کلمه جو
صفحه اصلی

جاگیر

فارسی به انگلیسی

bulky

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- جا گرفتن . ۲- تاثیر کردن موثر شدن بدل نشستن .
از مشایخ صوفیه

فرهنگ معین

(ص فا. ) ۱ - آن چه جایی را اشغال کند. ۲ - شاغل .

لغت نامه دهخدا

جاگیر. ( اِ مرکب ) پاره ای از زمین که سلاطین و امرا و منصب داران و مانند آن دهند تا محصول آن را از کشت و کار هرچه پیدا شود متصرف گردند و به اصطلاح ارباب دفاتر سلاطین هندوستان تیول و قدری از ملک که عوض ماهانه تنخواه نمایندو اینکه در اشعار بعضی از متأخرین ایران واقع شده زبان خودشان نیست. || اقطاع. ( آنندراج ).

جاگیر. ( اِخ ) ( شیخ... ) یکی از مشایخ صوفیه و از مریدان ابوالوفاء بود. ابوالوفاء بر وی ثنا گفته و طاقیه خود را بدست شیخ علی هیئتی برای وی فرستاده است. همو گفت : من از خدای تعالی ، درخواستم که جاگیر را از جمله مریدان من گرداند خدای تعالی وی را بمن ببخشید. وی اصلاً از کردان و در صحرای عراق بود و بعداً به سامره رفت و آنجا متوطن شد و بسال 590 هَ. ق. در همانجا از دنیا درگذشت. از سخنان اوست : من شاهد الحق عزوجل فی سره سقط الکون من قلبه ، ما اخذت العهد علی احد حتی رأیت اسمه مرقوماً فی اللوح المحفوظ من جملة مریدی. مریدان او کراماتی از برای او ذکر کرده اند و او را سخت بزرگ میدانند. ( از نفحات الانس جامی چ تهران ص 536 ). و رجوع به تاریخ گزیده شود.

جاگیر. (اِخ ) (شیخ ...) یکی از مشایخ صوفیه و از مریدان ابوالوفاء بود. ابوالوفاء بر وی ثنا گفته و طاقیه ٔ خود را بدست شیخ علی هیئتی برای وی فرستاده است . همو گفت : من از خدای تعالی ، درخواستم که جاگیر را از جمله ٔ مریدان من گرداند خدای تعالی وی را بمن ببخشید. وی اصلاً از کردان و در صحرای عراق بود و بعداً به سامره رفت و آنجا متوطن شد و بسال 590 هَ . ق . در همانجا از دنیا درگذشت . از سخنان اوست : من شاهد الحق عزوجل فی سره سقط الکون من قلبه ، ما اخذت العهد علی احد حتی رأیت اسمه مرقوماً فی اللوح المحفوظ من جملة مریدی . مریدان او کراماتی از برای او ذکر کرده اند و او را سخت بزرگ میدانند. (از نفحات الانس جامی چ تهران ص 536). و رجوع به تاریخ گزیده شود.


جاگیر. (اِ مرکب ) پاره ای از زمین که سلاطین و امرا و منصب داران و مانند آن دهند تا محصول آن را از کشت و کار هرچه پیدا شود متصرف گردند و به اصطلاح ارباب دفاتر سلاطین هندوستان تیول و قدری از ملک که عوض ماهانه تنخواه نمایندو اینکه در اشعار بعضی از متأخرین ایران واقع شده زبان خودشان نیست . || اقطاع . (آنندراج ).


فرهنگ عمید

= جای گیر

جای‌گیر#NAME?


دانشنامه عمومی

جاگیر با جایگیر، در هندوستان در دوره فرمانروایان فارسی زبان چون گورکانیان، به زمین هایی گفته می شد که از سوی شاهان به فرمانروایان محلی یا سران لشکری و کشوری واگذار می شد تا به جای دستمزدهای ماهانه از درآمدهای این زمین ها بهره مند شوند.
به زمین های جاگیر به طور جمع، «جاگیرات» می گفتند و و فردی که جاگیر به وی واگذار شده با عنوان «جاگیردار» نامیده می شد.
جاگیر واژه ای فارسی است اما در ایران برای این مفهوم از واژه های چون تیول (از مغولی)، اقطاع (از عربی)، سیورغال (از مغولی) و دیگر واژه ها چون تیمار، زعامت، و خاص استفاده می کردند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جاگیر (یا جایگیر)، زمینی که در دوران حکومت مسلمانان در هند ، از جانب سلطان به حاکمانِ ایالتها، والیانِ شهرها و روستاها، امرا و فرماندهان نظامی، رؤسای محلی و سایر کارگزاران حکومتی واگذار می شد تا به جای حقوق و مستمری خویش، از عواید آن بهره مند گردند.
این واژه از دو کلمه فارسی «جا» و «گیر»، به معنای گیرنده جا و مکان، ترکیب شده است لیکن در همه منابع فارسیِ نگاشته شده در هندِ دوره اسلامی، به معنای زمین و محلِ واگذار شده به افراد و معادل اِقطاع عربی است. در منابع مذکور، جمع این کلمه به صورت «جاگیرات» و فردی که جاگیر به وی واگذار شده با عنوان « جاگیردار » (جمع آن: جاگیرداران) به وفور به کار رفته است.
کلمه فارسی
برخی بدون اشاره به اصل کلمه و چگونگی اشتقاق آن، جاگیر را غیرفارسی دانسته اند، لیکن هیچ دلیلی برای پذیرش این سخن در دست نیست و به نظر می رسد واژه جاگیر از زبان فارسی به دیگر زبانهای رایج در شبه قاره هند، از قبیل هندی، اردو ، مراتی و کَرْناتَکی، راه یافته باشد
معنای کلمه
واژه جاگیر به معنای واگذاری حق بهره مندی از درآمدهای زمین به افراد درعوض انجام دادن برخی خدمات به ویژه در امور نظامی، از دوره لودیان (۸۵۵ـ۹۳۲) در منابع فارسی در هند رایجگردید. با این حال، این شیوه پرداخت حقوق نظامیان و کارگزاران دولتی، با تفاوتهایی در شیوه ها و شرایط واگذاری، از نخستین قرون ظهور اسلام ، در سرزمینهای اسلامی با عناوینی چون اقطاع (اقطاع استغلال)، تیول، تیمار ، زعامت ، خاص و سیورغال مرسوم بود.
مناطق مرسوم به نظام جاگیرداری
...

پیشنهاد کاربران

تیره جاگیروند طایفه عالی جمالی ایل بختیاروند *بهداروند *


جاگیروند*جهانگیر وند* از نسل جهانگیر خان بختیاروند ایلخان جد ایل منجزی ایل بختیاروند قوم لر

دهستان جهانگیری شمالی و جهانگیری جنوبی مسجدسلیمان محل سکونت طوایف ایل منجزی
ایل منجزی :::
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ
طایفه مال احمدی
طایفه ابوالحسنی
طایفه نیم بنیچه
طایفه روا
طایفه تاج الدین و عبدالهی
طایفه لملمی
طایفه لوخرده
. .
. . .
. . .
. . .
. .
. .

در اوایل دولت صفوی به دلیل حکومت جهانگیر خان بختیاروند منجزی بر کل ایلات لر بزرگ *بختیاری * نام شهر مسجدسلیمان به جهانگیری تغییر نام داد



کلمات دیگر: