کلمه جو
صفحه اصلی

سردابه


مترادف سردابه : دخمه، زیرزمینی، سرداب

فارسی به انگلیسی

catacomb, cellar, dungeon, vault, crypt, catacombs

cellar, crypt, catacombs


catacomb, cellar, dungeon, vault


فارسی به عربی

مدفن

مترادف و متضاد

vault (اسم)
طاق، سردابه، گنبد، جهش

basement (اسم)
زیر زمین، سرداب، سردابه، طبقه زیر، بن

subbasement (اسم)
زیر زمین، سردابه

crypt (اسم)
سردابه، غار، رمز، دخمه، حفره غده ای

دخمه، زیرزمینی، سرداب


فرهنگ فارسی

۱ - اطاقی که در زمین سازند برای استفاده از خنکی آن و حفظ اغذیه و اشربه . ۲ - محلی در زیر زمین که تابوت مرده را در آن مینهادند .
نام جزیره ایست از جزایر اندلس

فرهنگ معین

(سَ بَ یا بِ ) (اِمر. ) نک سرداب .

لغت نامه دهخدا

سردابه. [ س َ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) سرداب است که خانه زیر زمین باشد و خانه تابستانی بسیار سرد. ( برهان ). خانه ای که در زیر زمین سازند و حوض آب سرد دارد و در گرمی تابستان آنجا خواب و استراحت کنند. ( انجمن آرای ناصری ). خانه ای که برای سرد کردن آب راست کنند. ( شرفنامه منیری ) : پس او را به زندان کردند و حیله کردند و بزیر زندان سردابه کندند تا بگریخت. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ). امیر مسعودرا نیز سردابه ای ساخت سخت پاکیزه و فراخ. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 128 ). بوسعید وی را در زیر زمین در سردابه زیر صفه پنهان کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 695 ).
سردابه دید حجره فرورفت یک دو پی
کرسی نهاده دید برآمد سه چار گام.
خاقانی.
نقل است که روزی یکی بر او آمد و او در سردابه بود گفت ای... ( تذکرةالاولیاء عطار ).
ز دیوان روی زمین دور باش
به سردابه قدس با حور باش.
نزاری قهستانی.
... جوانی از اقرباء آن جناب نزدیک به مدخل آن سردابه ایستاده بوده. ( حبیب السیر ).

سردابه. [ س َ ب َ ] ( اِخ ) نام آبشاری است در آب گرم قزوین. ( برهان ).

سردابه. [ س َ ب َ ] ( اِخ ) نام جزیره ای است از جزایر اندلس. ( برهان ).

سردابه . [ س َ ب َ ] (اِخ ) نام آبشاری است در آب گرم قزوین . (برهان ).


سردابه . [ س َ ب َ ] (اِخ ) نام جزیره ای است از جزایر اندلس . (برهان ).


سردابه . [ س َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) سرداب است که خانه ٔ زیر زمین باشد و خانه ٔ تابستانی بسیار سرد. (برهان ). خانه ای که در زیر زمین سازند و حوض آب سرد دارد و در گرمی تابستان آنجا خواب و استراحت کنند. (انجمن آرای ناصری ). خانه ای که برای سرد کردن آب راست کنند. (شرفنامه ٔ منیری ) : پس او را به زندان کردند و حیله کردند و بزیر زندان سردابه کندند تا بگریخت . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). امیر مسعودرا نیز سردابه ای ساخت سخت پاکیزه و فراخ . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 128). بوسعید وی را در زیر زمین در سردابه زیر صفه پنهان کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 695).
سردابه دید حجره فرورفت یک دو پی
کرسی نهاده دید برآمد سه چار گام .

خاقانی .


نقل است که روزی یکی بر او آمد و او در سردابه بود گفت ای ... (تذکرةالاولیاء عطار).
ز دیوان روی زمین دور باش
به سردابه ٔ قدس با حور باش .

نزاری قهستانی .


... جوانی از اقرباء آن جناب نزدیک به مدخل آن سردابه ایستاده بوده . (حبیب السیر).

دانشنامه آزاد فارسی

روستایی زیبا در ۲۴ کیلومتری شمال غربی شهر اردبیل واقع در استان اردبیل. از لحاظ مناظر زیبای طبیعی، آب و هوای خنک و دلنشین در تابستان و تولید مواد غذایی محلی اهمیت فراوانی دارد.

گویش مازنی

/sardaabe/ سردابه - انبار زیرزمینی و مورب که درگذشته در آن آب و غذا می نهادند تا خنک بماند

۱سردابه ۲انبار زیرزمینی و مورب که درگذشته در آن آب و غذا ...


پیشنهاد کاربران

سَردابه - واژه مرکٓب اَوِستایی -
سرد و آبه: ساختمان، عمارت، بنا، خانه، سَرا، منزل، اتاق، حُجره - پرستشگاه، معبد، صومعه، دَِیر
معنی: اتاقِ خنکی زیر ساختمان برای نگهداری غذاها، وسایل، جسدِمردگان و. . . ، دَخمه

محلی برای دفن اجساد صوفیان در خانقاه


کلمات دیگر: