کلمه جو
صفحه اصلی

عتیق


مترادف عتیق : باستان، دیرینه، دیرین، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهنه

متضاد عتیق : جدید

برابر پارسی : کهنه، دیرینه، باستانی، باستان

فارسی به انگلیسی

ancient, antique, old, olden


ancient, antique, old, olden, elder, antiquated

old, antiquated


فارسی به عربی

مبکرا

عربی به فارسی

وابسته به پيش از طوفان , پيش از طوفان نوح , ادم کهن سال , ادم کهنه پرست


مترادف و متضاد

old (صفت)
مسن، سالخورده، پیر، سالار، قدیمی، کهنه، باستانی، گذشته، پارینه، دیرینه، عتیق، سابق، فرسوده، سابقی، زر، کهن سال، کهنه کار، پیرانه

ancient (صفت)
دیر، پیر، قدیمی، کهنه، باستانی، کهن، پارینه، دیرینه، عتیق، اباء واجدادی

antique (صفت)
کهنه، باستانی، عتیق

باستان، دیرینه، دیرین، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهنه ≠ جدید


فرهنگ فارسی

جلال الدین عتیقی تبریزی بن قطب الدین عتیقی دانشمند و خطیب و واعظ ( ف. ۷۱۸ یا ۷۴۱ ه.ق . ). وی مصاحب خواجه رشیدالدین فضل الله بود . در فصاحت و بلاغت مقامی بلند داشت و غالبا در غیاثیه تبریز ( که از ابنیه عیاث الدین محمد بن خواجه رشیدالدین بود ) وعظ میکرد . فرزندان وی نیز معزز و محترم بوده اند . عتیق بانواع فضایل و کمالات آراسته بود. دیوان بزرگی از او که در سال ۷۴۴ ه.ق .استکتاب شده در کتابخانه استانبول موجود است .
کهنه، دیرنیه، کریم، برگزیده ازهرچیز، ونیزبه معنی آزادکرده، بنده آزادشده
۱ - بهترین از هر چیزی برگزیده . ۲ - آزاد . ۳ - می جوشیده سه یک شده جمع عتقائ . ۴ - اسب نجیب و کریم الاصل جمع عتاق .
ابن یعقوب محدث است

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - باستانی ، کهنه . ۲ - بهترین از هرچیزی ، برگزیده . ۳ - بندة آزاد شده . ۴ - کریم ، بزرگوار. ۵ - شراب .

لغت نامه دهخدا

عتیق . [ ع ُ ت َ ] (اِخ ) ابن محمد جرشی . محدث است . (منتهی الارب ).


عتیق .[ ع َ ] (اِخ ) ابن یعقوب . محدث است . (منتهی الارب ).


عتیق . [ ع ُ ت َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حامد. محدث است .


عتیق . [ ع ُ ت َ ] (اِخ ) ابن عامربن سبیع. محدث است . (منتهی الارب ).


عتیق. [ ع َ ] ( ع ص ) آزادشده. ج ، عُتُق ،عُتقاء. ( منتهی الارب ). بنده آزاد. ( اقرب الموارد ). || قدیم از هر چیزی و گویند رجل عتیق ؛ یعنی قدیم. ( اقرب الموارد از ابوعبید ). || بهترین از هر چیزی. ( اقرب الموارد ) || گرامی. آزاد برگزیده. ( منتهی الارب ). || مرد نیکوروی تازه رخسار بعد خشونت و درشتی. ( منتهی الارب ).
- البیت العتیق ؛ کعبه ، چه آن نخستین خانه است که در زمین بنا شد.یا از آن جهت که از جبابره یا حبشه یا عَرق آزاد است یا آنکه آزاد است و کس مالک نشود آنرا. ( منتهی الارب ).
|| ( اِ ) خرمابن که نخله او بار نیفشاند. || خرما. علم است آنرا. || پیه. || می. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || می سیکی. ( منتهی الارب ). || شیر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

عتیق. [ ع َ ] ( ع ص ) دیرینه و کهنه. ( اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). || آزاد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، عُتُق ، عُتقاء، یقال عبد عتیق و امة عتیق.

عتیق. [ ع َ ] ( اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافه است. رجوع به ابوبکر شود.

عتیق. [ ع ُ ت َ ] ( اِخ ) ابن احمدبن حامد. محدث است.

عتیق. [ ع ُ ت َ ] ( اِخ ) ابن عامربن سبیع. محدث است. ( منتهی الارب ).

عتیق. [ ع َ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ مصری. محدث است. ( منتهی الارب ).

عتیق. [ ع ُ ت َ ] ( اِخ ) ابن محمد جرشی. محدث است. ( منتهی الارب ).

عتیق. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن موسی. محدث است. ( منتهی الارب ).

عتیق. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن هشام. محدث است. ( منتهی الارب ).

عتیق.[ ع َ ] ( اِخ ) ابن یعقوب. محدث است. ( منتهی الارب ).

عتیق . [ ع َ ] (اِخ ) ابن موسی . محدث است . (منتهی الارب ).


عتیق . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هشام . محدث است . (منتهی الارب ).


عتیق . [ ع َ ] (اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافه است . رجوع به ابوبکر شود.


عتیق . [ ع َ ] (ع ص ) آزادشده . ج ، عُتُق ،عُتقاء. (منتهی الارب ). بنده ٔ آزاد. (اقرب الموارد). || قدیم از هر چیزی و گویند رجل عتیق ؛ یعنی قدیم . (اقرب الموارد از ابوعبید). || بهترین از هر چیزی . (اقرب الموارد) || گرامی . آزاد برگزیده . (منتهی الارب ). || مرد نیکوروی تازه رخسار بعد خشونت و درشتی . (منتهی الارب ).
- البیت العتیق ؛ کعبه ، چه آن نخستین خانه است که در زمین بنا شد.یا از آن جهت که از جبابره یا حبشه یا عَرق آزاد است یا آنکه آزاد است و کس مالک نشود آنرا. (منتهی الارب ).
|| (اِ) خرمابن که نخله ٔ او بار نیفشاند. || خرما. علم است آنرا. || پیه . || می . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || می سیکی . (منتهی الارب ). || شیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


عتیق . [ ع َ ] (ع ص ) دیرینه و کهنه . (اقرب الموارد) (از آنندراج ). || آزاد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، عُتُق ، عُتقاء، یقال عبد عتیق و امة عتیق .


عتیق . [ ع َ] (اِخ ) ابن عبداﷲ مصری . محدث است . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. کهنه، دیرینه.
۲. ویژگی اسب اصیل و نجیب.
۳. = عتیقه

دانشنامه آزاد فارسی

عتیق (لقب)
رجوع شود به:ابوبکر (مکه ۵۰ پیش از هجرت ـ مدینه ۱۳ق)

فرهنگ فارسی ساره

باستان


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عتیق (عتاق)به سوره های: ۱. سوره اسراء، ۲. سوره کهف، ۳. سوره مریم، ۴. سوره طه، ۵. سوره انبیاء گفته می شود.
سایت اندیشه قم
...

پیشنهاد کاربران

کلمه "عتیق" از فعل ترکی atmak به معنی انداختن ، دور انداختن ( وسایل و اشیا کهنه و. . . ) ، ول کردن ، رها کردن ، ترک کردن ( فرد یا شخصی و یا مکان و. . ) ، آزاد و بی صاحب رها کردن ( حیوان و. . . ) ، متروک و بی سکنه گذاشتن ( بنا و. . . ) و. . . گرفته شده است .

از آن مشتق "atık" به دست می آید که به معنی انداخته شده ، دور انداخته شده ، ول شده ، رها شده ، آزاد به حال خود رها شده ، بی صاحب ول شده ، آزاد ، متروک و خالی گذاشته شده ، کهنه ، قدیمی ( و به درد نخور ) و. . . می باشد که به شکل "عتیق" و با کمی تغییر مثبت در معنا بامعانی چون قدیمی ( ولی با ارزش ) ، کهنه ( و با ارزش ) ، بی صاحب ، بی مالک ، آزاد ، آزاد شده ، قدیمی و مقدس ، برگزیده و. . . ، وارد عربی شده است.


کلمات دیگر: