مترادف درس : آموزش، بحث، تعلیم، مشق، پند، عبرت
برابر پارسی : آموزه، آموزش
lesson
درس , درس دادن به , تدريس کردن
آموزش، بحث، تعلیم، مشق
پند، عبرت
۱. آموزش، بحث، تعلیم، مشق
۲. پند، عبرت
درس . [ دَ ] (ع اِ) سبق . (منتهی الارب ). قسمتی از آنچه درس داده شود.(از اقرب الموارد). || راه پنهانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دُروس . (اقرب الموارد). || گر شتر. (منتهی الارب ). آثار جرب در شتر. (ناظم الاطباء). اولین آثار جرب . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || دم شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دِرْس . و رجوع به دِرس شود. || جامه ٔ کهنه و پوسیده . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دِرْس . و رجوع به دِرس شود. || أکل و خوردن سخت . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
درس . [ دَ ] (ع مص ) کوفتن خرمن گندم را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دِراس . و رجوع به دراس شود. || کهنه کردن جامه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کهنه گردیدن جامه . (از منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از دهار) (از اقرب الموارد). لازم و متعدی است . || سبق گفتن . (از منتهی الارب ). تعلیم . (یادداشت مرحوم دهخدا). || درس کتاب کردن . (از منتهی الارب ). خواندن کتاب و اقدام به حفظ کردن آن . (از اقرب الموارد). علم خواندن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از ترجمان القرآن جرجانی ). تعلم . (یادداشت مرحوم دهخدا). دراسة. و رجوع به دراسة شود. || حائض گردیدن زن . (منتهی الارب ). حائض شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ازدهار) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دُروس . و رجوع به دروس شود. || آرمیدن با جاریه . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از اساس ). || سخت گَرگین و قطران مالیده شدن شتر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رام کردن ناقه را. (از اقرب الموارد). || بعیر لم یدرس (به صیغه ٔ مجهول )؛ شتری که سوار آن نشده باشند. (از منتهی الارب از اصمعی ). و در لسان العرب لم یدرَّس از باب تفعیل ذکر شده است . (از ذیل اقرب الموارد). || ناپدید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
درس . [ دِ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ). جامه ٔ پوسیده وکهنه . (از اقرب الموارد). || دم شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَرس . رجوع به دَرس شود. ج ، أدراس ، درسان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
خاقانی .
حافظ.
نظیری نیشابوری (دیوان ص 26).
معز فطرت (از آنندراج ).
خاقانی (از آنندراج ).
نظامی .
نظامی .
آموزه
۱سال دیگر ۲بسته
۱درست – راست ۲زیبا