مترادف عتیق : باستان، دیرینه، دیرین، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهنه
متضاد عتیق : جدید
برابر پارسی : کهنه، دیرینه، باستانی، باستان
ancient, antique, old, olden
old, antiquated
وابسته به پيش از طوفان , پيش از طوفان نوح , ادم کهن سال , ادم کهنه پرست
باستان، دیرینه، دیرین، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهنه ≠ جدید
عتیق . [ ع ُ ت َ ] (اِخ ) ابن محمد جرشی . محدث است . (منتهی الارب ).
عتیق .[ ع َ ] (اِخ ) ابن یعقوب . محدث است . (منتهی الارب ).
عتیق . [ ع ُ ت َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حامد. محدث است .
عتیق . [ ع ُ ت َ ] (اِخ ) ابن عامربن سبیع. محدث است . (منتهی الارب ).
عتیق . [ ع َ ] (اِخ ) ابن موسی . محدث است . (منتهی الارب ).
عتیق . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هشام . محدث است . (منتهی الارب ).
عتیق . [ ع َ ] (اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافه است . رجوع به ابوبکر شود.
عتیق . [ ع َ ] (ع ص ) آزادشده . ج ، عُتُق ،عُتقاء. (منتهی الارب ). بنده ٔ آزاد. (اقرب الموارد). || قدیم از هر چیزی و گویند رجل عتیق ؛ یعنی قدیم . (اقرب الموارد از ابوعبید). || بهترین از هر چیزی . (اقرب الموارد) || گرامی . آزاد برگزیده . (منتهی الارب ). || مرد نیکوروی تازه رخسار بعد خشونت و درشتی . (منتهی الارب ).
- البیت العتیق ؛ کعبه ، چه آن نخستین خانه است که در زمین بنا شد.یا از آن جهت که از جبابره یا حبشه یا عَرق آزاد است یا آنکه آزاد است و کس مالک نشود آنرا. (منتهی الارب ).
|| (اِ) خرمابن که نخله ٔ او بار نیفشاند. || خرما. علم است آنرا. || پیه . || می . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || می سیکی . (منتهی الارب ). || شیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عتیق . [ ع َ ] (ع ص ) دیرینه و کهنه . (اقرب الموارد) (از آنندراج ). || آزاد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، عُتُق ، عُتقاء، یقال عبد عتیق و امة عتیق .
عتیق . [ ع َ] (اِخ ) ابن عبداﷲ مصری . محدث است . (منتهی الارب ).
باستان