کلمه جو
صفحه اصلی

فاریاب

فارسی به انگلیسی

faryab, irrigated land or farm

فرهنگ اسم ها

اسم: فاریاب (پسر) (فارسی) (تلفظ: fāryāb) (فارسی: فارياب) (انگلیسی: faryab)
معنی: فاراب، نام شهری در استان کرمان، ( در قدیم ) پاریاب، ( اَعلام ) ) نام شهری در شهرستان کهنوج، در استان کرمان، ) نام پیشین شهر دولت آباد در افغانستان، ) نام استانی در شمال غربی افغانستان، نام شهری در استان کرمان و اطراف کهنوج، نام پیشین دولت آباد در افغانستان

(تلفظ: fāryāb) (در قدیم) پاریاب ، فاراب ، ← فاراب .


فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان بوشگان بخش خورموج شهرستان بوشهر در ۵۴ کیلومتری شمال خورموج و شمال کوه خورموج دامنه و گرمسیر ۶۹٠ تن سکنه آب از چاه و قنات محصول غت خرما تنباکو شغل زراعت .
( اسم ) ۱ - پاریاب مقابل دیم دیمی ۲ - زراعت دیم ( مخصوصا در خوزستان ) .
دهی از دهستان رودان بخش میناب شهرستان بندرعباس .

فرهنگ معین

(رْ ) (اِ. ) = فاریاو: زراعت آبی .

لغت نامه دهخدا

فاریاب . [ فارْ ] (اِ مرکب ) بمعنی فاراب است . (برهان ). رجوع به فاراب ، باریاب ، پاریاب ، باراب و فاریاو شود.


فاریاب . [ فارْ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش بستک شهرستان لار که در 18 هزارگزی جنوب باختری بستک و جنوب رود کوهج واقع است . جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و سکنه ٔ آن 415 تن است . آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات ، خرما، پیاز و شغل اهالی زراعت است . راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). فاریاب انوه و فاریاب بستک همین است .


فاریاب . [ فارْ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودان بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 60 هزارگزی شمال میناب و سر راه فرعی میناب به کهنوج واقع است . جایی کوهستانی ، گرمسیر و دارای 50 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش خرما، مرکبات ، غلات و شغل اهالی زراعت است . راه آن فرعی است . مزرعه ٔ صحرا جزئی از آن محسوب است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


فاریاب . [ فارْ ] (اِخ ) دهی از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 98 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و کنار راه فرعی لار به گله دار واقع است . جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای 200 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و کنجد و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).


فاریاب . [ فارْ ] (اِخ ) ولایتی یا شهری باشد از ترکستان . (برهان ). نویسنده ٔ برهان فاریاب را با فاراب خلط کرده است . یاقوت نویسد: شهری است مشهور به خراسان از توابع گوزگانان نزدیک بلخ بر کرانه ٔ غربی جیحون که آن را به اماله فیریاب نوشته اند. از این شهر تا طالقان سه منزل و تا شبورقان سه منزل و تا بلخ شش منزل است ، و گروهی از بزرگان بدان منسوب اند. (از معجم البلدان ). و آن بین مروالرود و بلخ بوده و خرابه های آن به اسم خیرآباد هنوز باقی است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ص 1433) :
دگرطالقان شهر تا فاریاب
همیدون به بخش اندرون اندر آب .

فردوسی .


قضا را من و پیری از فاریاب
رسیدیم در خاک مغرب به آب .

سعدی (بوستان ).


درباره ٔخلط فاراب و فاریاب در ذیل فاراب با تفصیل بیشتری نوشته شد. صورت اصیل این نام پاریاب یا پاراب است . رجوع به فاراب شود.

فاریاب. [ فارْ ] ( اِ مرکب ) بمعنی فاراب است. ( برهان ). رجوع به فاراب ، باریاب ، پاریاب ، باراب و فاریاو شود.

فاریاب. [ فارْ ] ( اِخ ) ولایتی یا شهری باشد از ترکستان. ( برهان ). نویسنده برهان فاریاب را با فاراب خلط کرده است. یاقوت نویسد: شهری است مشهور به خراسان از توابع گوزگانان نزدیک بلخ بر کرانه غربی جیحون که آن را به اماله فیریاب نوشته اند. از این شهر تا طالقان سه منزل و تا شبورقان سه منزل و تا بلخ شش منزل است ، و گروهی از بزرگان بدان منسوب اند. ( از معجم البلدان ). و آن بین مروالرود و بلخ بوده و خرابه های آن به اسم خیرآباد هنوز باقی است. ( حاشیه برهان چ معین ص 1433 ) :
دگرطالقان شهر تا فاریاب
همیدون به بخش اندرون اندر آب.
فردوسی.
قضا را من و پیری از فاریاب
رسیدیم در خاک مغرب به آب.
سعدی ( بوستان ).
درباره ٔخلط فاراب و فاریاب در ذیل فاراب با تفصیل بیشتری نوشته شد. صورت اصیل این نام پاریاب یا پاراب است. رجوع به فاراب شود.

فاریاب. [ فارْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بوشگان بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 54 هزارگزی شمال خورموج و در شمال کوه خورموج واقع است. دامنه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای 690 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات ، خرما، تنباکو و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).

فاریاب. [ فارْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش بستک شهرستان لار که در 18 هزارگزی جنوب باختری بستک و جنوب رود کوهج واقع است. جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و سکنه آن 415 تن است. آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات ، خرما، پیاز و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ). فاریاب انوه و فاریاب بستک همین است.

فاریاب. [ فارْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 98 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و کنار راه فرعی لار به گله دار واقع است. جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای 200 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و کنجد و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).

فاریاب. [ فارْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رودان بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 60 هزارگزی شمال میناب و سر راه فرعی میناب به کهنوج واقع است. جایی کوهستانی ، گرمسیر و دارای 50 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش خرما، مرکبات ، غلات و شغل اهالی زراعت است. راه آن فرعی است. مزرعه صحرا جزئی از آن محسوب است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

فاریاب . [ فارْ ] (اِخ ) دهی از دهستان بوشگان بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 54 هزارگزی شمال خورموج و در شمال کوه خورموج واقع است . دامنه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای 690 تن سکنه است . آب آنجا از چاه و قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات ، خرما، تنباکو و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).


فرهنگ عمید

زمین زراعتی که آبیاری شود.

دانشنامه عمومی

فاریآب (بستک). فاریآب (بستک)، روستایی از توابع بخش کوخرد شهرستان بستک در استان هرمزگان ایران است.
این روستا در دهستان هرنگ قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۶۵ نفر (۱۹۵خانوار) بوده است.
س

دانشنامه آزاد فارسی

فارْیاب
شهری در استان کرمان، شهرستان کهنوج، و مرکز اداری بخش فاریاب. با ارتفاعی حدود ۶۴۰ متر، در منطقه ای کوهپایه ای در ۲۴۷کیلومتری جنوب کرمان و ۴۳کیلومتری غرب شمالی کهنوج، سر راه جیرفت به زیارت علی و بندرعباس قرار دارد. رودخانۀ شورفاریاب از کنار این شهر می گذرد. اقلیم این شهر گرم و خشک است.

فاریاب (ولایت). فاریاب (ولایت) Faryabولایتی در شمال افغانستان و هم مرز با ترکمنستان. این ولایت 22,279 کیلومتر مربع وسعت و نزدیک 2 میلیون نفر جمعیت دارد. از نظر تاریخی یکی از شهرهای مهم خراسان بزرگ، در سده ششم هجری، به شمار می رفته است. میمنه مرکز این ولایت است که حدود 100 هزار نفر را در خود سکنی داده است. فاریاب شامل 15 بخش و بیشتر از 1000 روستا است. این ولایت از شمال با ترکمنستان، از غرب با بادغیس، از شرق با سرپل و از جنوب با غور همسایه است. فاریاب دارای آب و هوای معتدل به خصوص در فصل بهار است که سبب می شود محصولات کشاورزی متنوعی نظیر خربزه، گیلاس، سیب و زردآلو در آنجا کشت شوند. گلیم ها و قالی های ساخته شده در این ولایت از شهرت بالایی در دنیا برخوردار است. اکثر مردم فاریاب ازبک هستند و مردمان تاجیک، پشتون، هزاره و عرب در اقلیت هستند. زبان های غالب در این ولایت دری، ازبکی و پشتوست و اکثر جمعیتش هم سنی مذهب هستند.

واژه نامه بختیاریکا

پاریَو

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
فار::پار. پارسال
یاب:::آب

آبی که از باران پارسال در مکانی ذخیره شده
برای کشاورزی

رفیق گویش رودباری اصلا بلوچی نیست و مستقل و هست ، در زبان شناسی زیر مجموعه بشاگردی و لاری هست


کلمات دیگر: