل عفونی را در بدن خود دارد و می تواند منبع عفونت برای دیگران باشد . چنانچه حالت حامل بودن برای یک دوره طولانی باقی بماند به آن حامل مزمن گویند . ناقلین 3 دسته اند:
- ناقلین دوران کمون مثل آبله مرغان ، سرخک ، هپاتیت ، ایدز
- ناقلین دوران نقاهت مثل دیفتری ، هپاتیت نوع B ، شیگلوز
- ناقلین مزمن مثل هپاتیت نوع B و c و حصبه



کلمات دیگر: