( اسم ) زرشک اثرار
نام شهریست در ساحل غربی سیحون
اترار. [ اَ ] (از ع ، اِ) (مصحف اثرار) زرشک . زرَک . (بحر الجواهر). زارَخ . انبرباریس . زنبر. زَنبل . و صاحب برهان گوید آنرا با ثاء مثلثه و زاء معجمه نیز گفته اند. و به اشرار با شین و راء مهمله نیز همین معنی را داده است . و در نسخ ابن بیطار بقول لکلرک ، اثرار و اثوار دیده شده است هر دو با ثاء مثلثه و راء مهمله .
اترار. [ اِ ] (ع مص )بیوکندن . (زوزنی ). بیفکندن . افکندن . فکندن . انداختن . || انداختن دست را بزخم شمشیر. || بریدن . || دور کردن . دور انداختن کسی را از جای خود. || انداختن کودک چوب خود را بچوب دراز در بازی غوک چوب ، یعنی الک دولک : اَترّ الغُلام القُلَةَ بالمِقلاء؛ چوب زد کودک غوک چوب را.
اترار. [ اُ ] (اِخ ) نام شهریست در ساحل غربی رود سیحون و این نام قدیم فاراب است . و هم اکنون خرابه های این شهر در نه فرسنگی جنوب شهر ((ترکستان )) و یا ((حضرت )) دیده میشود. و مولد ابونصر حکیم مشهور بدین جا بوده است و امیرتیمور بدانجا درگذشته است : و جغتای و اوکتای را بر سر لشکر که بمحاصره ٔ اترار نامزد کرده بودند... (جهانگشای جوینی ). رجوع به حبط1 ص 425 و 426 و 427 شود.