کلمه جو
صفحه اصلی

چاو


مترادف چاو : ناله، زاری، بانگ، صدا

فارسی به انگلیسی

chow

مترادف و متضاد

۱. ناله، زاری
۲. بانگ، صدا


فرهنگ فارسی

( اسم ) پول کاغذی که بتقلید چین در زمان سلطنت گیخاتوخان پادشاه مغول ایران در سال ۶٠۳ ه . ق . مدتی اندک معمول گردید و چون مورد قبول مردم واقع نشد از بین رفت .

فرهنگ معین

[ چینی . ] (اِ. ) پول کاغذی که در زمان سلطنت گیخاتوخان پادشاه مغولی ایران در سال ۶۹۳ ه .ق . معمول گردید.

لغت نامه دهخدا

چاو. (اِ صوت ) بانگ مرغ است . (فرهنگ اسدی ). گنجشک که از اشکره بگریزد یاکسی بچه اش برگیرد او بانگ همی از درد و از بیم کند آن آواز را چاو خوانند و گویند همی چاود. (نسخه ٔ دیگر فرهنگ اسدی ) (فرهنگ نظام ). || تیز. تیز ناله و بانگ مردم بود از درد عشق . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). || (اِ) آوازه . (زمخشری ). در تداول عامه «چو». صیت . شهرت . و رجوع به چو انداختن شود.


چاو. ( چینی ، اِ ) نوعی اسکناس. اسکناس گونه ای از چرم که نخستین بار در کشور چین معمول گردید. شهروا. پول کاغذی. لغتی است ختایی و آن کاغذ پاره ای بود مربع و طولانی که یکی از پادشاهان چنگیزی نام خود را بر آن نقش کرده بود و رایج گردانیده ، چون مردم آذربایجان و اهل تبریز قبول نکردند و عزالدین مظفر که باعث و بانی چاو بود بقتل آمد، رسم چاو برطرف شد. ( برهان ). بزبان چیناوی کاغذی بود، از طرف پادشاه هر دو روی آن عباراتی چند نوشته و در بازار چون زر رایج بود و خرج میشد. ( فرهنگ وصاف از آنندراج ). کاغذپاره ای بود که وقتی گیخاتوخان مغول در ایران میخواسته آن را رایج کند و نشده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). قطعه کاغذ دولتی که گیخاتوخان مغول میخواست بعوض پول آن را رایج کند و مردم آذربایجان و اهالی تبریز قبول نکردند و عزالدین مظفر بهمین جهت بقتل رسید. ( ناظم الاطباء ). اسکناسی بوده که گیخاتوخان مغول می خواست در ایران جاری کند، پیش نرفت. ( فرهنگ نظام ). کاغذپاره ای مستطیل مربع که هردو طرف کلمه شهادتین و چند کلمه بخط ختا مرقوم بود و در میان آن دایره کشیده و از نیم درم تا ده درم بنا بر اختلاف چاورقم زده و گیخاتوخان در ممالک ایران روان گردانید، چون دانستند که موجب خرابی رعایا و فقدان حاصل و رفعآمدوشد کاروان است حکم به ابطال فرمود :
چاو تا در جهان روان باشد
رونق ملک جاودان باشد.
( از انجمن آرا ).
روان شد چو زر موکب شیخ عهد
رهی ، ناروان ماند مانند چاو.
ابن یمین ( از انجمن آرا ).
... و در آن ملک [ ختا و چین ]کاغذ زیاده از همه ولایات خرج میشود چه بسبب تنکی کاغذ کتابت بر یک روی کاغذ میکنند و در دیگر ولایات بر دو روی ، و دیگر آنکه اکثر آلات و اقمشه در کاغذ پیچندو دیگر آنکه اکثر معاملات ایشان به «چاو» است که چون همواره چاو دست بدست میرود کهنه میگردد و آن کهنه را هر کس که بدیوان برد عوض آن نو به وی دهند و هیچ موقوف نمی دارند و کهن را میسوزند و بجهت آن یک خرج باضعاف کتابت صرف میشود. ( فلاحتنامه غازانی ). و رجوع شود به حبیب السیر ج 3 صص 136 - 137 و تاریخ وصاف ص 273 و تاریخ مغول عباس اقبال صص 249 - 250. و اکنون چاو و چاپ بر صفت طبع و باسمه خط اطلاق میشود بر خلاف آن چاو، این چاو روان و دایر است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). لفظ مذکور چینی است بمعنی چاپ بلکه لفظ چاپ مبدل آن است چون اسکناس مذکور چاپی بوده و آن وقت در چین صنعت چاپ بوده. ( فرهنگ نظام ). رجوع به چاپ در همین لغت نامه شود. و رجوع به اسکناس شود.

فرهنگ عمید

در دورۀ مغول، پول کاغذی، اسکناس.
= چاویدن
* چاوچاو: (اسم صوت ) [قدیمی] سروصدای پرنده به هنگام خطر.

در دورۀ مغول، پول کاغذی؛ اسکناس.


= چاویدن
⟨ چاوچاو: (اسم صوت) [قدیمی] سروصدای پرنده به هنگام خطر.


دانشنامه عمومی

چاو (به ایتالیایی: Ciao) به معنی سلام یا خداحافظ در زبان ایتالیایی است.
آلمانی:tschau
فرانسوی:tchao
اسپانیایی:chao/chau
اسلواک:čau
چک:čau
پرتقالی: tchau
واژه Ciao از یک کلمه ونیزی "sciavo" گرفته شده که معنی برده یا غلام را می دهد. بنابراین سلام بگفتن به این شیوه به معنی «در خدمت شما هستم» است. اصطلاح اصلی هنوز در ایالت ونتو به صورت s'ciào وجود دارد و در گویش لومباردو و تیچینزه به معنی «نوکر شما هستم» (به ایتالیایی: Sono tuo schiavo) به کار می رود.

(کردی) چشم.


گویش مازنی

/chaav/ سرد

سرد


پیشنهاد کاربران

در زبان کردی یعنی چشم
بان چاو یعنی به چشم، به روی چشم

[کوردی] به معنی چشم

هو
واحد پول عصر ایلخانی.

چاو :چشم ( chaw )
به سه ر چاو:به روی چشم
چاوان :چشم ها


در لری لرستان و شمال خوزستان، به معنای شایعه و خبر نادرست ( مترادف چو در فارسی معیار ) و نیز به معنای صدا کاربرد دارد.
همچنین �چاو� در ترکیب با واژه ی مترادفش �راو�، واژه ی �چاوراو� را می سازد که به معنای گفت وگو و حرف زدن است.


کلمات دیگر: