مترادف نکول : استنکاف، اعراض، انکار، تخطی، خودداری، رد، نقض، واخواهی
متضاد نکول : قبول
declination, delinquency, dishonor, lapse
استنکاف، اعراض، انکار، تخطی، خودداری، رد، نقض، واخواهی ≠ قبول
نکول . [ ن َ ] (ع اِ) روغن یا آبی که در آن دواهائی بجوشانند و پس از سرد شدن بر عضو ریزند کم کم . (از بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف ).
نکول . [ ن ُ ] (ع مص ) بازایستادن از سوگند. (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نکوص . (متن اللغة). امتناع کردن از سوگند. (ناظم الاطباء). || خودداری کردن از پاسخ دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || بازایستادن از دشمن . (از تاج المصادر بیهقی ) (اززوزنی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ترسیدن از خصم و سست و ناتوان شدن . (از متن اللغة). پس ماندن از دشمن و ترسیدن و ضعیف و سست شدن . (از ناظم الاطباء). سپسایگی برگردیدن از کسی یا چیزی و ترسیدن و سست و بددل شدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نکوص و ترسیدن از چیزی . (از اقرب الموارد). از انجام دادن کاری ترسیدن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). روبرگردان شدن از دشمن یا چیزی . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) برگشتگی . اعراض . (ناظم الاطباء). روگردانی . (فرهنگ فارسی معین ). || امتناع . واقول . وادنگ . مقابل قبول . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نکول کردن شود. || خودداری از پرداخت وجه حواله و برات و غیره . || خودداری از پاسخ . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) ج ِ نِکْل . رجوع به نِکْل شود.
باطل کردن معامله توسط یکی از طرفین