کلمه جو
صفحه اصلی

فسخ


مترادف فسخ : ابطال، الغا، باطل، حذف، زایل، لغو، نقض

برابر پارسی : گسیختن

فارسی به انگلیسی

abolition, dissolution, revocation


dissolution, annulment


dissolution, cancellation, annulment, disjunction, abolition, revocation

فارسی به عربی

الغاء , طلاق

مترادف و متضاد

ابطال، الغا، باطل، حذف، زایل، لغو، نقض


abolition (اسم)
لغو، محو، فسخ، برانداختگی، الغا مجازات

cancellation (اسم)
لغو، فسخ، الغاء، ابطال، حذف

repeal (اسم)
لغو، فسخ، الغاء، بازگردانی

revocation (اسم)
لغو، فسخ، باطل سازی، برگردانی، الغا

termination (اسم)
فسخ، خاتمه، پایان، انتها، ختم، پایان دهی، پایان یابی

dissolution (اسم)
فسخ، تجزیه، فساد، حل، از هم پاشیدگی

annulment (اسم)
فسخ، الغاء، ابطال

divorce (اسم)
جدایی، فسخ، طلاق

liquidation (اسم)
فسخ، تسویه، نابودی، از بین رفتن، واریز حساب

rescission (اسم)
فسخ، ابطال

فرهنگ فارسی

باطل کردن، نقض کردن، برهم زدن معامله
۱ - ( مصدر ) زایل کردن شکستن جدا کردن ۳ - تباه گردانیدن رای ۴ - باطل کردن ( بیع قصد و آهنگ و مانند آن ) ۵ - ویران ساختن ۶ - تعلق گرفتن روح انسانی بعد از مفارقت بدن به جسم نباتی مقابل نسخ مسخ رسخ یا فسخ اعتقاد . تغییر دادن رای و تدبیر . یا فسخ بیع . باطل کردن بیع . یا فسخ عزیمت . تغییر دادن قصد خویش .

فرهنگ معین

(فَ سْ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - باطل کردن ، نقض کردن .۲ - جداجدا کردن . ۳ - تباه گردانیدن .

لغت نامه دهخدا

فسخ. [ ف َ ] ( ع مص ) زایل گردانیدن دست کسی را از جای. || تباه گردانیدن رای را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شکستن. ( منتهی الارب ). || جداجدا کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ویران ساختن. ( منتهی الارب ). || برانداختن بیع و آهنگ و مانند آنرا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
- فسخ کردن . رجوع به مدخل فسخ کردن شود.
|| تباه گردیدن. ( منتهی الارب ). || سست گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کهنه و پاره شدن جامه و جز آن. ( منتهی الارب ). || نادان گردیدن. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) سست خرد. ( منتهی الارب ). ضعیف العقل. ( اقرب الموارد ). || آنکه به حاجت خود نرسد و برای حاجت بیرون نگردد و اصلاح امری نتواند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) ( اصطلاح طب ) سستی و گرفتگی غلیظ عضله ها را به تازی فسخ و هتک گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). تباعد اجزاء عضله از یکدیگر. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( اصطلاح فلسفه ) تعلق گرفتن روح انسانی بعد از مفارقت بدن به جسم نباتی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تفاسخ ، رسخ ، مسخ و نسخ شود.

فرهنگ عمید

۱. (حقوق ) بر هم زدن معامله، باطل کردن پیمان یا بیع.
۲. [قدیمی] باطل کردن، نقض کردن.

دانشنامه آزاد فارسی

فَسْخ
(در لغت به معنای ازهم گسیختن و جداکردن) از نظر حقوقی، به معنای متوقف کردن اثر عقد یا قرارداد است. فسخ مخصوص عقود و قراردادهاست که با تراضی منعقد شده اند و اجرای آن ها با اعلام فسخ متوقف می شود. فسخ ازجمله حقوقی است که ممکن است به موجب قرارداد ایجاد شود یا به موجب قانون. فسخِ قراردادی دو صورت دارد: ۱. فسخ به علت تخلف، مانند این که در قرارداد شرط شده باشد در صورت تخلف یکی از طرفین قرارداد، طرف مقابل حق دارد آن را فسخ کند؛ ۲. فسخ بدون ذکر علت، مانند این که در قرارداد قید شود هریک از طرفین حق دارد، قرارداد را یک طرفه برهم زند. فسخ به موجب قانون، آن است که قانون به یکی از طرفین اجازه دهد در موارد معیّن قرارداد را یک طرفه فسخ کند، مثلاً در صورت معیوب بودن مبیع، خریدار حق دارد عقد را یک جانبه فسخ کند. حق فسخ به موجب قانون را خیار/اختیار نیز گویند و موارد و شرایط استفاده از آن در قانون آمده است. حق فسخ ازجمله ایقاعات است و یک طرفه اعمال می شود؛ در صورتی که هر دو طرف قرارداد به فسخ تراضی کنند، آن را تفاسخ یا اقاله گویند. اثر فسخ ناظر به آینده است و از زمان اعلام فسخ قرارداد مؤثر است.

فسخ (فلسفه). فَسخ (فلسفه)
رجوع شود به:تناسخ

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فسخ در لغت به معنای نقض، زایل گردانیدن، تباه کردن و شکستن آمده است.فسخ که به آن انحلال ارادی قرار داد نیز گفته می شود، در اصطلاح حقوقی عبارت است از پایان دادن حقوقی به قرار داد به وسیله یکی از دو طرف قرارداد یا شخص ثالث.فسخ یا انحلال ارادی قرارداد از حیث جایگاه حقوقی یکی از مباحث اسباب سقوط تعهدات و قراردادها می باشد.بحث فسخ قرارداد، اختصاص به عقود لازم دارد، چرا که در عقود جائز هر کدام از طرفین می تواند هر زمان که اراده کند، عقد را بر هم زند. بحثی که در عقود لازم مطرح است آن است که آیا مدعی فسخ عقد، حق فسخ دارد یا این که باید به عقد ملتزم بماند؟
با توجه به تعریفی که از فسخ ارائه شد، می توان گفت فسخ، انشای یک طرفه انحلال قرارداد و تعهد می باشد، و مانند ابراء نوعی ایقاع است، یعنی این که یک طرف به طور مستقل می تواند حق فسخ خود را اعمال نماید، بدون این که نیازی به رضایت طرف دیگر باشد که به این عمل ایقاع گفته می شود.
[ویکی فقه] فسخ (فقه). فسخ در لغت به معنای نقض، زایل گردانیدن، تباه کردن و شکستن آمده است.فسخ که به آن انحلال ارادی قرار داد نیز گفته می شود، در اصطلاح حقوقی عبارت است از پایان دادن حقوقی به قرار داد به وسیله یکی از دو طرف قرارداد یا شخص ثالث.فسخ یا انحلال ارادی قرارداد از حیث جایگاه حقوقی یکی از مباحث اسباب سقوط تعهدات و قراردادها می باشد.بحث فسخ قرارداد، اختصاص به عقود لازم دارد، چرا که در عقود جائز هر کدام از طرفین می تواند هر زمان که اراده کند، عقد را بر هم زند. بحثی که در عقود لازم مطرح است آن است که آیا مدعی فسخ عقد، حق فسخ دارد یا این که باید به عقد ملتزم بماند؟
با توجه به تعریفی که از فسخ ارائه شد، می توان گفت فسخ، انشای یک طرفه انحلال قرارداد و تعهد می باشد، و مانند ابراء نوعی ایقاع است، یعنی این که یک طرف به طور مستقل می تواند حق فسخ خود را اعمال نماید، بدون این که نیازی به رضایت طرف دیگر باشد که به این عمل ایقاع گفته می شود.
مبنای فسخ
مبنای فسخ قرارداد ممکن است، متفاوت باشد؛ یعنی این که فسخ قرارداد مبتنی بر حقی است که یا به وسیله توافق طرفین ایجاد شده است یا به وسیله حکم مستقیم قانون به وجود آمده است و این حق برای یکی از طرفین یا هر دو یا شخص ثالث می باشد. الف) توافق طرفین: طرفین قرارداد می توانند ضمن عقد یا خارج از آن برای یک یا هر دو طرف معامله یا شخص ثالث، حق فسخ قرار دهند مثل این که شخصی ماشینی را به دیگری بفروشد و در آن شرط شود که هر کدام از طرفین یا شخص ثالث هر وقت مایل باشند، بتوانند ظرف یک ماه آن معامله را فسخ کنند، به این حق اصطلاحاً خیار شرط گفته می شود. همان طوری که در مواد ۳۹۹ و ۴۰۰ قانون مدنی به آن اشاره شده است. ب) حکم مستقیم قانون: قانون در مواردی برای جلوگیری از ضرری که به طور ناخواسته از قرارداد، متوجه یکی از دو طرف معامله است، به طور مستقیم به او حق می دهد که بتواند با فسخ قرارداد، از ضرر مذکور جلوگیری کند مثل این که کسی خانه ای را اجاره کند و پس از مدتی متوجه شود که سکونت در آن میسر نیست، که در این جا به استناد مواد ۴۷۸ و ۴۷۹ قانون مدنی حق دارد عقد اجاره را فسخ کند.
شرائط فسخ
۱) قصد؛ فسخ کننده باید انحلال قرارداد را اراده کند.۲) رضا؛ فسخ کننده باید راضی به فسخ معامله باشد، و اگر با اکراه چنین کرد، این فسخ اثر حقوقی ندارد.۳) اهلیت؛ کسی که می خواهد عملی حقوقی را فسخ کند، باید اهلیت این کار را داشته باشد و از نظر عقل و سن مشکلی نداشته باشد.
آثار فسخ
...

پیشنهاد کاربران

از هم جدا شده

فسخ به معنای برهم زدن یک قرارداد است. فسخ قرارداد به موجب شروطی که از قبل در قرارداد ذکرشده است امکان پذیر است. این فسخ می تواند یک طرفه و یا دوطرفه باشد که در اصطلاح به آن شرط فسخ یا خیار فسخ گفته می شود. به طور مثال شما در قرارداد ملک خود شرط می کنید که اگر فروشنده تا مدت ده روز قیمت کل ملک را پرداخت نکند، معامله فسخ خواهد شد، در این حالت رضایت طرف دوم اهمیتی نداشته و فسخ یک طرفه انجام خواهد شد.

http://blog. eskano. com

فَسخیدن چیزی.

حلول روح انسان در گیاه به باور اهل تناسخ


کلمات دیگر: