کلمه جو
صفحه اصلی

هامرز

فرهنگ اسم ها

اسم: هامرز (پسر) (فارسی، اوستایی، پهلوی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: hāmerz) (فارسی: هامِرز) (انگلیسی: hamerz)
معنی: نام سردار ساسانی، ( اَعلام ) از سرداران دوره ی ساسانی است، که از سرانِ سپاهِ انوشیروان و پرویز پسر هرمز ساسانی بوده است، هامِرز فرمانده ی سپاه ایران در جنگ ذوقار [محلی بین واسط و کوفه] بود که بین قبیله ی بنی شیبان و سپاهیان خسروپرویز درگرفت و به شکست سپاهیان تحت فرماندهی هامرز انجامید و خود او نیز کشته شد، این جنگ در سال چهلم ولادت پیامبر اسلام ( ص ) اتفاق افتاده است

فرهنگ فارسی

از سرداران دوره ساسانی است . ابن بلخی او را از سرداران پرویز پسر هرمز شمرده و در تاریخ طبری از سران سپاه انوشیروان ذکر شده است . هامرز فرمانده سپاه ایران در جنگ [ ذوقار ] بود. این جنگ میان قبیله بنی شیبان و سپاهیان خسرو پرویز بسال چهلم از ولادت پیغمبر ( ص ) در محلی بنام [ ذوقار ] که میان کوفه و واسط بوده در گرفت . در این جنگ سپاهیان ایران شکست خورد و هامرز نیز کشته شد .
بزبان پهلوی امر به برخاستن است یعنی برخیز

لغت نامه دهخدا

هامرز. [ م َ ] ( فعل امر ) به زبان پهلوی امر به برخاستن است ، یعنی برخیز. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ): و معنی هامرز به زبان پهلوی و پارسی آن بود که برخیز. و هامرز را گفت نام تو چنین است که برخیز. ( از تاریخ طبری بلعمی ، نسخه خطی مؤلف ص 225 ). معین چنین نوشته است : دو لغت در بیان اول از های هوز قابل توجه است : «هامرز» در برهان ، لغت پهلوی و به معنی برخیز ضبط شده و «هانی » نیز پهلوی و به معنی بنشین.جهانگیری نویسد: «هامرز»، این لغت پهلوی است و به معنی برخیز باشد از تاریخ طبری نقل نموده شد. و هانی ، این لغت پهلوی است و معنی آن بنشین بود از تاریخ طبری نقل نموده شد. این دو کلمه مأخوذ از «ترجمه بلعمی از تاریخ طبری » است. بلعمی در جنگ «ذوقار» به زمان انوشیروان آرد: «عجم را کتابی است بیرون از اخبار، و آن را «کتاب فال » گویند. هر چیزی که آن را در ایام عجم فال کرده اند، در آن کتاب یاد کرده است ، و اندر این معنی چنین گفته است که کسری «هامرز» را بدین جنگ فرستاد و به نام او فال کرد، و گفت : باید که ظفر ترا بود بر آن سپاه که با هانی گرد آمده است و «هانی » به زبان پهلوی و پارسی آن بود که «بنشین ». و ملوک عجم و اکاسره این گفتندی و معنی «هامرز» آن بود که «برخیز»، پس کسری بدین فال کرد و هامرز را گفت : نام تو چنین است که برخیز، و معنی نام دشمن تو ایدون است که بنشین اکنون باید که برخیزی و ظفر ترا بود». و خود این فال راست نیامد...». به نظر میرسد که «ها» در این دو کلمه پیشوند فعل باشد. ( چنانکه در بعضی لهجه ها هنوز مستعمل است : در دیه های اراک ( سلطان آباد ) هاگیر = بگیر، هاده = بده ، ها گفت = بگفت. گیلکی هگیر = بگیر هده = بده ) و «نی » به جای «نیش » به معنی بنشین باشد، ولی مرز marzh یا marz در پهلوی به معنی مالیدن و معنای دیگری است که با برخاستن تناسبی ندارد. مؤلف فرهنگ نظام «هامرز» را مصحف «هابرز» ( با باء موحده ) داند ( برز به معنی بلند ). و «نی » در «هانی » را به معنی پائین گرفته گوید: تفأل پرویز از این باب بوده و معنی نام سردار خودش ، بلند بالا و معنی نام سردار عرب در پهلوی پائین و پست. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

هامرز. [ م َ ] ( اِخ )از سرداران دوره ساسانی است که ابن بلخی وی را از سرداران پرویزبن هرمز شمرده. و در تاریخ طبری ( بلعمی )وی از سران سپاه انوشیروان ذکر شده. منصور جوالیقی در المعرب گوید: الهامرز، اسم بعض مرازبة کسری ، و کان علی میمنة جیشه یوم ذی قاره و قال هانی ٔبن قبیصة:

هامرز. [ م َ ] (فعل امر) به زبان پهلوی امر به برخاستن است ، یعنی برخیز. (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا): و معنی هامرز به زبان پهلوی و پارسی آن بود که برخیز. و هامرز را گفت نام تو چنین است که برخیز. (از تاریخ طبری بلعمی ، نسخه ٔ خطی مؤلف ص 225). معین چنین نوشته است : دو لغت در بیان اول از های هوز قابل توجه است : «هامرز» در برهان ، لغت پهلوی و به معنی برخیز ضبط شده و «هانی » نیز پهلوی و به معنی بنشین .جهانگیری نویسد: «هامرز»، این لغت پهلوی است و به معنی برخیز باشد از تاریخ طبری نقل نموده شد. و هانی ، این لغت پهلوی است و معنی آن بنشین بود از تاریخ طبری نقل نموده شد. این دو کلمه مأخوذ از «ترجمه ٔ بلعمی از تاریخ طبری » است . بلعمی در جنگ «ذوقار» به زمان انوشیروان آرد: «عجم را کتابی است بیرون از اخبار، و آن را «کتاب فال » گویند. هر چیزی که آن را در ایام عجم فال کرده اند، در آن کتاب یاد کرده است ، و اندر این معنی چنین گفته است که کسری «هامرز» را بدین جنگ فرستاد و به نام او فال کرد، و گفت : باید که ظفر ترا بود بر آن سپاه که با هانی گرد آمده است و «هانی » به زبان پهلوی و پارسی آن بود که «بنشین ». و ملوک عجم و اکاسره این گفتندی و معنی «هامرز» آن بود که «برخیز»، پس کسری بدین فال کرد و هامرز را گفت : نام تو چنین است که برخیز، و معنی نام دشمن تو ایدون است که بنشین اکنون باید که برخیزی و ظفر ترا بود». و خود این فال راست نیامد...». به نظر میرسد که «ها» در این دو کلمه پیشوند فعل باشد. (چنانکه در بعضی لهجه ها هنوز مستعمل است : در دیه های اراک (سلطان آباد) هاگیر = بگیر، هاده = بده ، ها گفت = بگفت . گیلکی هگیر = بگیر هده = بده ) و «نی » به جای «نیش » به معنی بنشین باشد، ولی مرز marzh یا marz در پهلوی به معنی مالیدن و معنای دیگری است که با برخاستن تناسبی ندارد. مؤلف فرهنگ نظام «هامرز» را مصحف «هابرز» (با باء موحده ) داند (برز به معنی بلند). و «نی » در «هانی » را به معنی پائین گرفته گوید: تفأل پرویز از این باب بوده و معنی نام سردار خودش ، بلند بالا و معنی نام سردار عرب در پهلوی پائین و پست . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).


هامرز. [ م َ ] (اِخ )از سرداران دوره ٔ ساسانی است که ابن بلخی وی را از سرداران پرویزبن هرمز شمرده . و در تاریخ طبری (بلعمی )وی از سران سپاه انوشیروان ذکر شده . منصور جوالیقی در المعرب گوید: الهامرز، اسم بعض مرازبة کسری ، و کان علی میمنة جیشه یوم ذی قاره و قال هانی ٔبن قبیصة:
متی یلقنا الهامرز نعصف بیومه
و تخذله اقیاله و مرازبه .
حمزه ٔ اصفهانی نام پدر هامرز را «آذرکر» نوشته ، ولی در مجمل التواریخ و القصص نام پدر وی «ادروکوف » آمده و درباره وی چنین نوشته اند: الهامرزبن ادرکوف امیر لشکریان بود در حرب ذی قار، و آن از بزرگان سپاه خسروپرویز بوده است . صاحب عقدالفرید نام وی را «الهامرز التستری » آورده . هامرز فرمانده سپاه ایران در جنگ «ذوقار» بود. این جنگ میان قبیله ٔ بنی شیبان و سپاهیان خسروپرویز به سال چهلم از ولادت پیغمبر اسلام در محلی به نام ذوقار که میان کوفه و واسط واقع بوده درگرفت . در این جنگ سپاه ایران شکست یافت و هامرز نیز کشته شد. گویند این نخستین بار بود که عرب بر لشکر ایران فائق آمد. (برای اطلاع بیشتر رجوع به ذوقار در همین لغت نامه شود). هدایت در انجمن آرا راجع به هامرز چنین آورده : هامرز نام سرداری بوده از عجم و اصلش از شهر شوشتر و در محاربه ذی قار که نام آبی است از عرب ، در آنجا در میانه ٔ عرب و عجم رزمی بزرگ اتفاق افتاد. هامرز و هرمز خراد از جانب پرویز مأمور به جنگ شدند و پرویز هامرز را که نام آن امیر بود و معنی برخیز داشت ، چنانکه رسم پارسیان است به فال نیک شمرده او را به سرداری مأمور کرده و نام سردار عرب هانی بوده به معنی بنشین در پارسی ، ولی تفأل پرویز راست نیامده ، هانی غالب گشته و شکست فاحش به عجم رسیده و این حکایت در تواریخ مبسوط است . (فارسنامه ابن بلخی ص 105) (مجمل التواریخ و القصص ص 179) (تاج العروس ) (انجمن آرا) (المعرب جوالیقی ص 352) (عقدالفرید ج 6 صص 113-114) (تاریخ طبری «بلعمی » نسخه ٔ خطی مؤلف ورق 225). ناظم الاطباء «هامرز» را پادشاهی از پادشاهان عجم ذکر کرده است .


دانشنامه عمومی

هامَرز از سرداران ساسانی در دوران سلطنت خسروپرویز بود که در نبرد ذوقار توسط اعراب کشته شد. وی اهل شوشتر بود و پدرش آذر کر نام داشت.
هامرز فرمانده سپاه ایران در جنگ «ذوقار» بود. این جنگ در سال 609 میلادی در مکانی به همین نام میان قبیله ٔ بنی شیبان و سپاهیان خسروپرویز درگرفت. علت رخداد جنگ ذوقار کشته شدن نعمان بن منذر، آخرین امیر ملوک لخمی به دست خسرو پرویز و حوادث متعاقب آن بود. در این جنگ سپاه ایران شکست یافت و هامرز نیز کشته شد.

پیشنهاد کاربران

هامُرز، هابُرز - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک )
نام پسرانه
نام سردار ایرانی در زمان خسرو پرویز ساسانی که در نبرد ذوقار ( ذی قار ) به دست تازیان ( اَعراب ) کشته شد!
( ( به هوش باشیم:
آن را با "وَهرِز یا وَهریز" سردار دلیر خسرو انوشیروان ساسانی اشتباه نگیریم! ) )

ها: ب - پیشوند اشتقاقی یا صفت ساز: پیش از اسم می آید و صفت می سازد!
مانند: بهوش، بنام، بخرد

مُزز: بُرز - پاشدن، برخاستن، برپاشدن -
بلند شدن، رشد کردن، رُستَن، قد کشیدن -
صعود کردن، اوج گرفتن، برافراشتن، بالا بردن

معنی: بپا خیز، برخیز، بلندشو، جنبش کن، پویش کن -
رشید، خوش قد و قامت، بلندبالا، شاخِ شمشاد، رَستاک! -
پیشگام، پیشرو، پیشتاز، پیشاهنگ، پیش قَراوُل، یکه تاز!



کلمات دیگر: