کلمه جو
صفحه اصلی

بازه

فارسی به انگلیسی

gorge, valley, span, [aircraft] span

[aircraft] span


gorge, valley


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چوب دستی قلندران سر دستی. ۲ - چوب گنده که قپان و ترازو را از آن آویزند .
دهی از اسپانیا

فرهنگ معین

(زَ ) ( اِ. ) چوبدستی .
(زِ ) ( اِ. ) ۱ - فاصلة میان دو دیوار، پهنای کوچه . ۲ - فاصلة میان دو کوه ، دره .

(زَ) ( اِ.) چوبدستی .


(زِ) ( اِ.) 1 - فاصلة میان دو دیوار، پهنای کوچه . 2 - فاصلة میان دو کوه ، دره .


لغت نامه دهخدا

بازه. [ زَ / زِ ] ( اِ ) پاچه :
کوه را زلزله چون کیک فتد در بازه
ابر را صاعقه چون سنگ فتد در قندیل.
انوری.
کیک در بازه من افکندی
وینکت سنگ در افتاده بسر.
انوری.
غمت آن لحظه بی اندازه افتد
که آندم کیکت اندر بازه افتد.
عطار.
و گویا لهجه ای در پازه و پاچه است که «پ » به «ب » و «چ » به «ز» تبدیل شده است. و رجوع به پاچه و پازه شود.

بازه. [ زَ / زِ ] ( اِ ) چوبی بود میانه نه دراز و نه کوتاه ، آن را دو دسته گویند. ( فرهنگ اسدی چ اقبال ص 514 ) :
نشسته به صد خشم در کازه ای
گرفته بچنگ اندرون بازه ای .
خجسته ( از فرهنگ اسدی ).
آنرا دو دستی گویند. ( فرهنگ اوبهی ). بازه چوبی نه دراز و نه کوتاه که شتربانان دارند. ( حاشیه احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1102 و 1148 ). چوبی که به دست گیرند و دودستی نیز گویند. ( صحاح الفرس ) ( شعوری ) ( شرفنامه منیری ). عصا و چوبدست بزرگ. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). چوب دستی. سردستی قلندران را هم میگویند. ( برهان قاطع ) :
آن مرده چیست آنکه برای ثواب او
پالیزبان به بازه چوپان رسید باز.
سوزنی ( از فرهنگ جهانگیری ).
سوزنیم مرد به اندازه کیر
تازه دل و غازه رخ و بازه کیر.
سوزنی.
|| شاه تیر. ( رشیدی ). شاه تیر به اعتبار اینکه بازه اشجار است. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). || شاخ درخت ، چه گویا بازوی آن است. ( انجمن آرای ناصری ). || چوب کنده که از آن قپان و ترازو آویزند. ( برهان قاطع ). || چوب کنده فلک را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). || باز باشد بمعنی باع عربی. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ). بهمان معنی باز است که از سر این انگشت تا انگشت دیگر هنگام گشادگی دستها فاصله بوده باشد. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). مقدار گشادگی میان هر دو دست را گویند چون دستها را از هم بگشایند و آنرا به عربی باع و به ترکی قلاج خوانند. ( برهان قاطع ) ( جهانگیری ). باع یعنی مقدار دو دست گشاده و بدین معنی یازه ( بیای حطی ) نیز گفته اند.
و منوچهری گوید :
آفرین زان مرکبی کو بشنود در نیم شب
بانگ پای مورچه در زیر چاه شست باز.
( از رشیدی ).
اسدی گوید :
چهی ژرف دیدند صدبازه راه

بازه . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 50 هزارگزی شمال باختری مشهد و 12 هزارگزی شمال شوسه ٔ مشهد به قوچان در جلگه واقع است . آب و هوای آن معتدل و دارای 255 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و چغندر و بنشن ، شغل مردمش زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


بازه . [ زَ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در حوزه ٔ غرناطه در اسپانیا که در 32 هزارگزی شمال شرقی شهر قادیس قرار دارد، جمعیت آن در حدود 8900 تن است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).


بازه . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 50 هزارگزی شمال باختری مشهد و 12 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ مشهد به قوچان در جلگه واقع است ، ناحیه ای است با آب و هوای معتدل و255 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و چغندر و بنشن و شغل مردمش زراعت و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


بازه . [ زَ ] (اِخ ) نام شهری است در سرزمین سودان ، در ورای سواکن ، که از آنجا کبوتری خاص را بمکه می آورند. (معجم البلدان ).


بازه . [ زَ / زِ ] (اِ) پاچه :
کوه را زلزله چون کیک فتد در بازه
ابر را صاعقه چون سنگ فتد در قندیل .

انوری .


کیک در بازه ٔ من افکندی
وینکت سنگ در افتاده بسر.

انوری .


غمت آن لحظه بی اندازه افتد
که آندم کیکت اندر بازه افتد.

عطار.


و گویا لهجه ای در پازه و پاچه است که «پ » به «ب » و «چ » به «ز» تبدیل شده است . و رجوع به پاچه و پازه شود.

بازه . [ زَ / زِ ] (اِ) چوبی بود میانه نه دراز و نه کوتاه ، آن را دو دسته گویند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 514) :
نشسته به صد خشم در کازه ای
گرفته بچنگ اندرون بازه ای .

خجسته (از فرهنگ اسدی ).


آنرا دو دستی گویند. (فرهنگ اوبهی ). بازه چوبی نه دراز و نه کوتاه که شتربانان دارند. (حاشیه ٔ احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1102 و 1148). چوبی که به دست گیرند و دودستی نیز گویند. (صحاح الفرس ) (شعوری ) (شرفنامه ٔ منیری ). عصا و چوبدست بزرگ . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). چوب دستی . سردستی قلندران را هم میگویند. (برهان قاطع) :
آن مرده چیست آنکه برای ثواب او
پالیزبان به بازه ٔ چوپان رسید باز.

سوزنی (از فرهنگ جهانگیری ).


سوزنیم مرد به اندازه کیر
تازه دل و غازه رخ و بازه کیر.

سوزنی .


|| شاه تیر. (رشیدی ). شاه تیر به اعتبار اینکه بازه ٔ اشجار است . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || شاخ درخت ، چه گویا بازوی آن است . (انجمن آرای ناصری ). || چوب کنده که از آن قپان و ترازو آویزند. (برهان قاطع). || چوب کنده فلک را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). || باز باشد بمعنی باع عربی . (آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). بهمان معنی باز است که از سر این انگشت تا انگشت دیگر هنگام گشادگی دستها فاصله بوده باشد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مقدار گشادگی میان هر دو دست را گویند چون دستها را از هم بگشایند و آنرا به عربی باع و به ترکی قلاج خوانند. (برهان قاطع) (جهانگیری ). باع یعنی مقدار دو دست گشاده و بدین معنی یازه (بیای حطی ) نیز گفته اند.
و منوچهری گوید :
آفرین زان مرکبی کو بشنود در نیم شب
بانگ پای مورچه در زیر چاه شست باز.

(از رشیدی ).


اسدی گوید :
چهی ژرف دیدند صدبازه راه
یکی چرخ گردنده بالای چاه .
مقدار باز کردن دست است . (شعوری ج 1 ص 192). || در جهانگیری فضای بین جدارین و خلأ بین جبلین که عبارت از کوی (کذا) و دره باشد. و بدین معنی لغتی است در باز بمعنی گشاده . (رشیدی ). فاصله ٔ میان دو دیوار و دو کوه . (شعوری ج 1ص 192) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). فاصله ٔ میان دو دیوار و دو کوه را نیز گویند که عبارت از کوچه و دره باشد. (برهان قاطع) (جهانگیری ). در تداول محلی خراسان ، فاصله ٔ وسیع میان دو کوه . || در تداول کرمان ، فاصله ٔ بین دو کرت زراعتی . || جنس مرغ باز را گویند. (رشیدی ج 1 ص 192). || فاصله ٔ میان دو بال پرندگان یا هواپیما . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ).

فرهنگ عمید

= پاچه
چوب دستی ستبر.
۱. (ریاضی ) مجموعه اعداد میان دو عدد فرضی.
۲. [قدیمی] فاصلۀ میان دو کوه، دره.
۳. [قدیمی] فاصلۀ میان دو دیوار.
۴. [قدیمی] پهنای کوچه.
۵. (کشاورزی ) [قدیمی] مرزی که دو قطعه زمین یا دو کرته را از هم جدا می کند.

۱. (ریاضی) مجموعه اعداد میان دو عدد فرضی.
۲. [قدیمی] فاصلۀ میان دو ‌کوه؛ دره.
۳. [قدیمی] فاصلۀ میان دو دیوار.
۴. [قدیمی] پهنای کوچه.
۵. (کشاورزی) [قدیمی] مرزی که دو قطعه زمین یا دو ‌کرته را از هم جدا می‌کند.


چوب‌دستی ستبر.


پاچه#NAME?


دانشنامه عمومی

بازه یا فاصله، زیرمجموعه پیوسته ای از اعداد حقیقی است که بر دو نوع فاصله محدود (کراندار) و فاصله نا محدود (بی کران) است.
بازه های کراندار، از دو طرف به دو عدد حقیقی محدود هستند.
بازه های بیکران، حداقل از یک طرف به بی نهایت(ها) منتهی می شوند.
برای نوشتن یک بازه از چپ به راست با یک کمانک ( ( ) (برای قسمت های باز) یا قلاب ( ) (برای قسمت های بسته) برای اتمام بازه مینویسم.

دانشنامه آزاد فارسی

بازِه (interval)
در ریاضیات، بازه ای از اعداد حقیقیعبارت است از مجموعه ای شامل همۀ اعداد بین دو عدد مفروض، موسوم به نقاط انتهایی بازه، به اضافۀ هر دو نقطۀ انتهایی یا یکی از آن ها و یا هیچ یک از آن دو. اگر بازه شامل هیچ یک از دو نقطۀ انتهایی اش نباشد، بازۀ باز، و اگر شامل هر دوی آن ها باشد، بازۀ بسته، و اگر فقط یکی از آن ها را دربر داشته باشد، بازۀ نیم بازیا نیم بستهنامیده می شود. اگر نقاط انتهایی بازه a و b باشند، بازۀ باز را به صورت (a,b) ، بازۀ بسته را به صورت ، و بازۀ نیم باز را به صورت (a,b] یا [a,b) ، بر حسب این که کدام نقطۀ انتهایی را دربر داشته باشد، نشان می دهند. در آمار، این اصطلاح به دامنه ای از مقادیر یا دسته ای از داده ها اطلاق می شود که بین دو مقدار مشخص قرار دارند.

فرهنگستان زبان و ادب

{blank} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] عرصۀ جنگلی که به دلیل شرایط طبیعی بدون درخت یا بسیار کم درخت باقی مانده باشد
{interval} [ریاضی] مجموعۀ همۀ اعداد حقیقی بین دو عدد مفروض که ممکن است شامل یک یا هر دو عدد مفروض نیز باشد

پیشنهاد کاربران

بازه. ( منابع طبیعی و جنگل شناسی ) عرصۀ جنگلی که به دلیل شرایط طبیعی بدون درخت یا بسیار کم درخت باقی مانده باشد. ( منبع: لغتنامۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی ) . مترادف های این واژه در زبان انگلیسی «blank» و «opening» می باشند.
رجوع شود به بازه و همچنین بازه زمانی.

طیف!

مرحله، دوره، محدوده


کلمات دیگر: