کلمه جو
صفحه اصلی

جنگ


مترادف جنگ : آرزم، آشوب، پرخاش، پیکار، تنازع، جدال، حرب، خصومت، رزم، ستیزه، غزا، غزوه، کارزار، کشمکش، مبارزه، مجادله، محاربه، مشاجره، مصاف، معرکه، مقاتله، منازعه، مواقعه، ناورد، نبرد، وغا، وقعت، وقعه | تذکره، دفتر، سفینه، کشکول، گلچین، مجموعه

فارسی به انگلیسی

miscellany or miscellanes


war, quarrel


album, anthology, miscellany, potpourri, war, battle, quarrel, conflict, fight, hostilities, warfare

album, anthology, conflict, fight, hostilities, miscellany, potpourri, war, warfare


فارسی به عربی

حرب , عداء , مختارة ادبیة , معرکة , نفایة

مترادف و متضاد

تذکره، دفتر، سفینه، کشکول، گلچین، مجموعه


battle (اسم)
نبرد، پیکار، نزاع، جنگ، مبارزه، مصاف، جدال، رزم، محاربه، زد و خورد

fight (اسم)
نبرد، پیکار، جنگ، زد و خورد، حرب، کارزار

anthology (اسم)
مجموعه، گلچین ادبی، جنگ، منتخبات، منتخبات نظم و نثر

analects (اسم)
قطعات ادبی، گلچین ادبی، جنگ

war (اسم)
نزاع، جنگ، رزم، محاربه، حرب، افند

warfare (اسم)
نزاع، جنگ، محاربه، زد و خورد، جنگاوری

belligerence (اسم)
جنگ، تجاوز، محاربه، کج خلقی

scrap (اسم)
نزاع، جنگ، تکه، پاره، اشغال، اوراق، ته مانده، قراضه، ماشین الات اوراق

varia (اسم)
جنگ، گلچین، اشیا گوناگون، مطالب گوناگون

آرزم، آشوب، پرخاش، پیکار، تنازع، جدال، حرب، خصومت، رزم، ستیزه، غزا، غزوه، کارزار، کشمکش، مبارزه، مجادله، محاربه، مشاجره، مصاف، معرکه، مقاتله، منازعه، مواقعه، ناورد، نبرد، وغا، وقعت، وقعه


فرهنگ فارسی

( وزارت ) وزارت جنگ در دوره قاجاریه محلی را اداره امور چند تیپ و فوج قزاق و سربازان بعهده داشت شالده نظام جدید ایران با سازمانی نو در سال ۱۳٠٠ ه. ش. بدست سردار سپه و فرمانده کل قوی ( رضاشاه پهلوی ) ریخته شد . با تاسیس دبیرستانها و دانشکده های نظامی و دانشگاه جنگ و اجرای قانون نظامی وظیفه عمومی سازمان مذکور را بتکامل رفت . گروهی از دانشجویان و افسران را برای فرا گرفتن تعلیمات فنون مختلف باروپا اعزام داشتند . در شهریور ۱۳۲٠ ارتش ایران مرکب از ۱۸ لشکر منظم و تعداد افراد آن قریب ۲٠٠٠٠٠ تن بود . اینک ارتش شاهنشاهی ایران شامل : وزارت جنگ ستاد ارتش و ادارات مختلف و قسمتهای صنفی است اخیرا تمام قوای نظامی ایران بدو ارتش تقسیم شده است ریاست عالیه ارتشهای ایران با بزرگ ارتشتاران فرمانده ( شاه ) است .
نبرد، پیکار، رزم، کارزار، آورد، کشتارمیان دو، تن، وبه معنی دفتربزرگ که در آن اشعارومطالب است
( اسم ) ۱- کشتی جهاز بزرگ سفینه . ۲- بیاض بزرگ دفتری که در آن اشعار و مطالب دیگر نویسند سفینه . ۳- آلبوم عکسها و تصاویر. ۴- نوعی از قمار.
دهی از دهستان چولائی خانه بخش حومه شهرستان مشهد واقع در ۲ هزار و پانصد گزی باختر مالرو عمومی مشهد به کلات موقع جغرافیایی آن دره و هوای آن سردسیری است .

پیکار و نبرد بین دو یا چند کشور که در آن تمام توان نظامی طرفین مخاصمه از راه زمین و دریا و هوا برای پیروزی به کار گرفته شود


فرهنگ معین

(جُ ) (اِ. ) ۱ - کشتی . ۲ - دفتری که در آن اشعار و مطالب دیگر نوشته شود. ۳ - مجموعه ای از برنامه ها دربارة موضوعی خاص مانند: جُنگ هنر. ۴ - آلبوم عکس ها و تصویرها.
(جَ ) (اِ. ) ۱ - جدال ، ستیز. مق آشتی . ۲ - ناسازگاری ، کشمکش . ۳ - برخورد مسلحانه . مق صلح . ، ~ زرگری جنگ ساختگی و مصلحتی با کسی برای فریب دادن دیگران . ،~ روانی تبلیغات و سایر اقدامات طرح - ریزی شده که به منظور نفوذ در عقاید، احساسات ، رفتار و ت

(جُ) (اِ.) 1 - کشتی . 2 - دفتری که در آن اشعار و مطالب دیگر نوشته شود. 3 - مجموعه ای از برنامه ها دربارة موضوعی خاص مانند: جُنگ هنر. 4 - آلبوم عکس ها و تصویرها.


(جَ) (اِ.) 1 - جدال ، ستیز. مق آشتی . 2 - ناسازگاری ، کشمکش . 3 - برخورد مسلحانه . مق صلح . ؛ ~ زرگری جنگ ساختگی و مصلحتی با کسی برای فریب دادن دیگران . ؛~ روانی تبلیغات و سایر اقدامات طرح - ریزی شده که به منظور نفوذ در عقاید، احساسات ، رفتار و تمایلات گروه های هدف اجرا می شود. ؛~ سرد جنگی که ضمن آن کشورها به جای توسل به زور به جنگ های تبلیغاتی و روانی علیه یکدیگر اکتفا می کنند.


لغت نامه دهخدا

جنگ. [ ج ُ ] ( اِ ) شتری که هنوز او را بزیر بار نکشیده باشند. || کشتی و جهاز بزرگ. ( برهان ). سفینه. ( فرهنگ فارسی معین ). چُنگ. || بیاض بزرگ ( برهان ). دفتری که در آن اشعار و مطالب دیگر نویسند. سفینه. ( فرهنگ فارسی معین ). کتابی که در آن برخی اشعار شعرای مختلف بی نظم و ترتیب گرد شده باشد، و این کلمه هندی است و همان است که ابن بطوطه جُنْق میگوید. درایران دیوان غزل یک شاعر را سفینه میگفته اند سپس جنگ هندی را که نیز بمعنی سفینه است برای دیوان اشعار گزیده چندین شاعر بکار برده اند. ( یادداشت مؤلف ).

جنگ. [ ج َ ] ( اِ ) جدال و قتال. ( برهان ). کارزار. ستیزه. نبرد. ( ناظم الاطباء ). ناورد. پیکار. غزوه. حرب. رزم. هیجاء، و با لفظ کردن و آوردن و پیوستن و افتادن و داشتن مستعمل میشود. ( آنندراج از بهارعجم ) :
ولیکن چو در جنگ خواری بود
گه آشتی بردباری بود.
فردوسی.
چنین بود تا بود گردون سپهر
گهی جنگ و زهر است و گه نوش و مهر.
فردوسی.
زمانه سراسر پر از جنگ بود
بجویندگان بر جهان تنگ بود.
فردوسی.
|| گفتگوی بافریاد و خصومت آمیز. ( یادداشت مؤلف ) :
بیکی زخم تپانچه که بدان روی کریه
بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ و ژغار؟
بوالمثل.
|| کین. ( یادداشت مؤلف ). خصومت.
- جنگ آزما. رجوع به این کلمه در ردیف خود شود.
- جنگ آزمای . رجوع به این کلمه شود.
- جنگ آزمایی ؛ رجوع به این کلمه شود.
- جنگ آزمودن ؛ جنگ دیدن و تجربه اندوختن :
که گر سنگش زنی جنگ آزماید
ورش تیمار داری گله پاید.
؟
- جنگ آزموده ؛ جنگ دیده و باتجربه گشته. جنگ دیده و نبردکرده. ( ناظم الاطباء ).
- جنگ آغال ؛ جنگ انگیز :
همیشه تا صفت بزم ورزم باشد خوش
بگوش مردم عشرت فزای و جنگ آغال.
سوزنی.
- جنگ آمدن ؛ جنگ شدن. جنگ آغاز گشتن :
بدانست شهری و هم لشکری
کز آن کار جنگ آید و داوری.
فردوسی.
- جنگ آمیز ؛ آمیخته بجنگ :
ناز جنگ آمیز جانان برنتابد هر دلی
ساز وصل وسوز هجران برنتابد هر دلی.
خاقانی.
- || شوراننده جنگ. ( ناظم الاطباء ).
- جنگ آوردن. رجوع به همین کلمه شود.
- جنگاندن ؛ بجنگ درآوردن. رجوع به این کلمه شود.

جنگ . [ ج َ ] (اِ) جدال و قتال . (برهان ). کارزار. ستیزه . نبرد. (ناظم الاطباء). ناورد. پیکار. غزوه . حرب . رزم . هیجاء، و با لفظ کردن و آوردن و پیوستن و افتادن و داشتن مستعمل میشود. (آنندراج از بهارعجم ) :
ولیکن چو در جنگ خواری بود
گه آشتی بردباری بود.

فردوسی .


چنین بود تا بود گردون سپهر
گهی جنگ و زهر است و گه نوش و مهر.

فردوسی .


زمانه سراسر پر از جنگ بود
بجویندگان بر جهان تنگ بود.

فردوسی .


|| گفتگوی بافریاد و خصومت آمیز. (یادداشت مؤلف ) :
بیکی زخم تپانچه که بدان روی کریه
بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ و ژغار؟

بوالمثل .


|| کین . (یادداشت مؤلف ). خصومت .
- جنگ آزما . رجوع به این کلمه در ردیف خود شود.
- جنگ آزمای . رجوع به این کلمه شود.
- جنگ آزمایی ؛ رجوع به این کلمه شود.
- جنگ آزمودن ؛ جنگ دیدن و تجربه اندوختن :
که گر سنگش زنی جنگ آزماید
ورش تیمار داری گله پاید.

؟


- جنگ آزموده ؛ جنگ دیده و باتجربه گشته . جنگ دیده و نبردکرده . (ناظم الاطباء).
- جنگ آغال ؛ جنگ انگیز :
همیشه تا صفت بزم ورزم باشد خوش
بگوش مردم عشرت فزای و جنگ آغال .

سوزنی .


- جنگ آمدن ؛ جنگ شدن . جنگ آغاز گشتن :
بدانست شهری و هم لشکری
کز آن کار جنگ آید و داوری .

فردوسی .


- جنگ آمیز ؛ آمیخته بجنگ :
ناز جنگ آمیز جانان برنتابد هر دلی
ساز وصل وسوز هجران برنتابد هر دلی .

خاقانی .


- || شوراننده ٔ جنگ . (ناظم الاطباء).
- جنگ آوردن . رجوع به همین کلمه شود.
- جنگاندن ؛ بجنگ درآوردن . رجوع به این کلمه شود.
- جنگاننده ؛ نغت فاعلی از جنگانیدن .
- جنگانیدن ؛ رجوع به این کلمه شود.
- جنگاور . رجوع بهمین کلمه در ردیف خود شود.
- جنگاوری . رجوع به همین کلمه شود.
- جنگ افروز ؛ افروزنده ٔ آتش جنگ : مبارزان جنگ افروز بشب و روز بر دروازه ها حمله می آورند. (جهانگشای جوینی ).
- جنگ افروزی ؛ شغل و عمل جنگ افروز.
- جنگ افزار ؛ سلاح . (یادداشت مؤلف ).
- جنگ انداختن ؛ جنگ کردن .
- جنگ انگیز؛ آنکه تحریض و تشویق بجنگ کند در میدان جنگ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جنگ آمیز شود.
- جنگ اوژن ؛ جنگ آور. جنگ افکن :
زره پوش خسبند جنگ اوژنان .

سعدی (بوستان ).


- جنگ باره ؛ دوستدار جنگ .جنگ دوست . رجوع بهمین کلمه شود.
- جنگ باز . رجوع به همین کلمه شود.
- جنگ بازی ؛ کار جنگ باز. شغل و عمل جنگجو.
- جنگاوری . رجوع به همین مدخل شود.
دهد در جلوه گاه جنگ بازی
مرا از هر برادر سرفرازی .

جامی (از آنندراج ).


- جنگ پیوستن ؛ جنگ کردن . نبرد کردن :
زنی جنگ پیوست با شوی خویش
شبانگه چو رفتش تهی دست پیش .

سعدی .


- جنگ جای ؛میدان جنگ . جنگ گاه .
- جنگ جستن ؛ بدنبال جنگ رفتن . جنگ کردن . جنگجو از آن مشتق است :
وگر با پدر جنگ جوید کسی
پدر بی گمان خشم گیرد بسی .

سعدی .


با آنکه در صلح زند جنگ مجوی .

؟


- جنگجو . رجوع بهمین کلمه شود.
- جنگجوی ؛ جنگجو. جنگاور. دلیر و شجاع . (فرهنگ فارسی معین ).
- جنگجوینده ؛ جنگجو :
برانگیخت آن رخش پوینده را
همی جست آن جنگجوینده را.

فردوسی .


- جنگخواه ؛ جنگجو. طالب جنگ و نزاع . خواهان جنگ :
وگر جنگجویی منم جنگ خواه
بیارای و برکش صف رزمگاه .

فردوسی .


تویی جنگجوی و منم جنگ خواه
بگردیم یک با دگر بی سپاه .

فردوسی .


- جنگدار ؛ جنگی . (ولف ).
- جنگ دیدگی . رجوع به همین کلمه شود.
- جنگ دیده . رجوع به همین کلمه شود.
- جنگساز ؛ جنگجو :
از ایشان فغانیش بد پیشرو
سپاهی پسش جنگسازان نو.

فردوسی .


وز آن جنگسازان افراسیاب
کسی کو بدان کینه گیرد شتاب .

فردوسی .


چو بشنید بهرام از او گشت باز
بلشکرگه آمد سر جنگ ساز.

فردوسی .


- جنگ سگال . رجوع بهمین کلمه شود.
- جنگ سود . رجوع بهمین کلمه شود.
- جنگ صف ؛ آنرا گویند که صف بسته با هم بجنگند. (آنندراج ) :
چون ز زلف و خطش آراسته صف خواهد شد
جنگ صف بر سر دل بر دو طرف خواهد شد.

مولانا بهشتی (از آنندراج ).


از جنگ صف آن مژه غافل نتوان بود
آشوب طلب دل بمدارا نگذارد.

رضی دانش (از آنندراج ).


- جنگ طلب ؛ افروزنده ٔ جنگ . خواهان جنگ . جنگجو.
- جنگ طلبی ؛ حاصل مصدر است از جنگ طلبیدن . رجوع بهمین کلمه شود.
- جنگ کردن ؛ جنگیدن :
ای زاهد خرقه پوش تا کی
با عاشق خسته دل کنی جنگ ؟

سعدی .


جنگ نمی کنم اگر دست به تیغ می برد
بلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتش .

سعدی .


- جنگ کن ؛ جنگی . جنگجو. دلیر. دلاور : مردمانی سختند و قوی و جنگ کن [ مردم یغما ]. (حدود العالم ).
- جنگ کنان ؛ در حالت جنگیدن : غلامانش از پیل بزیر آوردند و بر اسب نشاندند و جنگ کنان ببردند. (تاریخ بیهقی ).
- جنگ کننده ؛ جنگجو. جنگاور. جنگنده .
- جنگ گاه ؛ میدان جنگ . رجوع بهمین کلمه شود.
- جنگ گر . رجوع بهمین کلمه شود.
- جنگ مغلوبه .
- جنگ نادیده ؛ بی تجربه در جنگ . جنگ ناآزموده .
- جنگ نامه ؛ نامه ٔ جنگ . رجوع بهمین کلمه شود.
- جنگندگی ؛ حاصل مصدر است از جنگنده . رجوع بهمین کلمه شود.
- جنگنده ؛ نعت فاعلی از جنگیدن . که جنگ کند. رجوع بهمین کلمه شود.
- جنگ و جدال ؛ از اتباع است بمعنی جنگ و پیکار.
- جنگ و جدل ؛ (از اتباع ) پیکار و مناقشه .
- جنگ و جَلَب ؛ (از اتباع ) پرخاش . (لغت نامه ٔ اسدی در کلمه ٔ پرخاش ). و جلب در عربی بمعنی غوغا و شور و هیاهو و آوازها باشد :
همی لشکر آمد سه روز و سه شب
جهان شد پر آشوب و جنگ و جلب .

فردوسی .


می زدگان را دوا باشد قطره ٔ شراب
باشد بوی بخور بوی بخار و کباب
اختر جنگ و جلب ساخته چنگ و رباب .

منوچهری .


- جنگ و جوش ؛ (از اتباع ) جنگ و جدال :
از ایران برآمد ز هر سو خروش
شد آرام گیتی پر از جنگ و جوش .

فردوسی .


- جنگ و گریز ؛ کر و فر. قسمی از جنگ که گریزان جنگ کنند و بیشتر قصد کشیدن دشمن است بکمین گاه و مانند آن . شیوه ای از جنگ نزد ایرانیان که از جلو دشمن دروغین میگریختند و چون دشمن نزدیک میشد به او حمله میکردند. لشکر اشکانی بجنگ و گریز بر رومیان ظفر می یافتند.
- امثال :
به جنگ خدا نمی توان رفت .
مثل جنگ خرفروشان .
جنگ از الفاظ خیزد وز معانی آشتی
(پارسی توگفت و تازی انت و ترکی سن سنی ...).
رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
جنگ از سر شخم آشتی از سر خرمن ، نظیر: وقت کار کردن چلاقم وقت خوردن قولچماقم . (امثال و حکم دهخدا).
جنگ اول به از صلح آخر است :
عیب خود را فاش کردن خوب نیست
جنگ اول به ز صلح آخر است .

؟ (از امثال و حکم ).


جنگ اول کشته شد ؛ دیری است که چیز خورده شده ، مال به مصرف رسیده یا مرد بشده است و امثال آن .(امثال و حکم ).
جنگ با نهنگ کردن و در دریا ماندن ، نظیر: در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن .
جنگ بر نظاره آسان است :
ز پیکار بد دل هراسان بود
به نظاره بر، جنگ آسان بود.

اسدی (از امثال و حکم ).


جنگ به جوباره افتادن ؛ جوباره نام یکی از محلات اصفهان است وگویا مراد از این تعبیر
کار بجای سخت رسیدن ، یاامری ببدترین صورت خویش درآمدن ، باشد و شاید در این قطعه نیز تلمیحی ضعیف تعبیر هست :
ای خداوند هفت سیاره
پادشاهی فرست خونخواره
تادر و دشت را چو دست کند
جوی خون آورد بجوباره
عدد مردمان بیفزاید
هر یکی را کند دوصد پاره .

کمال الدین اصفهانی (از امثال و حکم ).


چنین گفت پیش دلیران روم
که جنگ پدر خوار و زار است و شوم
جنگ دو سر دارد ؛ جنگ گاهی به پیروزی و گاهی بشکست انجام شود، نظیر: الحرب سجال . (امثال و حکم دهخدا).
جنگ را باش ؛ مستعد جنگ باش . (آنندراج ) :
تو هم جنگ را باش گر فتنه خاست
که بر کینه ورمهربانی خطاست .

سعدی (از آنندراج ).


جنگ را شمشیر میکند، سودا را پول ؛ بی سرمایه سود نتوان برد، نظیر: بی مایه فطیر است . (امثال و حکم دهخدا).
جنگ را یک تن میکند شکست را یک تن میخورد .
جنگ زرگری . رجوع به این کلمه شود.
جنگ زرگری میانجی نخواهد .
جنگ مشت و درفش است .
دلیل صدق من انگشتر جهان گیری است
ولی چه سود که جنگ درفش با مشت است .

مسیح کاشی (از آنندراج ).


جنگ هفتادودو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.

حافظ.


جنگی هرچند زورمند بود از حیلت مستغنی نگردد . (منسوب به بزرگمهر از امثال و حکم دهخدا).
جنگ و زورآوری مکن با مست .

سعدی .


در جنگ حلوا خیر نمیکنند .
زن و شوهر جنگ کنند ابلهان باور کنند .
سگ جنگ دیده به از شیر جنگ ندیده .

جنگ . [ ج ُ ] (اِ) شتری که هنوز او را بزیر بار نکشیده باشند. || کشتی و جهاز بزرگ . (برهان ). سفینه . (فرهنگ فارسی معین ). چُنگ . || بیاض بزرگ (برهان ). دفتری که در آن اشعار و مطالب دیگر نویسند. سفینه . (فرهنگ فارسی معین ). کتابی که در آن برخی اشعار شعرای مختلف بی نظم و ترتیب گرد شده باشد، و این کلمه هندی است و همان است که ابن بطوطه جُنْق میگوید. درایران دیوان غزل یک شاعر را سفینه میگفته اند سپس جنگ هندی را که نیز بمعنی سفینه است برای دیوان اشعار گزیده ٔ چندین شاعر بکار برده اند. (یادداشت مؤلف ).


جنگ . [ج ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چولائی خانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع در 2هزاروپانصدگزی باختر مالرو عمومی مشهد به کلات . موقع جغرافیایی آن دره و هوای آن سردسیری . سکنه ٔ آن 53 تن . شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

۱. برنامۀ رادیویی یا تلویزیونی شامل قطعه های متعدد موسیقی، آواز، نمایش، و امثال آن.
۲. دفتر یا کتابی که در آن اشعار و مطالب گوناگون نوشته شده باشد.
۱. زدوخورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور، نبرد، پیکار، رزم، کارزار، آورد.
۲. [مجاز] کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود.
۳. (بن مضارعِ جنگیدن ) =جنگیدن
* جنگ چته: جنگ پارتیزانی.
* جنگ زرگری: [مجاز] جنگ دروغی و ساختگی میان دو تن برای فریب دادن دیگران.
* جنگ شیمیایی: (نظامی ) جنگی که در آن مواد شیمیایی از قبیل گازهای سمی خفه کننده یا سوزاننده و مواد آتش زا به کار برود.
* جنگ مکانیزه: (نظامی ) جنگی که در آن ماشین های جنگی از قبیل تانک و زره پوش وسایر وسائل موتوری به کار برود.

۱. زدوخورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور؛ نبرد؛ پیکار؛ رزم؛ کارزار؛ آورد.
۲. [مجاز] کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود.
۳. (بن مضارعِ جنگیدن) =جنگیدن
⟨ جنگ چته: جنگ پارتیزانی.
⟨ جنگ‌ زرگری: [مجاز] جنگ دروغی و ساختگی میان دو تن برای فریب دادن دیگران.
⟨ جنگ ‌شیمیایی: (نظامی) جنگی که در آن مواد شیمیایی از قبیل گازهای سمی خفه کننده یا سوزاننده و مواد آتش‌زا به‌کار برود.
⟨ جنگ‌ مکانیزه: (نظامی) جنگی که در آن ماشین‌های جنگی از قبیل تانک و زره‌پوش وسایر وسائل موتوری به کار برود.


۱. برنامۀ رادیویی یا تلویزیونی شامل قطعه‌های متعدد موسیقی، آواز، نمایش، و امثال آن.
۲. دفتر یا کتابی که در آن اشعار و مطالب گوناگون نوشته شده باشد.


دانشنامه عمومی

(شیرازی) جِنگ؛ شدید، تند (صفت آفتاب): «شیرازِ میگن نازه بَرِی آفتاب جنگش». صمیمی، محکم (صفت رفاقت و رفیق). (اسم) صدای موسیقی: «جنگ جنگ ساز میاد/ از بالوی شیراز میاد».


جَنگ به درگیری سازمان یافته، مسلّحانه و غالباً طولانی مدتی گفته می شود که بین دولت ها، ملت ها یا گروه های دیگر انجام شده و با خشونت شدید، گسیختگی اجتماعی و تلفات جانی و مالی زیاد همراه است. از آن جا که جنگ یک درگیری مسلحانهٔ واقعی، ارادی و گسترده بین جوامع سیاسی است می توان آن را نوعی خشونت سیاسی تلقی کرد.هنگامی که جنگ (و دیگر گونه های خشونت) در جریان نباشند وضعیت صلح برقرار است.تصویر یک سرباز یونانی در حال جنگ با سرباز پارسی روی یک جام باستانی مربوط به سده ۵ پیش از میلاد   نبرد تاوکسبوری (۱۴۷۱ (میلادی)) (۸۵۰) در طول جنگ رزها در انگلستان   یک تک رمه دزدی در طول جنگ سوابی   نبرد راونا که در آن فرانسوی ها، اسپانیولی ها را در عید پاک سال ۱۵۱۲ (میلادی) (۸۹۱) شکست دادند.   نبرد مزدوران سوئیسی و لاندسکنیشت های نیزه دار در یک مورد دیگری «تقابل نیزه ها» در طول جنگ های ایتالیایی   جنگ روسیه و لهستان، نبرد اورشا در سال ۱۵۱۴ (میلادی) (۸۹۳)   پیروزی دریایی اسپانیایی ها در نبرد لپانتو در سال ۱۵۷۱ (میلادی) (۹۵۰). آخرین نبردی که بیشتر بین کشتی های پارویی درگرفت.   نبرد کوهستان سفید، ۱۶۲۰ (میلادی) (۹۹۹)، یکی از نبردهای اولیهٔ جنگ سی ساله   نبرد چهارروزه از اول تا چهارم ژوئن ۱۶۶۶ (میلادی)(برابر با ۱۱ تا ۱۴ خرداد ۱۰۴۵) در طول دومین جنگ انگلستان و هلند   نبرد پلتاوا (۱۷۰۹) (۱۰۸۸)، نبردی تعیین کننده بین نیروهای روسی و سوئدی   یورش نیروهای فرانسوی به یگان های انگلیسی در نبرد واترلو   هنگ بیستم تفنگداران پیاده انگلستان در نبرد اینکرمن، جنگ کریمه، سال ۱۸۵۴ (میلادی) (۱۲۳۳)   جنگ داخلی آمریکا، اتحادیهٔ ایالت های شمالی فورت فیشر را تصرف کردند، ۱۸۶۵ (میلادی) (۱۲۴۴)   لشکر ۸۹ پیاده ارتش آمریکا سوار بر قایق های هجومی از رود راین می گذرند، ۱۹۴۵ (میلادی) (۱۳۲۴)
در سال ۲۰۰۳ (۱۳۸۲) ریچارد ارت اسملی (برنده جایزه نوبل)، جنگ را به عنوان ششمین معضل (از میان ده معضل) که جوامع انسانی را تا پنجاه سال آینده تهدید می کنند معرفی کرد. در سال ۱۸۳۲ (۱۲۱۱) ژنرال کارل فون کلاوزویتس، فرمانده و نظریه پرداز نظامی پروسی در رساله ای به نام «پیرامون جنگ» چنین تعریفی از جنگ ارائه داد: «جنگ عملی مبتنی بر زور است تا دشمنان را مجبور به انجام خواسته مان کنیم.»
هرچند برخی از پژوهشگران، جنگ را غیرقابل اجتناب و جزء جدایی ناپذیر فرهنگ انسانی می دانند اما دیگران بر این باورند که جنگ تنها در شرایط اجتماعی فرهنگی یا زیست محیطی خاص گریزناپذیر است. برخی از پژوهشگران معتقدند که جنگ ربطی به نوع خاصی از نظام سیاسی یا اجتماعی ندارد بلکه همان طور که آقای جان کیگان در کتاب تاریخ جنگاوری آورده است، (جنگ مفهومی جهانی است که نوع و وسعتش توسط جامعه ای که هزینه هایش را می پردازد تعیین می شود) در مقابل کسانی هم هستند که می گویند از آن جا که جوامعی وجود دارند که در آن ها جنگ وجود ندارد می توان روحیه انسان را به دور از جنگاوری دانست.
فناوری ها و پتانسیل های جنگ که با سرعت زیاد رشد می کنند را می توان به شکل یک زنجیره تاریخی فرض کرد. در ابتدای این زنجیره جنگ های قبیله ای دوران پارینه سنگی قرار دارد. در آن جنگ ها سلاح غالب سنگ و چماق بود و در نتیجه تلفات جانی کمی به دنبال داشت. در سوی دیگر این زنجیره جنگ اتمی قرار دارد؛ جنگی که می تواند انقراض نسل بشر را به همراه داشته باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

جَنگ (war)
اعمال خشونت و زور، معمولاً به نام یک دولت، به منظور وادارکردن دشمنی معیّن تا به خواست آن دولت گردن بنهد. هدف، سلب قدرت دشمن برای مقاومت بیشتر است، از طریق نابودی انگیزه و توانایی او برای خدمت در قشونی که برای نیل به اهدافش تشکیل شده بود. بنابراین، جنگ را می توان ابزاری دانست برای تداوم سیاست هایی که به شیوه های تخریب و خشونت اعمال می شود. برعکس، سیاست و دیپلماسی را می توان تلاش هایی برای اجتناب از جنگ برشمرد. در جنگ های اواخر قرن ۲۰، غیرنظامیان ۹۰ درصد تلفات را تشکیل می دادند (در جنگ جهانی دوم، این میزان ۵۰ درصد، و در جنگ جهانی اول فقط ۵ درصد بود). بر طبق آمار مؤسسۀ بین المللی تحقیقات صلح استکهلم۱، از زمان پایان یافتن جنگ سرد (۱۹۸۹)، در ۱۹۹۵ کمترین میزان جنگ به وقوع پیوسته است. تمامی ۳۰ جنگی که در ۱۹۹۵ روی داد، جنگ های داخلی بودند که ظاهراً حاکی از تغییر الگوی جنگ میان کشورهاست که ویژگی دوران معاصر بوده است. علت بروز بیشتر این درگیری ها نیز اختلافات ارضی بوده است تا به دست گرفتن قدرت. هزینه های نظامی در ۱۹۹۷ در جهان ۸۰۰میلیارد دلار برآورد شده است. تخمین می زنند که از ۱۹۴۵ تاکنون ۱۷میلیون نفر در جنگ های جهان سوم جان خود را از دست داده اند. روش های جنگ عموماً به راهبرد، طراحی و هدایت جنگ، و تاکتیک، آرایش نیروها در جنگ، تقسیم می شود.
انواع جنگ ها:
جنگ چریکی. درگیری سطح پایین با استفاده از نیروهای نامنظم علیه ارتش اشغالگر یا پشت جبهۀ نیروهای دشمن. از نمونه های آن مبارزۀ مائو تسه تونگ۲ علیه چین ناسیونالیست و شورش عربی لارنس۳ علیه ترک ها است.
درگیری کم شدت. عبارت امریکایی برای توصیف دخالت آن کشور در جهان سوم، که در دهۀ ۱۹۸۰ شدت یافت، که از قاچاق مواد مخدر تا تأمین هزینه و آموزش چریک ها و جنگ با سلاح های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و نیز ابزارهای نظامی را دربرمی گیرد.
جنگ داخلی. جنگ میان احزاب مخالف یا افراد قلمروهای مختلف در درون یک کشور. موارد مهم عبارت اند از جنگ داخلی امریکا۴ (۱۸۶۱ـ۱۸۶۵)، جنگ داخلی انگلستان۵ در قرن ۱۷، و جنگ داخلی اسپانیا۶ (۱۹۳۶ـ۱۹۳۹).
جنگ محدود. این مفهوم که یک جنگ ممکن است هم از نظر محدودۀ جغرافیایی و نیز میزان نیروهای به کار گرفته شده محدود باشد و اهداف آن در مرز نابودی دشمن متوقف می شود. جنگ کره (۱۹۵۰ـ۱۹۵۳) در این مقوله قرار می گیرد.
جنگ تمام عیار. جنگ علیه نظامیان و غیرنظامیان، با این دید که هیچ تمایزی نباید میان آنان قائل شد. جنگ داخلی اسپانیا نخستین جنگ از این دست بود که در آن بمباران هوایی، اهداف نظامی و غیرنظامی هر دو را دربرگرفت.
جنگ محض. این نگرش که هیچ محدودیتی، همچون قانون، ترحّم یا آینده نگری نباید در اعمال قدرت وجود داشته باشد و هدف را فقط باید نابودی کامل دشمن دانست. چنین مفهومی با عقیدۀ کلاوزویتس۷ دربارۀ جنگ به منزلۀ ابزار گفت وگوی سیاسی در تضاد است زیرا تلویحاً حاکی از آن است که در واقع هیچ گونه قصدی برای گفت وگو وجود ندارد. گفته می شود که جنگ هسته ای۸ چنین ابعادی به خود می گیرد و با عقیدۀ تخریب کامل دو طرف منطبق است.
درگیری مسلّحانۀ بزرگ. هر سال بیش از ۱۰۰۰ نفر در درگیری های مسلحانه کشته می شوند. امّا بدترین درگیری در ۱۹۹۵ در چچن رخ داد که در آن حدود ۴۰هزار نفر کشته شدند. نیز ← نبردStockholm International Peace Research Institute (SIPRT) Mao Zedong Lawrence American Civil War English Civil War Spanish Civil War Clausewitz nuclear warfare

فرهنگستان زبان و ادب

{war} [علوم نظامی] پیکار و نبرد بین دو یا چند کشور که در آن تمام توان نظامی طرفین مخاصمه از راه زمین و دریا و هوا برای پیروزی به کار گرفته شود
{album (fr. )} [عمومی] دفتری که مجموعه های عکس یا تمبر یا سکه یا نوار یا از این قبیل در آن نگهداری شود

نقل قول ها

جنگ به درگیری سازمان یافته، مسلّحانه گفته می شود که بین دولت ها، ملت ها یا گروه های دیگر انجام شده و با خشونت شدید، گسیختگی اجتماعی و تلفات جانی و مالی همراه است.
• «آغاز و پایان نبرد توسط خون صورت می گیرد.» -> همر
• «آماده شدن برای جنگ یعنی نگاهداری صلح.» -> جورج واشنگتن
• «آن چه را که دشمن علیه آن می جنگد، باید مورد حمایت ما قرار گیرد؛ آن چه را که مورد حمایت دشمن است، باید علیه آن مبارزه کنیم.» -> مائو تسه تونگ
• «ادیان و مذاهب علت اساسی جنگ ها و مخالفت با اندیشه های فلسفی و تحقیقات علمی هستند. کتاب هایی که به نام مقدس آسمانی معروف اند، کتب خالی از ارزش و اعتبارند و آثار کسانی از قدما مانند افلاطون و ارسطو و سقراط خدمت مهم تر و مفید تری به بشر کرده است.» -> محمد زکریای رازی
• «استعمال دخانیات، بیشتر از تمام جنگ ها انسان را به خاک سپرده است.» -> یوهان ولفگانگ گوته
• «اگر به جای اسلحه با معلم به جنگ دنیا می رفتیم همه دشمنان نابود می شدند.» -> بیسمارک
• «اگرچه جنگ برای اصلاح حال ملت و افزایش آبادانی آغاز می گردد لیکن حقیقت این است که در طی جنگ در حیات اجتماعی و سیاسی بحرانی عظیم پدیدار می شود.» -> رالف والدو امرسن
• «اگر ما از افزون طلبی چشم بپوشیم جنگ هم تکرار نخواهد شد.» -> کورت توخلسکی
• «اگر مردم با این همه پول که در راه جنگ خرج می کنند زمین بخرند، ارزانتر از زمین هائی که به وسیله جنگ و خون ریزی به دست می آورند، تمام می شد.» -> فرانکلین
• «اگر می توانستیم جزئیات حوادث را بشناسیم شاید در حین موازنه سود و زیان ، جنگ را کاری نافع نمی یافتیم زیرا فتوحات در قبال خساراتش ارزش ندارد.» -> بایرون
• «انسان با جنگ چشم از دنیا می پوشد.» -> اسمیت
• «انگلیسی ها به بوشهر حمله کردند و درآنجا با مقاومتی بی باکانه ولی ناکارآمد مواجه شدند، اما مردانی که در بوشهر می جنگیدند، جزء ارتش منظم نبودند؛ جنبش مقاومت از افراد محلی فارس و عرب ساحل نشین تشکیل شده بود.» -> فریدریش انگلس
• «اگر نظامیان با ذهنیت سیاسی به مدیریت جنگ بیندیشند و به فکر اقدامات دیپلماتیک باشند که نمی توانند بجنگند. از سوی دیگر، اگر سیاستمداران با ذهنیت نظامی به جنگ نگاه کنند که نمی توانند پای میز مذاکره بنشینند. بنابراین به نظر من شکاف ناشی از اختلاف دیدگاه سیاسیون و نظامیان واقعیتی غیرقابل انکار و طبیعی است.» -> محسن رشید
• «با چنین کم دشمنان کی خواجه آغازد به جنگ// اژدها را جنگ ننگ آید که با حربا کند» -> منوچهری دامغانی
• «بانک ها از ارتش آماده به جنگ، خطرناک ترند.» -> توماس جفرسون
• «برخی بهانه جویی می کنند و دلشان می خواهد به ایران لطمه بزنند، حضور من در کاهش جنگ روانی علیه ایران و اتباع ایران مؤثر بود و می توانستیم فضا را عوض کنیم.» -> محمد خاتمی
• «به خود گفتا جواب است این، نه جنگ است// کلوخ انداز را پاداش سنگ است» -> نظامی
• «به هم چون بود مهر و کین گاه جنگ// ابا آبگینه کجا ساخت سنگ» -> اسدی طوسی
• «به هنگام صلح، پسران، پدران خود را به خاک می سپارند؛ در زمان جنگ، پدران، پسران خودرا.» -> هرودوت
• «بگذارید از بیان این حقیقت نگران نباشیم که جهان در جنگ است زیرا صلح را گم کرده است.» -> پاپ فرانسیس
• «پا تهی گشتن به است از کفش تنگ// رنج قربت به که اندر خانه جنگ» -> مولوی
• «پیشه وری که نداند چه گونه به جنگ نگرانی برود، جوان مرگ می شود.» -> آلکسیس کارل
• «تا کی بود بهانه و تا کی بود عتاب// این عشق نیست جانا جنگ است و کارزار» -> فرخی سیستانی
• «تمام جنگ ها راهزنی هستند.» -> ولتر
• «تنها در فردای روز صلح است که جنگ های حقیقی ملل آغاز می گردد، این جنگ ها که به صورت جنگ های اقتصادی، صنعتی و اجتماعی خودنمائی می کنند، در تعیین سرنوشت ملل خیلی مؤثرتراز جنگ های نظامی است.» -> گوستاو لوبن
• «جنگ از نظر من موضوع بسیار مهمی است و نباید به آسانی از کنار آن بگذریم. در جنگ مسئله انتخاب مطرح می شود و در جنگ انسان ها دائم در مرحله انتخاب قرار می گیرند… جنگ مسئله انتخاب بشر است. اینکه یک انسان بین مرگ و زندگی مرگ را انتخاب می کند مسئله بسیار مهم و عجیبی است.» -> نرگس آبیار
• «جنگ از الفاظ خیزد، وز معانی آشتی// پارسی تو گفت و تازی انت و ترکی سن سنی» -> ادیب پیشاوری
• «جنگ تهاجمی، جنگ وحشی ها است؛ آن که از خود دفاع می کند، محق است.» -> ولتر
• «جنگجویان و راهبان، هیچ کدام در تأمین معاش کشوری، مفید واقع نمی شوند.» -> یوهان گوتفرید هردر
• «جنگ خونین متضمن هیچگونه سودی نیست جز این که به تعداد گورهای سیاه رنگ، می افزاید.» -> لامارتین
• «جنگ روی جنگ تغذیه می کند.» -> ناپلئون بناپارت
• «جنگ شیوهٔ آموزشی خداوند برای آموختن جغرافیا به آمریکایی هاست.» -> آمبروز بی یرس
• «جنگ کشتارگاه کسانی است که همدیگر را نمی شناسند، به نفع کسانی است که یکدیگر را می شناسند ولی همدیگر را نمی کشند.» -> ناشناس
• «جنگ قانون ابدی زندگی است و صلح راحت باش میان دو جنگ است.» -> فریدریش نیچه
• «جنگ، قوانین را خاموش می کند.» -> سیسرو
• «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه // چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» -> حافظ
• «جنگی هرچند زورمند بود از حیلت مستغنی نگردد.» -> بزرگمهر
• «جوان، کینه را شاید و جنگ را// کهن پیر، تدبیر و فرهنگ را» -> اسدی طوسی
• «چو تابت نباشد به جنگ و ستیز// از آن به نباشد که گیری گریز» -> فردوسی
• «چون دشمن از خانه خیزد با بیگانه جنگ بالا گیرد.» -> ابوالفضل بیهقی
• «چون که بی رنگی اسیر رنگ شد // موسیی با موسیی در جنگ شد» -> مولوی
• «حکومت شوراها طلسم جادو و اعجازکننده نیست و نمی تواند با یک حرکت دست تمام نقایص گذشته، بیسوادی، عقب ماندگی فرهنگی، ویرانی های جنگ وحشیانه را بازسازی و چپاول گری های سرمایه داری را جبران کند. اما شرایطی را فراهم آورده است که بتوانیم به سوسیالیسم دست یابیم. سوسیالیسم به کسانی که در گذشته مظلوم واقع شده اند، امکان می دهد تا برخیزند و مدیریت تولید را هرچه بیشتر و وسیعتر به دست گیرند.» -> ولادیمیر لنین
• «حماقت هیچ کس به اندازه ای نیست که جنگ را به صلح ترجیح دهد.» -> هرودوت
• «خوی کبک صلح و خوی باز جنگ// شتاب است دیو و فرشته درنگ» -> ادیب پیشاوری
• «در جنگ کاملاً قانونی است که دشمن را هر در نقطه ای دیدی بکوبی.» منبع :«مصاحبه با تاریخ» نوشتۀ «اوریانا فالاچی»، نشر علم، چاپ۱۳۹۰، ص ۱۵۷ -> جرج حبش
• «در جنگ بعدی کسانی که زنده مانده اند به حال رفته گان رشک خواهند برد.» -> خروشچف
• «دونوبت حذر در خور جنگ نیست// یکی روز مرگ و دوم روز زیست// چو در زینهار قضا خفت تن// به شب نیز بستر به میدان فکن// زبالین و گر مرگ برداشت سر// به سر گو دگر نازبالین مخر» -> علی اکبر دهخدا
• «دیروز نیچه گفته بود که تمدن جدید قربان گاه خدای مهر و شفقت که سرمنشاء همه ارزش های والای انسانی است، شده است. او گفته بود که ما خدا را کشتیم و دیری نخواهد پایید آثار ویرانگر این جنایت آشکار خواهد شد. نیچه البته برای بازآفرینی ارزش های والا در انتظار ابرمرد بود که با اراده معطوف به قدرت، جهان ِ نو را بسازد، ولی به زودی ابرمرد آرمانی او در چهره نظام ناسیونال سوسیالیسم هیتلری ظهور کرد تا به بهانه ایجاد فضای حیاتی برای خود، نه تنها ملت شایسته آلمان را گروگان هدف هراس آور خویش گرفت و نه تنها هزاران یهودی و غیریهودی بی گناه را به کام مرگ فرستاد، بلکه امید و آینده بشریت را بر ویرانه های به جا مانده از جنگی خانمان سوز سوگ وار کرد.» -> محمد خاتمی
• «رعیت را با جنگ چکار باشد.» -> ابوالفضل بیهقی
• «رهایی از آن کسی است که خود را به خطر افکند، و تباهی از آنکه در کار درنگ کرد .» نهج البلاغه، خطبه، ۱۲۳ -> علی بن ابی طالب
• «ز پیکار، بد، دل هراسان بود// به نظاره بر جنگ، آسان بود» -> اسدی طوسی
• «شبیخون بـود پیشـه بد دلان// از آن ننگ دارند جنگی یلان» -> اسدی طوسی
• «صلح در کلبه ها، جنگ در کاخ ها» -> گئورگ بوشنر
• «صلح ناحق بهتر از جنگ محق است.» -> میکل آنژ
• «صوفیان عشق را علاج همه دردها و کیمیای وجود تعریف کرده اند. عشق فقر را به ثروت تبدیل می کند، گدا را به شاهزاده، جنگ را به صلح، جهل را به دانش و جهنم را به بهشت مبدل می سازد.» -> حسین الهی قمشه ای
• «علی رغم تمام پیش داوری ها و نظریاتی که به ناآگاهی و بربریت آن ها اشاره دارد، و علی رغم تمام مواردی که ذکر می کنند، باید بپذیریم که این جنگ، یک جنگ مردمی است. و در یک جنگ مردمی و قیام ملی، ابزارها و شیوه هایی که مردم بکار می برند، قابل مقایسه با قواعد رایج در جنگ منظم نیست.» -> فریدریش انگلس
• «فروشندگان تمدن که بر روی شهرهای بی دفاع گلوله های آتشین شلیک می کنند و علاوه بر کشتار مردم، از تجاوز به زنان هم ابا ندارند، چنین شیوه هایی را (جنگ مردمی) می توانند پست، بربر و فجیع قلمداد کنند.» -> فریدریش انگلس
• «فقط در موقع صلح است که اهالی کشوری می توانند بار سنگین جنگ را احساس کنند.» -> بایرون
• «قحط و بیماری در مقام مقایسه با جنگ چیزی نیست، زیرا خود این دو نیز زائیده عواقب وخیم و ناهنجار جنگ هستند.» -> ویکتور هوگو
• «قدرت در روزگار ما بی مقصد، بی مسؤولیت و حتی بی خواست و آرزو است. قدرت چیزی جز خود را نمی خواهد و قدرتی که در پی دستیابی به قدرت است، مصداق بارز «نهیلیسم» است و این است فاجعه بزرگ روزگار ما که در جنگ ها، اشغال ها، آوارگی انسان ها، پایمال کردنِ حق و حقوق ملت ها و ترور و خشونت تجلی می کند و این است راز و رمز مصیبتی که در اثر استخدام علم، هنر و دین توسط قدرت و اشتهای سیری ناپذیر قدرت های ریز و درشت روزگار ما برای استیلا برآنچه آن را «غیرخودی» و «دیگری» می دانند نصیب ما شده است و جهان ما را ناامن و از نعمت محبت و همدلی محروم کرده است.» -> محمد خاتمی
• «کجا فغان زجغد جنگ و مرغوای او// که تا ابد بریده باد نای او// کجاست روزگار صلح و ایمنی// شکفته مرد و باغ دلگشای او// کجاست عهد راستی و مردمی// فروغ عشق و تابش صدای او// کجاست دور یاری و برابری// حیات جاودانی و صفای او// زهی کبوتر سپید آشتی// که دل برد سرود جان فزای او// رسید وقت آن که جغد جنگ را// جدا کنند سر به پیش پای او» -> محمدتقی بهار
• «مرادی که در صلح گردد تمام // چه باید سوی جنگ دادن لگام» -> فردوسی
• «مردم دنیا همچون دیوانگان کور و کر به جان هم می افتند و یکدیگر را ندیده و نشناخته می درند و بر این دیوانگی نام جنگ افتخار می گذارند.» -> ناشناس
• «مرگ را فراخوان و فتنه خفته جنگ را بیدار کن.» -> ویلیام شکسپیر/ ژولیوس سزار
• «مسلمانان باید امروز با تمسک به کتاب آسمانی و سنت دینی خود، مبشّران صلح و امنیت و آزادی و عدالت باشند و قدرت های بزرگ نیز نباید با تحریک گروهی که جز حقد و کینهٔ مسلمانان را در سینه ندارند جنگ تبلیغاتی و نظامی علیه مسلمانان را ادامه دهند.» -> محمد خاتمی
• «مشکل ما اینست که دولت آمریکا بلاانقطاع دروغ می گوید؛ در دوران جنگ سرد درباره عمل کردش سکوت می کرد ولی حالا بااین خطر مواجه ایم که همین فردا بغداد را بمباران کنند و برای مشروعیت عمل کرد خود گزارش سازمان های امنیتی را به ما ارایه می کنند که ما هم از صحت و سقم آن بی خبریم.» -> ریچارد رورتی
• «ملتی که همیشه در فقر، بی سوادی و ناآگاهی نگه داشته شده، خریدار متاع بنیادگرایی مذهبی است. از طرف دیگر سیاستمداران ما هم از این دور باطل جنگ و خشونت سود جسته و بر قدرت و ثروت خود می افزایند. جهالت باعث لجاجت ما شده و لجاجت ما باعث خشونت ما شده است.» -> صدیق برمک
• «من به صراحت اعلام می کنم، امروز هرکس سخن از جنگ های صلیبی بگوید و نظرش تحریک مسیحیان و مسلمانان یا غرب و شرق باشد و یا اهداف خاص و وهم آلود خود را در پسِ پرده دفاع از آزادی و دموکراسی پنهان کند و با این نام و عنوان، اصول مسلّم حقوق بشر و اخلاق را زیرپا بگذارد، عملی غیراخلاقی و ناپسند انجام داده است و باید محکوم شود.» -> محمد خاتمی
• «من با فرضیهٔ جنگ محق موافق نیستم، به عقیدهٔ من جنگ یا ضروری است یا غیرضروری؛ جنگ علیه هیتلر ضروری بود اما علیه ویتنام لزومی نداشت.» -> ریچارد رورتی
• «من در جنگ شرکت کردم، تنها به این دلیل که پیوند عشق خود را به زندگی مستحکم تر نمایم.» -> گئورگ بوشنر
• «من رئیس جمهور جنگی هستم، هرگاه تصمیمی اتخاذ می کنم همیشه به جنگ می اندیشم.» -> جورج دبلیو بوش
• «من نمی دانم انسان ها با چه اسلحه ای در جنگ جهانی سوم با یکدیگر خواهند جنگید، اما در جنگ جهانی چهارم، سلاح آنها سنگ و چوب و چماق خواهد بود. -> آلبرت اینشتین
• «من همیشه پیش خودم می گفتم که ما آدم ها پادشاه لازم داریم برای این که مثلأ اگر با روسیه جنگ کنیم، هیجده شهر قفقاز را محافظت کند که روس ها نبرند. اگر اولاد داشته باشیم مدارس عمومی مجانی تهیه نماید که بچه ها بی سواد و کور بار نیایند. اگر مجلس داشته باشیم سه دفعه به قرآن قسم بخورد و عصمت مادرش را هم مزید وثیقه کند که در حفظ مجلس بکوشد.» -> دهخدا
• «میدان جنگ ما، تمام دنیا است.» -> جورج دبلیو بوش
• «میان کشوری که به جنگ پیشدستانه دست می زند و کشوری که در جنگ مجبور به دفاع از خود می شود، تفاوت های زیادی وجود دارد. کشوری که می خواهد به جایی حمله کند از مدت ها برنامه ریزی و همه امکانات لازم را فراهم می کند.» -> محسن رشید
• «نابود شدن نفوس بشری هنگام جنگ موجب آن می گردد که یکی از طرفین جشن هائی برپا کند.» -> بایرون
• «هزیمت به هنگام، بهتر ز جنگ// چو تنها شدم، نیست جای درنگ» -> فردوسی
• «هیچ جنگی غیرانسانی تر و ننگ آورتر از جنگ های متعصبانهٔ مذهبی و تنفرآور حزبی، که در داخل یک کشور شعله ور می شود، نیست.» -> فردریش شیلر
• «هیچگاه جنگ ِ خوب و صلح ِ بد وجود نداشته است.» -> بنیامین فرانکلین
• «یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است؟// ای نور دیده، صلح به از جنگ و داوری است» -> حافظ

جنگ (فیلم). جنگ (به انگلیسی: War) عنوان فیلمی رزمی و اکشن است که توسط فیلیپ آتول ساخته و در سال ۲۰۰۷ میلادی اکران عمومی شد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جنگ (ابهام زدایی). واژه جنگ ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • جنگ (به فتح جیم)، واژه ای پارسی و کهن و پر کاربرد به معنای هرگونه درگیری (ذهنی و لفظی و بدنی) افراد با خود یا با دیگران• جنگ (به ضم جیم)، در اصل کلمه ای چینی به معنای کشتی های بادبان دار
...

[ویکی فقه] جنگ (به ضم جیم). جنگ به ضّم جیم، در اصل کلمه ی چینی است و به معنای کشتی های بادبان دار است.
ادبای قدیم در کنار تصنیف های اصلی خود، تألیفاتی تفنّنی نیز داشتند؛ بدین معنی که در ضمن مطالعات خود در طول سالیان نکته های برجسته، نادر و شیرین را از میان کتاب ها یا از افواه الرجال یادداشت می کردند و سپس نظمی یا نظم گونه ای بدان ها می دادند و آن را به تناسب موضوع، یا به تداول و اصطلاح زمان بیاض، سفینه، جُنگ، کشکول، دستور، خرقه، منشآت، گلچین و زنبیل می نامیدند و اگر آراسته به تصویر و تذهیب نیز می بود، آن را مرقع می گفتند.
تفاوت بیاض با جنگ
در بیاض ها اشعار را به صورت چلیپا و کج می نگاشته اند و نیز آن را جدول کشی می کرد ند؛ درحالی که در جُنگ ها مطالب و اشعار را به طور معمول می نوشتند و نیز در قدیم برخی از جُنگ ها اسم ویژه ای نیز داشتند؛ مثل «ثمرة الحیات» که از جنگ های بسیار معروف عصر صفوی است.
قدیمی ترین بیاض
...

[ویکی فقه] جنگ (به فتح جیم). جنگ، واژه ای پارسی و کهن و پر کاربرد به معنای هر گونه درگیری(ذهنی و لفظی و بدنی) افراد با خود یا با دیگران، خصوصاً به معنای زد و خورد خشن میان گروه ها و اقوام و ملت ها و کشورها به انگیزه های مختلف؛ همین معنای تقریباً اصطلاحی است که در مقاله مفصّل حاضر مورد نظر است.
این مقاله می کوشد علاوه بر توضیح کلی مفهوم جنگ از دیدگاه های مختلف، جنبه های مهم این موضوع را در مناطق و دوره های اصلی اسلامی بررسی کند؛ جنگ های مهم دارای مدخل مستقل اند و بعضی از مفاهیم مهم مربوط به موضوع نیز در مدخل های مرتبط طرح می شوند.
تقسیم بندی مقاله «جنگ»
مقاله حاضر متشکل از این بخش هاست :۱) کلیاتالف) از دیدگاه فلسفی و حقوقی ـ تاریخیب) از دیدگاه اسلامی۲) نزد عرب دوره جاهلی۳) از صدر اسلام تا پایان خلافت عباسی۴) ایران پس از اسلامالف) از سده سوم هجری تا حمله مغولب) دوره مغول و پس از آن۵) دوره ممالیک۶) هند دوره اسلامی۷) دوره عثمانی
۱) کلیات مقوله «جنگ»
← الف)«جنگ» از دیدگاه فلسفی، حقوقی، تاریخی
...

[ویکی فقه] جنگ (قرآن). جنگ به معنای پیکار، کارزار، ستیزه و در اصطلاح به معنای تبدیل شدن کشمکش دایمی بین کشورها به ستیزه ای خشونت بار و خونین است.مقصود ما از جنگ، مطلق پیکار و درگیری خشونت بار بین دو گروه است و چنانچه یکی از این دو گروه، خداپرست و هدفش مقدس باشد، پیکارش جهاد است که در جایگاه خود بحث می شود. در این مدخل از واژه «حرب»، «قتال» و مشتقات آنها استفاده شده است.
در آیاتی از قرآن سخن از آثار جنگ به میان آمده است.که به آنها اشاره می کنیم.
← آوارگی
۱. ↑ دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، ج۵، ص۶۹۱۸ «جنگ».۲. ↑ مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، فرهنگ علوم سیاسی، ص۴۵۵.۳. ↑ بقره/سوره۲، آیه۸۵.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۹، ص۵۶۷، برگرفته از مقاله «جنگ»
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: ǰang / da:vâ
طاری: ǰang / daɂvâ
طامه ای: ǰang
طرقی: ǰang / daɂvâ
کشه ای: daɂvâ
نطنزی: ǰang / da:vâ


گویش مازنی

۱پیکار – مبارزه – دعوا ۲زنگ فلزات


جنگ


آدم بی دست و پا – گیج


/jang/ پیکار – مبارزه – دعوا - زنگ فلزات & جنگ & آدم بی دست و پا – گیج

واژه نامه بختیاریکا

( جنگ + ) وسط
( جنگ ( با اسلحه ) ) تَش تفنگ
پیر و گِر؛ تیر تنُو؛ تیمِه؛ جِرِنگَه؛ زَن و تِلن؛ هُل و جر؛ هُل و هیز؛ ستیزِه؛ قَر

جدول کلمات

غزا,هیجا , کارزار , نبرد, حرب

پیشنهاد کاربران

آورد
ره آورد

به جوان چست و چالاک را هم در بیهق خراسان ( سبزوار ) جنگ میگویند لذا من از خود زادگاه ابولفضل بیهقی از روستای حارث آباد هستم

نبرد

ستیزه

ناورد

این واژه در منطقه بم و نرماشیر به معنای پاجوش درخت خرما میباشد

نارس

نزاع

لطیفه

حرب . . . نبرد . . . رزم . . .

ستیز . . . . پیکار . . . .

مرا

غزا هم معنی جنگ . ی دهد

جِنگ، جِنگِ جِنگ = دوستی که با صمیمیت همراه باشد.
در لهجه شیرازی می گوییم؛ علی و حسن با هم جِنگ هستند. یعنی رابطه خوبی با هم دارند.
من با شهردار جِنگِ جِنگ هستم، بیا با هم بریم مشکلت را حل می کنم . یعنی رابطه من با شهردار عالی و صمیمی است.

آلبوم یا مجموعه

نزاع، آرزم، آشوب، پرخاش، پیکار، تنازع، جدال، حرب، خصومت، رزم، ستیزه، غزا، غزوه، کارزار، کشمکش، مبارزه، مجادله، محاربه، مشاجره، مصاف، معرکه، مقاتله، منازعه، مواقعه، ناورد، نبرد، وغا، وقعت، وقعه، آورد، جدل، زدوخورد

نام دهی از دهات روستای میمند شهربابک است

نبرد ، جدال.
War , Battle , Fight.

واژه ی جنگ با واژه ی بهرام خدای جنگ و نماد دلیری و جنگ آوری هم ریشه است . واژه ی بهرام تغییر یافته ی واژه ی " وَرَثْرَغنه " و " ورترهن " می باشد که در معنی " آنکه ایستادگی و پدافند را در هم می شکند و به پیروزی می رسد می باشد . بهرام در پهلوی وهرام wahram بوده است و در اوستایی وِرِثْرَغْنه . در " ورثرغنه " : ورثره یعنی پوشاننده و غنه یعنی کشنده غنه ریختی است از ستاک اوستایی جَن ، برابر با هن در سانسکریت و ghan در هند و ایرانی که از آن در پارسی ، زن در زدن و جن در "جنگ " باز مانده است .
در این مورد رجوع شود به واژه ی بهرام در همین لغت نامه ذیل واژه ی بهرام قسمت پیشنهادات




به معنی جنگ

جدال ، رزم ، نبرد.
War , Battle , Fight.

بروز جنگ

بله نه تنها انگلیسی و فارسی و عربی، بلکه خدا هم تورک است.

جنگ در پهلوی ساسانی با همین ریخت ( jang ) بکار میرفته.
فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی

آویزش. [ زِ ] ( اِمص ) جنگ :
بدانست کو را ز شاه بلند
ز رزم و ز آویزش آید گزند.
فردوسی.
سخن گفتن اکنون نیاید بکار
گه جنگ و آویزش و کارزار.
فردوسی.
بر این گونه تا خورز گنبد بگشت
وز اندازه آویزش اندرگذشت.
فردوسی.
بدان گیتی ارچندشان برگ نیست
همان به که آویزش و مرگ نیست.
فردوسی.
دو پایش فروشد بیک چاه سار
نبد جای آویزش و کارزار.
فردوسی.
چو خورشید بر چرخ گردان بگشت
از اندازه آویزش اندرگذشت.
فردوسی.
هر دو لشکر بجنگ مشغول شدند و آویزشی بود که خوارزمشاه گفت در مدت عمر چنین یاد ندارد. ( تاریخ بیهقی ) .

جنگ واژه ای کاملا فارسی است. و نیاز به ریشه یابی ندارد
دوستان هم به خوبی توضیح دادند.
سنگوشمک به جنگ هیچ ربطی ندارد🤦🏻‍♂️🤣🤣امان از ریشه یابی های ترکی😂😂
فارسی=جنگ
عربی=حرب
تورکی=ساواشماخ

البته از نظر ترکا خدا هم ترکه چه برسه به واژگان😂


آورد ( بیهقی )

آویزش
( بیهقی )


کلمات دیگر: