مترادف عجز : استیصال، اضطرار، بیچارگی، درماندگی، زبونی، سستی، ناتوانی
برابر پارسی : درماندگی، بیچارگی، ناتوانی
hinder part of the body, buttocks, last word of a verse
inability, impotence, weakness, failure
cravenness, disability, disablement, frustration, helplessness, impotence, inability, incapability, incapacity, powerlessness
ادم مفت خور يا ولگرد , ولگردي يا مفت خوري کردن , بحد افراط مشروب نوشيدن , کمبود , کسر , کسرعمل , کسر درامد , ناتواني , عجز , عدم قابليت , کاري , سستي کمر , عنن , ضعف جنسي , لا غري
استیصال، اضطرار، بیچارگی، درماندگی، زبونی، سستی، ناتوانی
(عَ جْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) ناتوان شدن ، درماندن . 2 - (اِمص .) ناتوانی ، درماندگی .
(عَ جُ) [ ع . ] (اِ.)1 - دنبالة چیزی . 2 - سرین . 3 - آخرین کلمة مصراع دوم هر بیت شعر.
عجز. [ ع ُ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ عجوز.
فردوسی (ملحقات شاهنامه داستان جمشید، ص 35).
فرخی .
خاقانی .
مولوی .
سعدی (گلستان ).
عجز. [ ع َ ج َ / ع ُ ] (ع مص ) کلان و بزرگ سرین گردیدن زن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عجز. [ ع َ ج ُ / ج ِ ] (ع اِ) سرین و بن هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در اصطلاح عروضیان و شعراء آخر کلمه از بیت یا فقره را گویند که ضرب هم نامند. (از کشاف ص 975).
عجز. [ ع ُ ج ُ ] (اِخ ) دهی است به حضرموت . (معجم البلدان ).
۱. ناتوان شدن؛ ناتوانی؛ درماندگی.
۲. به ستوه آمدن.
۱. دنبالۀ چیزی.
۲. (ادبی) در عروض، آخرین بخش یا آخرین کلمه در مصراع دوم بیت.
درماندگی، ناتوان