کلمه جو
صفحه اصلی

بی ادبی


مترادف بی ادبی : بی انضباطی، بی تربیتی، بی فرهنگی، نافرهیختگی، پررویی، جسارت، دریدگی، گستاخی، وقاحت، نااهلی، ناخلفی، نامردمی

متضاد بی ادبی : فرهیختگی، آداب دانی

برابر پارسی : بیفرهنگی

فارسی به انگلیسی

impoliteness, barbarity, brusqueness, caddishness, coarseness, contumely, curtness, discourtesy, gracelessness, grossness, incivility, indelicacy, rudeness, surliness

impoliteness


barbarity, brusqueness, caddishness, coarseness, contumely, curtness, discourtesy, gracelessness, grossness, impoliteness, incivility, indelicacy, rudeness, surliness


مترادف و متضاد

lowliness (اسم)
سرافکندگی، فروتنی، بی ادبی

irreverence (اسم)
بی حرمتی، هتک حرمت، بی ادبی، عدم احترام

discourtesy (اسم)
تندی، خرق، خشونت، بی ادبی، بی نزاکتی، بی تربیتی، عدم نزاکت

بی‌انضباطی، بی‌تربیتی، بی‌فرهنگی، نافرهیختگی ≠ فرهیختگی، آداب‌دانی


پررویی، جسارت، دریدگی، گستاخی، وقاحت


نااهلی، ناخلفی


نامردمی


فرهنگ فارسی

عمل و کیفیت بی ادب

دانشنامه عمومی

بی ادبی که پرروئی، گستاخی، جسارت یا وقاحت هم نامیده می شود، نشان دادن بی حرمتی با پی روی نکردن از قانون های اجتماعی یا آداب یک گروه یا فرهنگ است.
رعایت نکردن ترتیب صف (توی صف زدن)
قلدری
فخرفروشی
خمیازه، سرفه یاعطسه بدون پوشش دهان
ایجاد مزاحمت برای دیگران با سروصدا و موسیقی بلند
استفاده از تلفن همراه در جاهایی مانند کتابخانه
رانندگی تهاجمی

پیشنهاد کاربران

rude, impolite

بد خو

بی احترامی به دیگران

سوء ادب ؛ بی ادبی.

رعایت نکردن و ملاحظه نکردن


کلمات دیگر: