کلمه جو
صفحه اصلی

فصول

فارسی به انگلیسی

plural of the word "فصل"


فرهنگ فارسی

جمع فصل
۱ - ( مصدر ) جدا کردن ۲ - فیصل دادن : فصل مرافعه . ۳ - ( اسم ) مانع حاجز میان دو چیز ۴ - جای پیوستگی میان دو استخوان هر بند اندام ۵ - بخشی از کتاب یا رساله . توضیح معمولا فصل را از باب کوچکتر گیرند ۶ - هر یک از چهار موسم سال توضیح چون محور زمین نسبت به سطح مدار آن یعنی دایره ای که به دور خورشید می گردد ۶۶ درجه و ۳۳ دقیقه و ۲۷ ثانیه تمایل دارد ( یعنی میل محور زمین نسبت به سطح مداری ۶۶ درجه و ۳۳ دقیقه و ۲۷ ثانیه است ) لذا به همین تمایل از طرفی سبب اختلاف روز و شب و از جهت دیگر باعث تغیر فصول و کمی و زیادی درجه حرارت در نقاط مختلف زمین می گردد . اگر محوری نسبت به سطح مداری تمایل نداشت و عمود بر آن بود اشعه آفتاب به هر یک از نقاط زمین در مدت سال بیک وضع ثابت می تابید و تمایل آنها نسبت به نقاط زمین در عرض سال تغییر نمی کرد و همیشه در خط استوا عمود می تابید و هر قدر بقطبین نزدیکتر میشد تمایل بر اشعه افزوده می گشت تا در قطبین اشعه با سطح کره مماس می گردید و چون مقدار حرارت هر نقطه هم مربوط به موضع ثابت اشعه است درجه حرارت هر مکان نیز همیشه در عرض سال ثابت می ماند و اختلافی بین مقدار گرما و سرمای آن نقطه در عرض سال حاصل نمی گشت . ولی این طور نیست زیرا محور زمین بر سطح مداری مایل است و وضع تابش و اشعه و مقدار تمایل آن نسبت بیک مکان در عرض سال ثابت نیست به علاوه مدتی هم که آفتاب در بالای افق هر نقطه میماند نسبت به آن نقطه عمود است و در نقاط دیگر مایل همین امر سبب تغییر فصول سال شده است . تابستان در هر مکان از سطح کره زمین هنگامی است که روزها از همه وقت سال طولانی تر و اشعه خورشید از همه وقت به سطح زمین می تابد . زیرا همین دو قسمت است که مقدار حرارت را زیادتر می کند ( طول روز و عمود بودن اشعه خورشید ) و فصل گرما را پیش می آورد برخلاف زمستان که روزها کوتاهتر و اشعه خورشید هم بیش از هر وقت مایلتر به سطح زمین می تابد . به همین جهت گرما کمتر و در نتیجه سرما بیشتر می شود . بهار و پاییز واسطه بین این دو فصل است . اگر انتقال از گرما به سرما باشد فصل را پاییز و اگر بعکس باشد فصل را بهار گویند ۷ - ممیز جوهری اشیائ و مقوم اجناس و علت وجود آنهاست مثلا ناطق فصل انسان است که او را از دیگر امور مشترک جنسی که حیوانیت باشد ممتاز و جدا می کند در اینجا مراد فصل منطقی نیست بلکه فصل اشتقاقی است که مبدائ فصل منطقی است . توضیح آنکه آنچه را در علم میزان فصل می گویند فصل منطقی است که از مبادی خاص گرفته شده و در حقیقت آن مبادی فصولند مثلا مفهوم ناطق که فصل انسان است مبدائی دارد که ماخوذ از آنست و آن مبدائ نفس ناطقه است و همین طور حساس ماخوذ و مشتق از نفس حاسه است در حیوان . این قسم ار فصول اشتقاقیه گویند و آنها بعینه همان صور نوعیه اند . بنابراین فصول حقیقه صور نوعیه اند و همان صور نوعیه باشند که حافظ وحدت نوعیه اند و فصل اخیر اشیائ اند و ثابت اند و مانند اصول و عمودند در اشیائ . همین فصول اخیرند که حافظ هذیت اشیائ باشند و واجد جمیع مراتب وجود آنها هستند و وجود در همه اشیائ فصل الفصول و فصل اخیر آنهاست و یا صور طبیعیه اصول حافظ و فصول آنهاست و بالجمله ناطق و حساس و محرک در حقیقت فصول محموله اند نه فصول حقیقه . یا فصل اشتقاقی . منشائ فصل منطقی را فصل اشتقاقی نامیده اند که در انسان ناطقه است . یا فصل بعید . آنکه نوع خود را از مشارکات جنس فی الجمله امتیاز دهد چون حساس به نسبت انسان . یا فصل ذاتی . فصل اشتقاقی یا صورت نوعیه است یا فصل قریب . آنکه نوع خود را از جمیع مشارکات در جنس امتیاز دهد چون ناطق به نسبت انسان . یا فصل مشترک . اتصال حقیقی یک بار باین معنی است که بین اجزای متصل حد مشترکی باشد و این حد مشترک رادر هندسه فصل مشترک نامند مانند نقطه که حد مشترک است بین دو خط . یا فصل مقسم . هر فصلی مقسم جنس است زیرا جنس را تقسیم بانواع مختلف کند . نصیر الدین طوسی گوید : فصل باضافت بانواع مقوم باشد چه ذاتی است او را و داخل در ماهیت او مانند ناطق انسان را و باضافت با جسم مقسم باشد چه قسمت کند جنس را بحصه ای که جزو نوع بوده و به غیر آن حصه که حصص دیگر انواع بوده مانند ناطق حیوان را چه حیوان باین معنی فصل منقسم می شود به ناطق و غیر ناطق یا فصل مقوم . فصل مقسم . یا فصل منطقی . فصل محمول است ۸ - هر تغییر که مختص بعروض باشد و مثل آن در حشو بیت روا نبود .این تغییر باسقاط یک حرف متحرک است یا زاید ۹ - وصل عبارتست از عطف بعضی از جمله ها بر بعضی دیگر فصل عبارتست از ترک آن و آن قواعدی دارد . جمع : فصول . یا فصل به فصل . گاهگاه هر چند مدت یکبار .
بر آمدن از شهر . یا دانه بستن و گرفتن انگور .

جمع لغت فصل


فرهنگ معین

(فُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ فصل .

لغت نامه دهخدا

فصول.[ ف ُ ] ( ع اِ ) ج ِ فصل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). قسمت های سخن یا نوشته : آنچه دقیقی گفته بر اثر این فصول نیز نبشتم. ( تاریخ بیهقی ). من بازگشتم و آن فصول به استادم گفتم. ( تاریخ بیهقی ). چون ازخطبه این فصول فارغ شدم بسوی راندن تاریخ بازرفتم.( تاریخ بیهقی ). من برای این سر فصولی مشبع پرداخته بودم. ( کلیله و دمنه ). در اغوا و اغراء بر قصد نوح واستخلاص مملکت او فصول پرداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || فصل های سال. چهار فصل. فصول اربعه ؛ بهار و پاییز و تابستان و زمستان. ( یادداشت مؤلف ).

فصول. [ ف ُ ] ( ع مص ) برآمدن از شهر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دانه بستن و گرفتن انگور. ( منتهی الارب ). بیرون آمدن دانه ریز بر تاک. ( از اقرب الموارد ). || جدا شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || از جای برفتن. ( تاج المصادر بیهقی ).

فصول . [ ف ُ ] (ع مص ) برآمدن از شهر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دانه بستن و گرفتن انگور. (منتهی الارب ). بیرون آمدن دانه ٔ ریز بر تاک . (از اقرب الموارد). || جدا شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || از جای برفتن . (تاج المصادر بیهقی ).


فصول .[ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فصل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قسمت های سخن یا نوشته : آنچه دقیقی گفته بر اثر این فصول نیز نبشتم . (تاریخ بیهقی ). من بازگشتم و آن فصول به استادم گفتم . (تاریخ بیهقی ). چون ازخطبه ٔ این فصول فارغ شدم بسوی راندن تاریخ بازرفتم .(تاریخ بیهقی ). من برای این سر فصولی مشبع پرداخته بودم . (کلیله و دمنه ). در اغوا و اغراء بر قصد نوح واستخلاص مملکت او فصول پرداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || فصل های سال . چهار فصل . فصول اربعه ؛ بهار و پاییز و تابستان و زمستان . (یادداشت مؤلف ).


فرهنگ عمید

= فصل

فصل#NAME?


دانشنامه آزاد فارسی

فُصول
(نام کامل: الفصول الغرویّة فی الاصول الفقهیّة) کتابی در اصول فقه شیعه، به زبان عربی، نوشته شده در ۱۲۳۲ق، تألیف محمدحسین بن محمدرحیم (عبدالرحیم) ایوان کیفی اصفهانی حائری. این کتاب مشتمل است بر یک مقدمه و چند مقاله که هدف اصلی آن نقد و نقض آرای میرزای قمی در قوانین الاصول است. فصول بین طلاب علوم دینی متداول بوده و گاه تدریس نیز شده است. این اثر بارها در ایران به چاپ رسیده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] فصول، اثر خواجه نصیرالدین طوسی، رساله نسبتا کوچکی است به زبان فارسی در باب کلام و اعتقادات شیعی که به‎همراه ترجمه تازی آن از رکن‎الدین محمد بن علی گرگانی استرآبادی (زنده در 697 و 728ق)، توسط محمدتقی دانش‎پژوه، چاپ و عرضه شده است.
خواجه این فصول را چنانکه از دیباچه ترجمه تازی و دیباچه گزارش سیوری برمی‎آید، به نام «الفصول فی الأصول» نامیده، ولی در فهرست‎ها همان فصول خوانده شده است.
آنچه باعث اهمیت کتاب می‎شود، این است که می‎توان آراء کلامی خواجه را‎ در آن جستجو نمود.
کتاب با دیباچه‎ای از مصحح، آغاز شده است.
این اثر، رساله‎ای است در اثبات پنج اصل اعتقادی که در چهار فصل تنظیم شده است: فصل اول: توحید؛ فصل دوم: عدل؛ فصل سوم: نبوت و امامت و فصل چهارم: معاد. خواجه ابتدا همان فصل نخستین را که در توحید است نگاشته، سپس به درخواست دوستی، دیگر فصل‎ها را بر آن افزوده است. هر فصل نیز به عناوین جزئی‎تری مانند: اصل، تقسیم، هدایه، تبصره، فایده و لطیفه، تقسیم می‎شود.
متن فارسی کتاب در یک صفحه و ترجمه عربی آن، در صفحه بعد آمده است.

پیشنهاد کاربران

مفرد صنایع
وفصول
مدارس


کلمات دیگر: