کلمه جو
صفحه اصلی

تحصیل


مترادف تحصیل : آموزش، دانش آموزی، دانش اندوزی، دانشجویی، فراگیری، کسب، درس خواندن، دانش اندوختن، تامین، تدارک، تملک، تهیه، حصول، دستیابی، اکتساب، جمع آوری، گردآوری

متضاد تحصیل : تدریس

برابر پارسی : فراگیری، یادگیری، آموزش، اندوختن، به دست آوردن، یاد گیری

فارسی به انگلیسی

acquisition, studying, training


acquisition, studying, training education, training, school, study

education, school, study


مترادف و متضاد

study (اسم)
تحصیل، بررسی، مطالعه، درس، اتاق مطالعه، غور و بررسی، موضوع تحصیلی

acquirement (اسم)
فراگیری، تحصیل، عادت

schooling (اسم)
تحصیل، تعلیم، تدریس، کسب دانش

training (اسم)
تحصیل، تعلیم، تدریس، مکتب، مشق، اموزش، پرورش

securement (اسم)
تحصیل، تامین، تشیید

آموزش، دانش‌آموزی، دانش‌اندوزی، دانشجویی، فراگیری، کسب ≠ تدریس


درس خواندن، دانش اندوختن


تامین، تدارک، تملک، تهیه، حصول، دستیابی


اکتساب، جمع‌آوری، گردآوری


۱. آموزش، دانشآموزی، دانشاندوزی، دانشجویی، فراگیری، کسب
۲. درس خواندن، دانش اندوختن،
۳. تامین، تدارک، تملک، تهیه، حصول، دستیابی
۴. اکتساب، جمعآوری، گردآوری ≠ تدریس


فرهنگ فارسی

حاصل کردن، فراهم آوردن ، بدست آوردن، درس خواندن
۱- ( مصدر ) بدست آوردن حاصل کردن . ۲- کسب کردن . ۳- گرد کردن اندوختن . ۳- مالیات گرفتن . ۴- دانش آموختن علم آموختن . ۵- ( اسم ) کسب . ۶- اندوختگی جمع آوری .۷- دانشجویی دانش آموزی . جمع : تحصیلات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) به دست آوردن . ۲ - دانش آموختن . ۳ - (اِمص . ) کسب .

لغت نامه دهخدا

تحصیل. [ ت َ ] ( ع مص ) غوره کردن خرمابن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || شکوفه زرد آوردن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || برآوردن زر از کان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || رد کردن کلام به محصول آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || گرد کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تحصیل دین ؛ جمعآوری آن. ( قطر المحیط ). ستاندن و جمع نمودن. ( فرهنگ نظام ). تحصیل علم و چیزی ؛ بدست آوردن آن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). کسب و اکتساب. ( ناظم الاطباء ). در لغت ، گردآوردن و در عرف عام گردآوردن دانشها است مطلقاً. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) : تا در تحصیل فضل و ادب همتی بلند و رغبتی صادق نباشد... این منزلت نتوان یافت. ( کلیله و دمنه ). و احداث متعلمان بطریق تحصیل علم و موعظت نگرند. ( کلیله و دمنه ). همت به تحصیل علم و به تبع اصول و فروع آن مصروف گردانید. ( کلیله و دمنه ).
پس از تحصیل دین از هفت مردان
پس از تنزیل وحی از هفت قُرّا.
خاقانی.
سعدی جفا نبرده چه دانی تو قدر یار
تحصیل کام دل به تکاپوی خوشتر است.
سعدی.
تحصیل جاه و ادب و مزید مال و مکنت. ( گلستان ). || خلاصه چیزی آوردن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تمییز. ( تاج المصادر بیهقی ). پیدا کردن. ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( فرهنگ نظام ). تمییز فلان ، آنچه را حاصل کرده است. ( از قطر المحیط ).
- تحصیل حاصل ؛ کنایه از دریافت ِ دریافته بود. ( انجمن آرا ): این تحصیل حاصل است ؛ در مواردی که مورد طلب موجود باشد. تحصیل حاصل محال است ؛ چنانکه پر کردن ظرف پر محال است :
ما پی تحصیل یار و یار در دل بوده است
حاصل تحصیل ما تحصیل حاصل بوده است.
شبستری.
بود در ذات حق اندیشه باطل
محال محض دان تحصیل حاصل.
شبستری.
گفتن دعای زلف تو تحصیل حاصل است
با خضر کس نگفت که عمرت دراز باد.
الهی.
نظیر :
کی توان کرد ظرف پُر را پُر.
سنایی.
انایی که پُر شد دگر کی پرد.
سعدی ( از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 541 ).
|| ( اصطلاح فن معمی ) در نزد اهل معمی عبارت از تحصیل حروف اسم است. رجوع به معمی و کشاف اصطلاحات الفنون شود. || ( اصطلاح منطق ) نزد منطقیان عبارت از قرار دادن قضیه محصله و آن قضیه حملیه است که هر یک از موضوع و محمول آن وجودی باشند و سلب نیز از آن خارج باشد یعنی هم از موضوع و هم از محمول ، خواه قضیه موجبه باشد، مانند: زید کاتب ، و خواه سالبه باشد، مانند: زید لیس بکاتب. و بنام محصله آنرا نامیده اند برای آنکه هر یک از طرفین قضیه وجودی و تحصیل شده میباشند. و بسا باشد که نام محصله را به قضیه موجبه و نام بسیطه را به قضیه سالبه تخصیص دهند. زیرا بسیط شیئی را نامند که آنرا جزئی نباشد. و حرف سلب هرچند در قضیه موجودیت دارد لکن جزء هیچیک از طرفین قضیه محسوب نشود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ عمید

۱. حاصل کردن، فراهم آوردن، به دست آوردن.
۲. درس خواندن، دانش آموختن.

دانشنامه عمومی

تحصیل می تواند به موارد زیر اشاره کند:
آموزش و پرورش
باسوادی
التحصیل، کتابی از بهمنیار
تحصیل (تقسیمات کشوری)، معادل بخش، مرسوم در آسیای جنوبی

دانشنامه آزاد فارسی

تحصیل (التحصیل). تحصیل (التَّحصیل)
کتابی به عربی، در فلسفۀ مشایی، تألیف بهمنیار بن مرزبان. بهمنیار اثر خود را بر پایۀ کتاب شفاء، در سه بخش اصلی سامان داده است: منطق، مابعدالطبیعه و علم به احوال اعیان موجودات. وی در بخش منطق از توالی مباحث کتاب شفاء تبعیّت کرده و در بخش مابعدالطبیعه خلاصۀ آراء ابن سینا را بر پایۀ کتاب هایی همچون شفاء، نجات و اشارات عرضه کرده است که از حیث عرضه و سلاست، تبویب و صراحت گفتار بر گفتار ابن سینا ترجیح دارد و در بسیاری از موارد به منزلۀ شرح یا تحریری نو از شفاء است. بخش سوم التحصیل در دو مقاله تنظیم شده، مقالۀ اول در مباحث الهیات به معنی اخص و مقالۀ دوم در مباحث طبیعیات. این کتاب نخستین بار براساس چهار نسخۀ خطی به تصحیح مرتضی مطهری به چاپ رسیده است (تهران، ۱۳۴۹ش). ترجمه ای کهن نیز از آن با نام جام جهان نما چاپ شده است (تهران، ۱۳۶۲ش).

فرهنگ فارسی ساره

اندوختن، یاد گیری، به دست آوردن


پیشنهاد کاربران

( = درس خواندن، آموختن ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نیژاس ( اوستایی: نیجَس )
سَستَر ( اوستایی: سَستْرَ )
ویناس ( اوستایی: وینَستی )
فَروات ( اوستایی: فْرَوَت )

این واژه تازى ( اربى ) است و سپارش مى شود بجاى آن از واژه هاى آمُختِش Amoxtesh ( پهلوى: تعلیم ، تربیت ، تحصیل ) ، اَیاپِش Ayapesh ( پهلوى: تحصیل، حصول ) ، مشرون Mashrun ( پهلوى: تحصیل، کسب، اخذ ) بهره بجویید. در پهلوى : مشرونتنMashruntan : تحصیل - کسب - اخد کردن ،
آیفتن Ayaftan : حاصل - تحصیل - کسب کردن

در اوستا" وینش" برابر تحصیل از بن " ویندن " به معنای تحصیل کردن است.
وینشمند = تحصیل کرده
وینشگر = محصل ، تحصیل کننده
وینشدار= تحصیل دار

تحصیل کردن. آموزش

به دست آوردن
دست یافتن
گرفتن
آموختن

با یاد او که علیم است
خواندن کتاب و یا مطالعه و یا تحصیل علم و یا تحصیل در مدرسه و یا دانشگاه و یا آموزشگاه، بهترین و مفیدترین فعالیتی است که یک انسان یا حتی یک موجود زنده، می تواند انجام دهد. زیرا دانش چراغ بشر است و اصلاح خویشتن، تنها راه نجات است.
پس نه تنها پدر و مادر مکلف به تامین هزینه های متعارف مطالعه و یا تحصیل فرزندان چه دختر و چه پسر هستند، بلکه باید فرزندان را تشویق به تحصیل و مطالعه کنند.
همچنین شوهر موظف و مکلف به تأمین هزینه های متعارف مطالعه و یا تحصیل همسر در داخل کشور می باشد.


کلمات دیگر: