ابری
فارسی به انگلیسی
cloudy
فارسی به عربی
بقع , ثقیل , سمیک , غائم , مغیم , منقط
مترادف و متضاد
سفت، انبوه، گل الود، چاق، کلفت، ستبر، ضخیم، تیره، غلیظ، پر پشت، چاق و چله، گرفته، ابری، زیاد، صخیم
سخت، ابستن، بار دار، پر زحمت، فربه، تیره، کند، قوی، سنگین، ابری، زیاد، گران، توپر، وزین، دل سنگین، سنگین جثه
الوده، ابری، پر از لکه، ابرش، چند در میان
خال دار، ابری، لکه دار، لکه لکه
تیره، ابری، پوشیده از ابر، پوشیده
تیره، ابری، پوشیده از ابر، تیره و گرفته، سحابی
ابری، بد بو، جلبکی
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - پوشیده از ابر : هوای ابری . ۲ - با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر کاغذ ابری . یا ستار. ابری . کوکب سحابی .
نام جایی یا کوهی در شام
نام جایی یا کوهی در شام
فرهنگ معین
( اَ ) (ص نسب . ) ۱ - پوشیده از ابر. ۲ - با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر: کاغذ ابری .
لغت نامه دهخدا
ابری. [ اَ ] ( ص نسبی ) با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر: کاغذ ابری.
- ستاره ابری ؛ کوکب سحابی. منزل پنجم [ از منازل قمر ] هقعه و او سه ستاره خرد است : وز قبل خردیشان و یک بدیگر اندر آمدگی بطلمیوس هر سه را یکی ستاره ابری بنگاشت. ( التفهیم ).
ابری. [ اِ ری ی ] ( ع ص نسبی ) سوزنگر.
ابری.[ اَ ب َ را ] ( اِخ ) نام جائی یا کوهی است در شام.
- ستاره ابری ؛ کوکب سحابی. منزل پنجم [ از منازل قمر ] هقعه و او سه ستاره خرد است : وز قبل خردیشان و یک بدیگر اندر آمدگی بطلمیوس هر سه را یکی ستاره ابری بنگاشت. ( التفهیم ).
ابری. [ اِ ری ی ] ( ع ص نسبی ) سوزنگر.
ابری.[ اَ ب َ را ] ( اِخ ) نام جائی یا کوهی است در شام.
ابری . [ اَ ] (ص نسبی ) با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر: کاغذ ابری .
- ستاره ٔ ابری ؛ کوکب سحابی . منزل پنجم [ از منازل قمر ] هقعه و او سه ستاره ٔ خرد است : وز قبل خردیشان و یک بدیگر اندر آمدگی بطلمیوس هر سه را یکی ستاره ٔ ابری بنگاشت . (التفهیم ).
ابری . [ اِ ری ی ] (ع ص نسبی ) سوزنگر.
ابری .[ اَ ب َ را ] (اِخ ) نام جائی یا کوهی است در شام .
فرهنگ عمید
۱. ویژگی آسمان پوشیده از ابر: هوای ابری.
۲. ابرمانند.
۳. چیزی که از ابر ساخته شده باشد: تشک ابری.
۲. ابرمانند.
۳. چیزی که از ابر ساخته شده باشد: تشک ابری.
دانشنامه عمومی
فرهنگستان زبان و ادب
[علوم جَوّ] ← ابرناک
واژه نامه بختیاریکا
اَورِلا
کلمات دیگر: