مترادف سرم : خونابه
سرم
مترادف سرم : خونابه
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
خونابه
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - خون آبکی خونابه . ۲ - دارویی مایع مانند که برای جلوگیری از مرض به وسیله آبدزدک به بدن تزریق کنند .
دهان روده که مخرج ثقل است . اندرون دیر مردم . جمع اسرام .
مایعی که پس از جدا شدن بخش منعقدشدۀ خون یعنی یاختههای خونی و فیبرینوژن باقی میماند
فرهنگ معین
(س رُ ) [ فر. ] (اِ. ) ۱ - خون آبکی . ۲ - دارویی مایع حاوی مواد قندی یا ویتامین ها یا سایر داروهای حیاتی که جهت جلوگیری از بیماری یا برای ادامه حیات از محفظه ای شیشه ای یا پلاستیکی به وسیلة لولة پلاستیکی توسط سرنگ مخصوص از طریق سرخ رگ به بدن بیمار تزریق
(س رَ) (اِ.) تسمه ، دوال .
(س رُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - خون آبکی . 2 - دارویی مایع حاوی مواد قندی یا ویتامین ها یا سایر داروهای حیاتی که جهت جلوگیری از بیماری یا برای ادامه حیات از محفظه ای شیشه ای یا پلاستیکی به وسیلة لولة پلاستیکی توسط سرنگ مخصوص از طریق سرخ رگ به بدن بیمار تزریق می شود.
لغت نامه دهخدا
سرم. [ س َ رَ ] ( ع اِ )درد کون. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
سرم.[ س َ ] ( ع صوت ) کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند،فیقال : سَرْماً سَرْماً. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
سرم. [ س ُ ] ( ع اِ ) دهان روده که مخرج ثفل است. ( غیاث ) ( آنندراج ). اندرون دبر مردم. ج ، اسرام. ( مهذب الاسماء ). نام دیگر معاء مستقیم است. ( از ابوعلی سینا در قانون ص 215 ).
سرم. [ س ِ رَ ] ( ترکی ، اِ ) لفظ ترکی است بمعنی دوال خراشیده. ( غیاث اللغات ). دوالی که روی آن را خراشیده باشند تا نرم شود و به همین مناسبت کسی را که از بسیاری کار دستها پینه بسته باشد سرم دست گویند. ( آنندراج ) :
از بهر پای باز تو صیاد لامکان
از پشت شیر لجه خضرا کشد سرم.
سرم . [ س َ ] (اِ) کنگر و آن رستنیی بود که برگش خاردار است و آن را پزند و با ماست خورند و بعربی حرشف خوانند. (برهان ) (از آنندراج ).به لغت شیرازی اسم فشاع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
سرم . [ س َ رَ ] (ع اِ)درد کون . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
از بهر پای باز تو صیاد لامکان
از پشت شیر لجه ٔ خضرا کشد سرم .
؟ (از رشیدی ).
رجوع به سیرم شود.
سرم . [ س ُ ] (ع اِ) دهان روده که مخرج ثفل است . (غیاث ) (آنندراج ). اندرون دبر مردم . ج ، اسرام . (مهذب الاسماء). نام دیگر معاء مستقیم است . (از ابوعلی سینا در قانون ص 215).
سرم .[ س َ ] (ع صوت ) کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند،فیقال : سَرْماً سَرْماً. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
تکۀ چرمی که پشت آن را تراشیده باشند؛ تسمه؛ دوال.
محلول آبمقطر حاوی موادی مانند املاح، ویتامین، و مانند آن که برای تغذیه یا درمان به بیمار تزریق میشود.
محلول آب مقطر حاوی موادی مانند املاح، ویتامین، و مانند آن که برای تغذیه یا درمان به بیمار تزریق می شود.
تکۀ چرمی که پشت آن را تراشیده باشند، تسمه، دوال.
کَنگر#NAME?
دانشنامه عمومی
سرم (خون)
سرم (ایمنی زایی)
گروه درمانی این سرم، الکترولیت است و ترکیبات آن شامل سدیم و کلراید و PH محلول ۷–۴٫۵ می باشد. این سرم برای جایگزینی مایعات و الکترولیت در صورت کم بودن سدیم به دلیل از دست رفتن الکترولیتها بکار می رود. در بیمارانی که قادر به مصرف مایعات و غذا از راه دهان نیستند محلولهای هیپرتونیک به صورت تزریق وریدی همراه با محلولهای قندی مصرف می شود. تزریق وریدی این سرم به عنوان حلال بعضی داروها بکار می رود. نرمال سالین به سرم کلرید سدیم نه دهم درصد گفته می شود.
دانشنامه آزاد فارسی
مایعی شفاف، حاصل از خون منعقدشده. این مایع در واقع پلاسمای خوناست که پروتئین های ضدانعقادآن جدا شده اند، ولی حاوی آنتی بادی ها، سایر پروتئین ها، و نیز چربی هاو قندهای خون است. این مایع را به صورت مصنوعی نیز تولید و برای محافظت در برابر بیماری ها به کار می برند.
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
۱خرم ۲چمن زار