کلمه جو
صفحه اصلی

عروج


مترادف عروج : صعود، معراج، لنگی

برابر پارسی : برآمدن، بالاروی، بالایش

فارسی به انگلیسی

ascent, ascension

ascension


ascent


فارسی به عربی

تطلع

فرهنگ اسم ها

اسم: عروج (پسر) (عربی) (تلفظ: oroj) (فارسی: عروج) (انگلیسی: oroj)
معنی: بالا رفتن، پیشرفت کردن، ترقی

مترادف و متضاد

ascent (اسم)
فراز، سربالایی، ترقی، عروج، صعود، فرازروی

ascending (اسم)
عروج

climbing (اسم)
عروج

صعود، معراج


لنگی


۱. صعود، معراج
۲. لنگی


فرهنگ فارسی

بالارفتن، به بلندی بر آمدن، ببالابرشدن
( اسم ) لنگی اعرجی .

فرهنگ معین

(عُ ) [ ع . ] (مص ل . )بالا رفتن ، به بلندی بر شدن .
( ~. ) [ ع . ] (اِمص . ) لنگی ، اعرجی .

(عُ) [ ع . ] (مص ل .)بالا رفتن ، به بلندی بر شدن .


( ~.) [ ع . ] (اِمص .) لنگی ، اعرجی .


لغت نامه دهخدا

عروج. [ ع ُ ] ( ع مص ) بلند گردیدن و برآمدن. ( از منتهی الارب ). بر آمدن و به بالا برشدن ، و با لفظ «کردن » مستعمل است. ( از آنندراج ). به بالا بر شدن. ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). به بالا برشدن و به آسمان برشدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). بالا رفتن. ( از اقرب الموارد ). برآمدن. بر شدن. هوا گرفتن. مقابل نزول. مقابل هبوط. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- عروج کردن ؛ برآمدن. برشدن.
|| عرج فی الدرجة أو السلم ؛ از نردبان بالا رفت. ( از اقرب الموارد ). برآمدن بر نردبان و بلند گردیدن. ( ناظم الاطباء ). || عُرج به ( صیغه مجهول )، او را بالا برد. ( از اقرب الموارد ). برد او را. ( ناظم الاطباء ). || رسیدن در پای کسی ، پس لنگیدن. ( منتهی الارب ). چیزی به پای کسی خوردن ، پس مانند اشخاص لنگ راه رفتن ، در حالی که این لنگی از خلقت او نباشد. اما اگر لنگی از خلقت او باشد، آن را عَرَج گویند. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) صعود و ترقی. ( ناظم الاطباء ) :
مکان علم است نفست را زبان اندیشه رهرو
نزولت پایه ادنی عروجت منزل ایقان.
ناصرخسرو.
بلکه در هاروت و ماروت این شراب
از عروج چرخشان شد سد باب.
مولوی.
که کمینه این کمین باشد بقا
تا ابد اندرعروج و ارتقاء.
مولوی.
|| ( اِ ) ج ِ عرج [ ع َ / ع ِ ]. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به عرج شود.

فرهنگ عمید

بالا رفتن، به بلندی برآمدن، به بالا برشدن.

دانشنامه عمومی

عروج می تواند به موارد زیر اشاره کند:
عروج عیسی
معراج پیامبر اسلام
عروج میترا در مهرپرستی
عروج کیخسرو در شاهنامه

دانشنامه آزاد فارسی

عُروج
(در لغت به معنی بالارفتن و برآمدن) در اصطلاح عرفانی، کمابیش مترادف با سلوک. از آن جا که هر سالکی سلوکی دارد که در این سلوک از نفس خود دور و به مقصودِ حقیقی نزدیک می شود، این حرکت را گویا نخست به حرکت جسمی تشبیه کرده اند، آن گاه برای تفاوت نهادن میان این دو نوع حرکت، اصطلاحِ عروج را وضع کرده اند. عروجِ هر سالک بسته به مرتبۀ اوست، و برترین عروج ها مقامِ «قابَ قوسَینِ أو أدنا»ی پیامبر اکرم (ص) است. نیز گاهی مترادف با معراج به کار می رود.

جدول کلمات

برامد

پیشنهاد کاربران

در پارسی " فراپویی " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از الوالقاسم پرتو .

واژه "عروج" از واژه پارسی ارج، ارز، ارگ، بورگ، برج، برز و . . . گرفته شده و به معنی "بالا" و "بلند" می باشد.

من چون اینو جستجو کردم برای قرآن پایه هشتم به خاطر همین هم در آیات قرآنی معناشو میخواستم پیدا کنم
وبه معنای بالا رفتن و بلند شدن و اینهاست
از نظر من به این سایت سر بزنین واقعا عالیه و میتونید دست پر ازش برین بیرون و نتیجه بگیرین و همچنین نظر هاتونو به اشتراک بزارین و نظرهای دیگران هم بخونید و راجع به یک واژه فهم بیشتری پیدا کنید.

عروج ، orooj ، به معراج رفتن ، پرواز روح ، پرواز در ملکوت، برون فکنی غیر ارادی که به فیض روح القدس انجام شود ، پیامبران عروج دارند ، و اولیا دارند، ملازمان که به سر داشت آرزوی عروج ، که بشنوم ز قدم های دوست بوی عروج ، به جان شدم زسفیری که می برد سفرم ، کجاست روح مقدس که داشت خوی عروج


کلمات دیگر: