کلمه جو
صفحه اصلی

فاراب

فرهنگ اسم ها

اسم: فاراب (پسر) (فارسی) (تلفظ: fārāb) (فارسی: فاراب) (انگلیسی: farab)
معنی: زراعت آبی در مقابل دیم، ( در قدیم ) ( = پاراب )، ( اَعلام ) ) نام شهری بوده در ساحل غربی سیحون و آن همان «اترار» است، ) نام جایی در رودبار گیلان

(تلفظ: fārāb) (در قدیم) (= پاراب) ، زراعت آبی در مقابل دیم ؛ نام شهری بوده در ساحل غربی سیحون و آن همان ' اترار ' است و نام جایی در رودبار گیلان .


فرهنگ فارسی

بلوکی است از دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت و آن در قسمت شرقی منجیل و شمال رودخانه شاهرود در دامنه و دره های جنوبی ارتفاعات عمارلو واقع شده. هوای قرای کوهستانی سردسیر و قرایی که نزدیک شاهرود هستند معتدل است . محصول عمده گندم جو دیمی و مختصر میوه است . شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است . جمع قرای بلوک ۳٠ آبادی بزرگ و کوچک و جمعیت آن ۱۱٠٠٠ تن است .
دهی از دهستان شرائ پایین بخش وفس شهرستان اراک .

لغت نامه دهخدا

فاراب . (اِخ ) دهی از دهستان شراء پایین بخش وفس شهرستان اراک که در 34 هزارگزی جنوب باختری کمیجان و شش هزارگزی راه عمومی واقع است . جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای 273 تن سکنه است . آب آنجا ازرودخانه ٔ شراء تأمین میشود و محصول عمده اش چغندرقند و شغل اهالی زراعت است . اگر باران نیاید به آنجا ماشین میتواند برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


فاراب. ( اِ مرکب ) زمینی را گویند که به آب کاریز و رودخانه مزروع شود، برخلاف زمین دیمه که با آب باران زراعت میشود. ( برهان ). فاریاب. فاریاو. پاریاب. پاریاو. باراب. ( حاشیه برهان چ معین ).

فاراب. ( اِخ ) غالباًبین فاراب و فاریاب خلط کنند. فاراب ولایتی است وراءسیحون در حد فاصل بلاد ترک ، و آن از شهر شاش ( چاچ ) دورتر و به بلاساغون نزدیک است و اسماعیل بن حماد جوهری مصنف صحاح در لغت ، و ابونصر فارابی فیلسوف مشهور ازآنجا هستند. ( از معجم البلدان ). این شهر در اقصی بلاد ترکستان بر ساحل غربی سیحون و همان اترار مورخان قرون وسطی است که امیر تیمور آنجا وفات کرد و خرابه های آن هنوز در نُه فرسخی جنوب شرقی ترکستان حالیه باقی است. ( بیست مقاله قزوینی ج 1 ص 92 و 93 ) :
سپه کشید چه از تازی و چه از بلغار
چه از برانه ، چه از اوزکند و از فاراب.
عنصری.
اما فاریاب شهری است مشهور به خراسان قدیم از اعمال گوزگانان ، نزدیک بلخ ، مغرب جیحون ، و آن را به اماله فیریاب گویند. از فاریاب تا بلخ شش مرحله است و خرابه های آن به نام خیرآباد هنوز باقی است. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). رجوع به فاریاب شود.

فاراب. ( اِخ ) دهی از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که در 5 هزارگزی باختر سنجبد و چهارهزارگزی راه شوسه اردبیل به هروآباد واقع است. جایی کوهستانی ، معتدل و دارای 328 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول عمده اش غلات و حبوب ، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فاراب. ( اِخ ) نام بلوکی است از دهستان عمارلو از بخش رودبار شهرستان رشت. این دهستان در قسمت خاوری منجیل و شمال رودخانه شاهرود در دامنه و دره های جنوبی ارتفاعات عمارلو واقع شده و جایی کوهستانی و سردسیر است. تنهاقریه های نزدیک شاهرود هوای معتدل دارند. محصول عمده این دهستان گندم و جو دیمی و مختصر میوه است. شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است. محصول ده برای مصرف اهالی کافی نیست و در زمستان بسیاری از آنها برای تأمین معاش به شهرهای گیلان میروند. مرکز دهستان قصبه جیرنده و قراء مهم آن کلیشم ، انبوه ، پاک ده ، منجیل و لوشان است . بطور کلی شامل 30 آبادی است و در حدود 11هزار تن جمعیت دارد.

فاراب. ( اِخ ) دهی از دهستان شراء پایین بخش وفس شهرستان اراک که در 34 هزارگزی جنوب باختری کمیجان و شش هزارگزی راه عمومی واقع است. جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای 273 تن سکنه است. آب آنجا ازرودخانه شراء تأمین میشود و محصول عمده اش چغندرقند و شغل اهالی زراعت است. اگر باران نیاید به آنجا ماشین میتواند برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

فاراب . (اِ مرکب ) زمینی را گویند که به آب کاریز و رودخانه مزروع شود، برخلاف زمین دیمه که با آب باران زراعت میشود. (برهان ). فاریاب . فاریاو. پاریاب . پاریاو. باراب . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).


فاراب . (اِخ ) نام بلوکی است از دهستان عمارلو از بخش رودبار شهرستان رشت . این دهستان در قسمت خاوری منجیل و شمال رودخانه ٔ شاهرود در دامنه و دره های جنوبی ارتفاعات عمارلو واقع شده و جایی کوهستانی و سردسیر است . تنهاقریه های نزدیک شاهرود هوای معتدل دارند. محصول عمده ٔ این دهستان گندم و جو دیمی و مختصر میوه است . شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است . محصول ده برای مصرف اهالی کافی نیست و در زمستان بسیاری از آنها برای تأمین معاش به شهرهای گیلان میروند. مرکز دهستان قصبه ٔ جیرنده و قراء مهم آن کلیشم ، انبوه ، پاک ده ، منجیل و لوشان است . بطور کلی شامل 30 آبادی است و در حدود 11هزار تن جمعیت دارد.


فاراب . (اِخ ) دهی از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که در 5 هزارگزی باختر سنجبد و چهارهزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به هروآباد واقع است . جایی کوهستانی ، معتدل و دارای 328 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول عمده اش غلات و حبوب ، و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


فاراب . (اِخ ) غالباًبین فاراب و فاریاب خلط کنند. فاراب ولایتی است وراءسیحون در حد فاصل بلاد ترک ، و آن از شهر شاش (چاچ ) دورتر و به بلاساغون نزدیک است و اسماعیل بن حماد جوهری مصنف صحاح در لغت ، و ابونصر فارابی فیلسوف مشهور ازآنجا هستند. (از معجم البلدان ). این شهر در اقصی بلاد ترکستان بر ساحل غربی سیحون و همان اترار مورخان قرون وسطی است که امیر تیمور آنجا وفات کرد و خرابه های آن هنوز در نُه فرسخی جنوب شرقی ترکستان حالیه باقی است . (بیست مقاله ٔ قزوینی ج 1 ص 92 و 93) :
سپه کشید چه از تازی و چه از بلغار
چه از برانه ، چه از اوزکند و از فاراب .

عنصری .


اما فاریاب شهری است مشهور به خراسان قدیم از اعمال گوزگانان ، نزدیک بلخ ، مغرب جیحون ، و آن را به اماله فیریاب گویند. از فاریاب تا بلخ شش مرحله است و خرابه های آن به نام خیرآباد هنوز باقی است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به فاریاب شود.

فرهنگ عمید

= پاریاب

پاریاب#NAME?


دانشنامه عمومی

فاراب یا اُترار نام شهری است کهن در کرانهٔ باختری رود سیحون. فاراب نام کهنتر این شهر است و نام اترار در قرون وسطی براین شهر نهاده شد. این شهر در کنار راه ابریشم جای داشته و امروزه ویرانه هایش در نزدیکی شهر قرتو در قزاقستان کنونی جای دارد.
لغتنامه دهخدا
ابونصر فارابی و اسماعیل بن حماد جوهری از فاراب بوده اند. تیمور لنگ در این شهر مرده است. همچنین نقطه شروع حمله مغول به ایران این شهر بود به دلیل اینکه حاکم وقت این شهر غایرخان بود که بازرگانان مغول را کشت زمانی که مغولان این شهر را محاصره کردند شهر ۵ ماه مقاومت کرد.
نام و واژهٔ فاراب (فاریاب، پاریاب) واژه ای فارسی و به معنی زمینی است که با آب قنات و رود آبیاری می شود و دیم نیست.
عنصری از این شهر یادکرده است:

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: باراب؛ پاراب) ناحیه ای کوچک و آباد در دوسوی قسمت میانی رودخانۀ سیحون و محل تلاقی ریزابۀ ارس و تقریباً مطابق با ناحیۀ اترار. از نواحی اسپیجاب، و شهر کَدَر در نیم فرسنگی ساحل شرقی سیحون کرسی این ناحیه بود، اما بعدها شهر فاراب که در حوالی آن قرار داشت مرکزیت یافت. فاراب از رودخانۀ سیحون سیراب می شد و بخشی از آن شوره زار و باتلاقی بود. بیشتر جمعیت فاراب را ترکان تشکیل می دادند. این ناحیه در دورۀ سامانیان و تا میانه های قرن ۴ق از سرحدات مسلمانان بود و مردمانش مذهب شافعی داشتند. ابونصر فارابی، فیلسوف معروف مسلمان، اسماعیل بن حماد مشهور به جوهری صاحب کتاب صحاح اللغه، و اسحاق بن ابراهیم صاحب کتاب دیوان ادب از مردم فاراب بودند.


کلمات دیگر: