کلمه جو
صفحه اصلی

تناسخ


مترادف تناسخ : نسخ، انتقال نفس، ابطال، باطل کردن، زایل کردن، نسخ کردن، تغییر یافتن، گشتن، منتقل شدن روح ، حلول، تجسد، تجسم

فارسی به انگلیسی

metempsychosis, reincarnation, transmigration

metempsychosis


reincarnation, reincarnation, transmigration


مترادف و متضاد

transmogrification (اسم)
تحول، تغییر شکل، تناسخ، دگرگون سازی

نسخ


انتقال نفس


ابطال


باطل کردن، زایل کردن، نسخ کردن


تغییر یافتن، گشتن


منتقل شدن (روح)، حلول، تجسد، تجسم


۱. نسخ
۲. انتقال نفس
۳. ابطال
۴. باطل کردن، زایل کردن، نسخ کردن
۵. تغییر یافتن، گشتن
۶. منتقل شدن (روح)، حلول، تجسد، تجسم


فرهنگ فارسی

۱ -( مصدر ) یکدیگر را نسخ کردن باطل ساختن ابطال زایل کردن . ۲ - ( مصدر ) گشتن تغییر یافتن . ۴ - انتقال روح بعد از موت از بدن ببدن انسانی دیگر . یا تناسخ ازمنه . پیاپی گشتن زمانها و قرنها چنانکه گویی هر یک از آنها حکم ما قبل را نسخ میکند . یا تناسخ در میراث.مردن وارثان یکی پس از دیگری و تقسیم نشدن میراث آنان . جمع : تناسخات .

فرهنگ معین

(تَ سُ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - یکدیگر را باطل ساختن . ۲ - انتقال روح شخص مرده به بدن انسانی دیگر.

لغت نامه دهخدا

تناسخ. [ ت َ س ُ ] ( ع مص ) مردن وارثی پس وارثی پیش از قسمت میراث. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نوبت بنوبت گردیدن زمانه و فی الحدیث : لم تکن نبوة الاتناسخت ؛ ای تحولت من حال الی حال یعنی امرالامة. || گذشتن قرنی بعد قرنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به آخر رسیدن قرنی بعد قرنی دیگر و آمدن زمانی بعد زمانی دیگر. ( آنندراج ). پیاپی گذشتن زمانها و قرنها چنانکه گوئی هریک از آنها حکم ماقبل رانسخ می کند. ( فرهنگ فارسی معین ). || زائل شدن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). نسخ کردن یکی دیگری را. ( از اقرب الموارد ). یکدیگر را نسخ کردن. باطل ساختن. ابطال. زایل کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || زائل شدن روح از قالبی و درآمدن آن به قالبی دیگر. ( غیاث اللغات ). و بدین معنی مناسخة و تناسخ در عرف زائل شدن از قالبی و درآمدن به قالبی دیگر. ( آنندراج ). خروج روح از قالبی و دخول آن در قالب دیگرکه رسخ نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). انتقال روح بعد از موت از بدن به بدن انسان دیگر. ( فرهنگ فارسی معین ). عبارت از تعلق روح است به بدن دیگر بعد از مفارقت آن ازبدن اول بدون آنکه زمانی فاصله شود. چه بین روح و جسد تعشق ذاتی است. ( از تعریفات جرجانی ). تناسخیان گویند نفوس ناطقه پس از مرگ هنگامی مجرد از ابدان خواهد بود که جمیع کمالات نفسانی را در مرحله فعلیت حائزشده باشد و چیزی از کمالات در مرحله بالقوة برای اونمانده باشد. اما نفوسی که از کمالات بالقوه آنها چیزی باقی است در بدنهای انسانی می گردد از بدنی به بدن دیگر نقل کند تا بغایت کمال از علوم و اخلاق برسند که آنگاه مجرد و پاک از تعلق به بدنها باقی ماند و این انتقال را نسخ نامند. و گویند پاره ای از نفوس ناطقه از بدن انسان به بدن حیوان که مناسب با اوصاف آنان است نزول کند چنانکه بدن شیر برای شجاع و بدن خرگوش برای ترسو و این انتقال را مسخ نامند. و نیز گویندکه بعضی از نفوس ناطقه به اجسام گیاهی انتقال یابندکه آن را رسخ نامند و بعضی دیگر که به جماد منتقل شوند و آن را فسخ نامند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ عمید

۱. خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر، انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدن دیگر.
۲. [قدیمی] یکدیگر را نسخ کردن، باطل کردن، زایل کردن.
* تناسخ ازمنه: [قدیمی] پی درپی گذشتن و سپری شدن ازمنه و قرون که انگار هرکدام آن ها حکم ماقبل را نسخ می کند.
* تناسخ در میراث: (فقه ) مردن ورثه یکی بعد از دیگری پیش از تقسیم کردن میراث.

۱. خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر؛ انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدن دیگر.
۲. [قدیمی] یکدیگر را نسخ‌ کردن؛ باطل‌ کردن؛ زایل ‌کردن.
⟨ تناسخ ازمنه: [قدیمی] پی‌درپی گذشتن و سپری شدن ازمنه و قرون که انگار هرکدام آن‌ها حکم ماقبل را نسخ می‌کند.
⟨ تناسخ در میراث: (فقه) مردن ورثه یکی بعد از دیگری پیش از تقسیم‌ کردن میراث.


دانشنامه عمومی

وازایش یا تناسخ یا باززایی یا زادْمُرد (به پارتی مانوی: 𐭆𐭀𐭃𐭌𐭅𐭓𐭕/ zādmurd به سغدی: ܙܐܠܡܘܪܕ/ ܙܐܬܡܘܪܬ z'tmwrδ /z'δmwrd) یا سَنْسار (به سغدی: ܣܢܟܣܐܐܪ snks''r) یا آژی مَرچ (به سغدی: ܐܐܙܝܡܪܤܗ zymrch'') یعنی زاییده شدن دوباره پس از مرگ، با اختلافاتی در مفهوم، از اعتقادات ادیانی مانند دائو، بوداگرایی، هندوگرایی، مانوی، برهمایی، جینیسم، سیکیسم، اهل حق (یارسان) و غُلات شیعه است.
شهرستانی می گوید: «فرقه ای نیست که در آن تناسخ جایگاه محکمی نداشته باشد.
جان ناس می گوید: «عقیدهٔ به تناسخ منحصر به مردم هند نیست، بلکه تمام مذاهب عالم از بدویان وحشی گرفته تا مردم پیشرو که دارای فرهنگی متعالی می باشند همه کم و بیش قدمی در راه عقیده به تناسخ برداشته اند.»
برمبنای تناسخ مظاهر هستی واقعی یکیست و تمام هستی ها پرتوی از آن هستی است و آن هستی یگانه همان برهمن است که همان عالم کبیر و روح جهان است و هر چیز جز او سایه ای از هستی اوست بر این اساس روح انسان عالم صغیر است که خود نیز پرتوی از روح برهمن است و رستگاری انسان در رهایی از تولد دوباره یا تناسخ اوست برپایه این اصل روح انسان تا قبل از تزکیه و پاکی کامل بارها در بدن های مختلف وارد شده و به این جهان بر می گردد و کیفیت زندگی کنونی او بسته به رفتار و کردار نیک انسان در زندگی گذشته اش دارد و راه نجات او مدد از شهود و درونگرایی و توجه به حقیقت است تا بتواند به حقیقت مطلق بپیوندد.برای انسان هیچ عذابی دردناکتر از این نیست که تا پشت دربروی ولی تورا راه نداده و برت گردانند. به طور کلی تناسخ یا انتقال روح انسان به موجودی دیگر ۴ نوع است: ۱- نسخ یا انتقال روح انسان به انسان دیگر۲- مسخ: انتقال روح به حیوان ۳- فسخ: انتقال روح به گیاه و ۴- رسخ: انتقال روح به جماد.
تناسخ یک کلمه العربیست که در ادب ایرانی، به ویژه زبان های ایرانی خاوری که با زبان های سنسکریت، تبتی و چینی نزدیکی داشتند، به دیسه های زادْمُرد (به پارتی مانوی: 𐭆𐭀𐭃𐭌𐭅𐭓𐭕/ zādmurd به سغدی: ܙܐܠܡܘܪܕ/ ܙܐܬܡܘܪܬ z'tmwrδ /z'δmwrd) یا سَنْسار (به سغدی: ܣܢܟܣܐܐܪ snks''r) یا آژی مَرچ (به سغدی: ܐܐܙܝܡܪܤܗ zymrch'') دیده شده است.
تناسخ در طول تاریخ به دلیل تفاسیر به رأی دچار تحریف شده است اما آنچه که درست به نظر می آید این است که آنچه بعد از مرگ به جهان دیگر منتقل می شود روح نیست بلکه نفس است و روح یکی است که متعلق به خداوند است و آنچه در ادیان آمده که خداوند از روح خود در انسان دمید به این معناست که خداوند از تمام ویژگی های خود به جز یکی که ان کبر است به انسان اعطا نمود و در زمان مرگ فرشتگان روح را تحویل نمی گیرند بلکه نفس را تحویل می گیرند و کلمه فوت به معنای تحویل در وفاداری کامل است. نفس انسان پس از مرگ با توجه به شرایط آن نفس که تقدیر اوست و تقدیر به معنای اندازه یا همان اعمال پیشین به جهان خاک بازمی گردد.

دانشنامه آزاد فارسی

تَناسُخ
(یا: حلول) باور به امکان بازگشت نفس گیاهی یا حیوانی و روح انسانی پس از مرگ به کالبد خود یا دیگری برای زندگی مجدد. عقیدۀ تناسخ در فلسفۀ فیثاغورس و افلاطون و در آیین های مصر باستان، بودا، هندو، جَین، سیک و در میان برخی از بدعت گذاران مسیحی مانند کاتارها، و تئوزوفی، یافت می شود. در آیین هندو. مفهوم تناسخ، گذار نفس فردی، یا جیوا، از هنگام تولد از مراتب پست تا عالی و رسیدن به مرتبۀ رهایی، یا مُکشا، است. در تفکر هندی، اتکای نفس به بدن از وابستگی بدن به لباسی که می پوشد یا خانه ای که در آن زندگی می کند بیشتر نیست. اعتلای نفس تا مرتبۀ انسانی، خود به خود رخ می دهد، ولی پس از ورود به بدن انسان خود آگاهی پیدا می کند و رشد آن صورت دیگری می یابد و متضمن اختیار و مسئولیت و تلاش است. جیوا (نفس) در آغاز ورود به بدن، خواهان لذات جسمانی شرایط تازۀ خویش است، اگر به وحشیگری و شقاوت گرایش یابد ممکن است در زندگانی دوباره به بدن حیوانی بازگردد. چون تکرار مدام لذت های یک نواخت ملال آور است، جیوا برای ارضای خود به دنبال کامیابی های دیگر اجتماعی، ثروت، قدرت و شهرت می رود. پس از آن که این مرحلۀ دوم نیز در نظرش پیش پاافتاده جلوه کرد، به قبول مسئولیت های بیشتر در جامعه و رسیدگی به زندگی همنوعان روی می آورد. این مرحلۀ سـوم نیز باید دورۀ خود را طی کند تا نوبت به مرحلۀ چهارم و نهایی برسد که رهایی از تناسخ است. نوزایی نفس یا روح انسانی یا جیوا بر طبق کارمای آن صورت می گیرد. بوداییان نیز به کارما معتقدند، ولی از آن جا که نفس یا روح متمایز و مجزایی نمی شناسند که از حیاتی به حیات دیگر منتقل شود، نوزایی را به معنی حلول آن نمی گیرند. به چشم آن ها، هر حیات را باید معلول کارمایی حیات قبلی و علت کارمایی حیات بعدی به شمار آورد. آنچه از نو زاده می شود مجموعه ای از گرایش های ناشی از میل به زندگی است که چرخۀ نوزایی ها را سبب می شود. چون شخص بودایی میل به زندگی یا نفرت از مرگ را از دست داد (با همۀ افکار و اعمال مثبت و منفی ناشی از آن ها)، گرایش ها رنگ می بازند و دیگر از نو زاییده نمی شوند. این به مثابۀ آزادی شخص یا نیروانا است. تفکر غربی در غرب اعتقاد به تناسخ تا قرن ۴م شایع بود، ولی ظاهراً مبنای دینی نداشت و بیشتر در مکاتب فلسفی یا عرفانی یافت می شد. مفهوم تناسخ با بدنۀ اصلی الهیات مسیحی سازگاری ندارد. اسلام نیز رسماً مخالف تناسخ است. ولی بعضی از فرقه های اسلامی یا منتسب به اسلام، اعم از عرفانی یا غیر عرفانی، به نوعی به تناسخ اعتقاد دارند که ربطی به اسلام راستین ندارد. فلاسفه تعلق روح را به یک قالب دیگر بر چهارگونه می دانند: قالب دوم یا جسم انسان است یا حیوان یا نبات و یا جماد. گونۀ اول را نسخ، و گونه های دیگر را به ترتیب مسخ، رسخ، و فسخ نامیده اند. برحسب آن که روح به بدنِ مادونِ از بدن اولی تعلق بگیرد و یا مافوق، تناسخ را نزولی یا صعودی می خوانند. همچنین اگر روح با سیر ترتیبی به قالب دیگر تعلق بگیرد، نحوۀ تناسخ اتصالی است و اگر بدون ترتیب باشد، انفصالی؛ حال حصول این اقسام یا در عالم مادّه است و یا در ملکوت. در این تقسیم ۳۲گانه که با احتساب تقسیم های دیگر متجاوز از صدگونه است، پاره ای از اقسام باطل و اقسامی درست اند. به طور خلاصه تمام اقسام مُلکی (حصول در ماده) و انفصالی آن باطل است زیرا از سویی با تحلیل عدم تعطیل در فیض الهی و لزوم معطل بودن نفس در هنگام انتقال به بدن دیگر و از سوی دیگر با تحلیل عقلانیِ ذاتی بودن تعلّق نفس به بدن، جایی برای قبول تناسخ باقی نمی ماند.

نقل قول ها

تناسخ (به انگلیسی: Metempsychosis) اصطلاحی فلسفی در زبان یونانی است که به انتقال مفهوم روح، به ویژه تکرار آن پس از مرگ، اشاره دارد.
• نشانه شناسی: بارو به تناسخ با اشکال و نام های مختلف در بسیاری از فرهنگ های جهان اعم از هندوان، یونانیان، ساکنان شمال اروپا و غیره گواهی شده است. یهودیت، مسیحیت و اسلام بیشتر شامل زمانی یک بُعدی هستند و نه زمانی دوره ای، بدین خاطر تناسخ را رد می کند.»• «تناسخ همواره مفهومی نمادین داشته حال پیش فرض اخلاقی، انسان شناختی، کیهان شناختی و یزدان شناختیِ آن - یا استدلال نظری یا تجربی آن - هرچه می خواهد باشد.»• «این مباحث از یک سو دربرگیرندهٔ میل به رُستن و رشد کردن در نور ذات یکتاست و از سوی دیگر مفهوم مسئولیت پذیری در مقابل اعمالی که در طول زندگی ها از ما سر زده است. این نیروی مضاعف - که از یک سو وزن اعمال گذشته است و از سوی دیگر آرزوی رسیدن به خلوص - آدمی را در حلقهٔ تولد دوباره با خود می کشاند، تا زمانی که این شخص به کمال برسد و بیرون از دایرهٔ هستی، راه به ابدیت را باز کند.»• «تناسخ نماد تدوامی اخلاقی و حیاتی است. به محض اینکه موجودی شروع به زندگی کرد، دیگر نمی تواند از زندگی و عواقب اعمالش بگریزد. زنگدی بخشی از یک تاس تخته نرد نیست: باور به تناسخ قضا و قدر را از میان می برد.» -> ژان شوالیه

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] تناسخ، اصطلاحی در کلام و فلسفه و عرفان به معنای انتقال روح از جسمی به جسم دیگر پس از مرگش و بازگشت دوباره آن به دنیا است. تنها وجه اشتراک میان معتقدان به تناسخ، عقیده به انتقال روح از جسمی به جسم دیگر است، اما درباره علت و نوع و سرانجامِ تناسخ عقیدۀ واحدی وجود ندارد.
به ظاهر، ریشه اعتقاد به تناسخ شبه قاره هند است و از آنجا به سایر فرهنگ ها نیز سرایت کرده است. این باور با آموزه های ادیان آسمانی سازش ندارد و دلایل فراوانی بر نادرستی آن ارائه شده است.
امام رضا علیه السلام: مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ کافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ مُکذِّبٌ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ “هرکس معتقد به تناسخ باشد به خدای بزرگ کافر شده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است.»

[ویکی فقه] تناسخ (ابهام زدایی). تناسخ ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • نظریه تناسخ، یکی از مسائل اعتقادی و دارای بحث های فراوان• تناسخ فلسفی، بحث های فلسفی در باره تناسخ در فلسفه اسلامی• تناسخ در قرآن، بحث تناسخ در قرآن و بطلان تناسخ در آن• تناسخ دینی، بررسی تناسخ در میان مذاهب اسلامی• تناسخ عرفانی، بررسی بحث تناسخ در عرفان اسلامی• تناسخ کلامی، بررسی بحث تناسخ در کلام اسلامی• تناسخ ملکی، ورود روح به بدن دیگر بدون فاصله زمانی، علی رغم علاقه بین روح با جسم قبلی• پیشینه تناسخ، سابقه دیرینه بحث تناسخ در میان ملل و اقوام و بحث آن در بحث های دینی• انواع تناسخ، انواع و اقسام تناسخ
...

[ویکی فقه] تناسخ (دیدگاه صوفیه). تناسخ به معنای انتقال روح از جسمی پس از مرگ به جسمی دیگر و بازگشت دوباره به دنیاست. در تاریخ تصوف اسلامی ، به سبب خلط اولیه معنای حلول و تناسخ و قوّت بحث حلول در میان صوفیه، بحث از تناسخ اهمیت داشته است.
اصطلاحاتی از قبیل حلول، تمثل، تقمص و رجعت که در کلمات تناسخیه دیده می شود، به معانی عام تر و گاه متفاوتی در ادبیات تصوف نیز به چشم می خورد، همچنان که اسیری لاهیجی مسخ، فسخ و رسخ را از اقسام اعتقاد به حلول برشمرده است.
محمد اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۵۵۱، به کوشش محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران، ۱۳۷۸ش.
علی بن عثمان هجویری (متوفی قرن پنجم) در کشف المحجوب
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۳۴، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۷۶ش.
طبعاً به سبب رواج عقیده به تناسخ، صوفیان مسلمان با این عقیده و انواع آن آشنایی داشته اند. بخصوص مفهوم دینی مسخ در میان ایشان متداول بوده که آن را با آموزه تجسم اعمال و خُلقیات بویژه در باطن افراد مرتبط کرده اند.
اسماعیل بن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۲، ص۵۱۵، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۶ ش.
...

[ویکی فقه] تناسخ (دیدگاه فلاسفه). تناسخ به معنی باطل کردن، متداول کردن و پی در پی آمدن است. اما در اصطلاح فلسفی عبارتست از انتقال نفوس اشقیا است بعد از فساد ابدان انسانی به ابدان دیگر که مناسب آن ابدان است در اخلاق و افعال. برخی از متفکران اسلامی از جمله محمد بن زکریای رازی به تناسخ باور داشتند اما غالب متفکران و فلاسفه اسلامی این باور را نادرست می دانند و با ادله عقلی و روایی آن را ابطال می کنند.
تناسخ در فلسفه، به معنای انتقال روح از جسمی پس از مرگ به جسمی دیگر و بازگشت دوباره به دنیاست. برخی از متفکران اسلامی از جمله محمد بن زکریای رازی به تناسخ باور داشتند اما غالب متفکران و فلاسفه اسلامی این باور را نادرست می دانند و با ادله عقلی و روایی آن را ابطال می کنند. تناسخ در تاریخ فلسفه اسلامی چهره دیگری به خود می گیرد. وجود فیلسوفانِ معتقد یا متمایل به تناسخ از سویی به عمق بحث و ادله آن می افزاید و از سوی دیگر به رونق ادلۀ نقض آن کمک می کند، چنانکه هر فیلسوفی مطابق نظام فلسفی خاص خود استدلال هایی در رد آن می آورد. همچنین به سبب دادوستدهای فلسفه و کلام، مباحث فلاسفه بر دیدگاه های متکلمان هم اثر می گذارد. دیدگاه فلاسفه در تناسخ بدین شرح هست:
← محمد بن زکریا رازی
(۱) علی ابن حزم، الفصل، بیروت، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.(۲) احمد احسایی، شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، به کوشش عبدالرضا ابراهیمی، کرمان، ۱۳۵۵ش.(۳) احمد احسایی، شرح العرشیه، کرمان، ۱۳۶۴ش.(۴) ملاهادی سبزواری، اسرار الحکم، به کوشش ج م فرزاد، تهران، ۱۳۶۱ش.(۵) صدرالدین شیرازی، الاسفار الاربعة، قم، ۱۳۷۸-۱۳۸۹ق.(۶) صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۶۰ش.(۷) صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۵۴ش.(۸) محمود شبستری، مجموعۀ آثار، به کوشش صمد موحد، تهران، ۱۳۶۵ش.(۹) محمود قطب الدین شیرازی، درة التاج، به کوشش محمد مشکوٰة، تهران، ۱۳۶۵ش.(۱۰) مسعود تفتازانی، شرح المقاصد، به کوشش عبدالرحمان عمیره، قاهره، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.(۱۱) زابینه اشمیتکه، «نظریۀ تناسخ نفس از نظر شهاب الدین سهروردی و پیروانش»، مجموعۀ مقالات همایش جهانی حکیم ملاصدرا، تهران، ۱۳۸۰ش.(۱۲) یحیی سهروردی، «الواح عمادی»، «پرتونامه»، «التلویحات»، «حکمة الاشراق»، «المشارع و المطارحات»، «المقاومات»، «یزدان شناخت»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.(۱۳) رسائل اخوان الصفا، بیروت، ۱۹۵۷م.(۱۴) سعد ابن کمونه، «کلمات وجیزه» (نک : مل ، پورجوادی).(۱۵) فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، به کوشش البیر نصری نادر، بیروت، ۱۹۸۲م.(۱۶) فخرالدین رازی، المطالب العالیة، به کوشش احمد حجازی سقا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.(۱۷) علی مسعودی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، قم، ۱۴۰۴ق.(۱۸) محمد بن زکریا رازی، «السیرة الفلسفیة»، «النفس و العالم»، رسائل فلسفیة، به کوشش پاول کراوس، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.(۱۹) احمد ابوحاتم رازی، اعلام النبوة، به کوشش صلاح صاوی و غلامرضا اعوانی، تهران، ۱۳۵۶ش.(۲۰) احمد حمیدالدین کرمانی، الاقوال الذهبیة، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۷۷م.(۲۱) ناصرخسرو، زاد المسافرین، تهران، کتابفروشی محمودی.(۲۲) صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش لویس شیخو، بیروت، ۱۹۱۲م.(۲۳) ابوریحان بیرونی، رسالة فـی فهرست کتب الرازی، به کوشش پاول کراوس، پاریس، ۱۹۳۶م.(۲۴) علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، به کوشش ابوالقاسم پاینده، تهران، ۱۳۶۵ش.

[ویکی فقه] تناسخ (دیدگاه متکلمان). تناسخ به معنای انتقال روح از جسمی پس از مرگ به جسمی دیگر و بازگشت دوباره به دنیاست. بحث تناسخ در میان متکلمان، در شمار مباحث جدّی درون کلامی مطرح نبوده و بعدها با رواج و قدرت گرفتن این عقیده بتدریج آرای تناسخیه مورد بحث قرار گرفته است، تا جایی که سرانجام در هر کتاب کلامی ، فصلی به رد تناسخ اختصاص یافته است.
اعتقاد به تناسخ در نظر عموم متکلمان مسلمان با آن که لزوماً به معنی نفی مطلق معاد نیست، اصل وعد و وعید را به چالش می کشد. مبنای دیدگاه های اقلیت طرف دار تناسخ که احمد بن حائط معتزلی (د ۲۳۲ق/۸۴۷م) مهم ترین نمایندۀ آن به شمار می رود، بر اصالت روح قرار دارد، بدین معنا که مخاطب امر و نهی الهی چیزی جز روح نیست. در این صورت کالبدها و اجساد موجودات زنده مخاطب تکلیف الٰهی قرار نمی گیرند و بدین گونه، روح می تواند در کالبدهای بی شمار ظاهر شود.
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۶۴، به کوشش محمدزاهد کوثری، قاهره، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
برخورد غالب متکلمان اهل سنت با مسئلۀ تناسخ بین سکوت تا ردیه نویسی جای می گیرد و کمتر به ادله و نقد آن ها توجه شده است. بنابر گزارش ابن ندیم، حسن بن موسی نوبختی اثری مستقل در رد تناسخیه داشته است.
عبدالملک جوینی، الارشاد، ج۱، ص۲۲۵، به کوشش اسعد تمیم، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
متکلمان امامیه غالباً به طرح ادله و نقد تناسخیه پرداخته اند. ابوجعفر ابن بابویه در عین پذیرش خلق ارواح پیش از اجساد، تأکید می کند که روح تنها یک بار به بدن تعلق می گیرد. از نظر او اعتقاد به تناسخ به معنی انکار بهشت و دوزخ است.
محمد ابن بابویه، الاعتقادات، ج۱، ص۳۵، به کوشش عصام عبدالسید، قم، ۱۳۷۱ش/۱۴۱۳ق.
...

[ویکی فقه] تناسخ (دیدگاه مفسران). در قرآن واژه تناسخ یا واژه ای مترادف با آن نیامده است، اما آیاتی دالّ بر مسخ شدن اقوام گناهکار به صورت بوزینه و خوک وجود دارد که بعضی معتقدان به تناسخ به آن ها متوسل شده اند، هر چند در تفاسیر، تناسخ مطلقاً نفی شده است.
واژه عربی تناسخ در لغت و اصطلاح بدین معناست:
← لغوی
البته تناسخ مصطلح غیر از مسئله «ادوار و اکوار هزارگانی» است که جمعی از منجمان و فلاسفه ایرانی، یونانی، بابلی و هندی، به ویژه حکمای خسروانی مانند شیخ اشراق به آن اعتقاد داشتند و بر اساس آن پس از هر دوره ای همه اوضاع جهانی تجدید می شود، گرچه می توان گفت این هم نوعی تناسخ است.
محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج۲، ص۶۰۶، (م. ۵۴۸ ق.)، به کوشش سید گیلانی، بیروت، دارالمعرفه.
مدافعان تناسخ غالباً به چند آیۀ قرآنی تمسک جسته اند. همچنین برخی احادیث مؤیّد اعتقاد تناسخیه به ویژه غلات شیعه قلمداد شده است.
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۳، ص۴۲۹-۴۳۰، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، ۱۳۸۲-۱۳۸۵ق/۱۹۶۲-۱۹۶۵م.
...

[ویکی فقه] تناسخ (فلسفه). تناسخ به معنی باطل کردن، متداول کردن و پی در پی آمدن است. اما در اصطلاح فلسفی عبارتست از انتقال نفوس اشقیا است بعد از فساد ابدان انسانی به ابدان دیگر که مناسب آن ابدان است در اخلاق و افعال. طایفه ای از حکما نیز که به تناسخیه معروف شده اند معتقد بودند که نفوس موجودات دارای جرم و ماده، دائما از یک بدن به بدن دیگر انتقال می یابد و خلاصی آن به عالم نور و خارج شدن از عالم ماده برای آن ممکن نیست.
قائلان به تناسخ که غالبا از حکمای چین و هند و بابل و مصر و ایران و یونان بوده اند معتقد بودند که نفوس، به نحو کلی و به طور تام و تمام از ماده مجرد نمی شوند و به فعلیت تمام نمی رسند و جهت تعلق و انتقال در آنان به کلی از بین نمی رود و بعد از موت به بدن دیگر منتقل می شوند. بر اساس این اعتقاد ، روح مرده وارد بدن موجودی برتر یا پست تر از آن می شود تا در ازای رفتار صاحبش که اکنون فوت کرده است، عذاب بیند یا نعمت یابد. معنی این سخن این است که یک نفس می تواند وارد بدنهای متعددی، چه بدن انسان، چه حیوان و چه گیاه ، شود. غرض از این تناسخ و ورود به بدن های متعدد این است که نفس رنج بیند و آزموده شود تا بدین وسیله نقص آن به کمال مبدل گردد و از تعلق به بدن ها مجرد شود.
اقوال در تناسخ
قائلین به تناسخ، هر گروه به صورت یا صور مختلفی از آن معتقد بوده اند و لذا انواع و اقسام مختلفی از آن مطرح گردیده است، و هر کدام از این گروه ها قائل به یکی از این اقسام شده اند. از جمله این مراتب و صورتها عبارتند از: ۱- انتقال نفوس انسانی به اجساد و حیواناتی که از لحاظ اخلاقی و صفات دیگر مناسب با آن باشد. ۲- انتقال نفوس ناطقه انسانی به ابدان انسانهای دیگر. ۳- انتقال نفوس انسانی به اجسام نباتی. ۴- انتقال نفس انسانی به جمادات. ۵- انتقال نفس به صورت صعودی از نبات به حیوان و به انسان . ۶- انتقال به طریق نزول، یعنی از عقول و مفارقات به انسان و از انسان به حیوان و از حیوان به نبات. ۷- انتقال به ابدان برزخی (البته این برزخ، غیر از برزخی است که واسطه میان مفارقات و اجسام است. ۸- انتقال به اجرام فلکی. ۹- انتقال نفوس اشقیاء به اجساد حیوانات و انسانهای صالح. ۱۰- انتقال نفوس انسانهایی که در علم و عمل به حد کمال رسیده اند، به موجودات مفارقات و عقول و انتقال نفوس انسانهای ناقص و متوسط در سعادت و شقاوت به ابدان انسانها. ۱۱. ملاصدرا نوعی از تناسخ را قبول دارد که عبارتست انتقال نفوس ناطقه در جهان دیگر به بدن هایی که مناسب با ملکات نفسانی آنها در دنیا است. البته این بدنها، در حقیقت آن بدن هایی هستند که خود انسان در دنیا، از مجموع ملکات فاضله و یا رذیله ساخته است نه آنکه ابدان دیگری باشد. ۱۲. صابئیان و سریانیان معتدند که هر صنفی از اصناف خلق و خوی انسانی در نوعی یا انواعی از حیوانات موجود است که در هنگام نقل نفوس رعایت تناسب خواهد شد؛ از جمله شجاعت در شیر، بی باکی در گرگ ، حیله در روباه ، حرص در خنزیر، سلامت در الاغ ، ذلت در شتر، سهو در وزغ، لجاجت در مگس، ولع در میمون، ظلم در مار ، سرقت در عقعق، ربودن در باز، بیتابی در خرگوش ، فراموشی در طاوس، حیله در کلاغ، نسیان در موش و احتکار در مورچه.
مبنای اعتقاد به تناسخ
حکمای قدیم شرق و غرب و افلاطون و همچنین حکمای مشاء همگی بر این رای اتفاق نظر دارند که نفوس افراد صالح، بعد از مفارقت از بدن، به شرطی که به کمال علمی و عملی خود رسیده و علاقه عالم برزخ در آنها به کلی قطع گشته باشد، به عالم انوار، رجوع می کند و در آن عالم نور و سرور، تا ابد از لذات عقلیه بهره مند می گردد. اما آنچه محل اختلاف است، سرنوشت نفوس ناقصان و اشقیا و کسانی که در سعادت و شقاوت در حد وسط قرار دارند، است. بر طبق رای حکمای مشاء، نفوس اشقیایی که شقاوت آنها ناشی از جهلشان بوده باشد. دو دسته اند؛ گروهی که به جهل مرکب مبتلا نشده باشند و دارای جهل بسیط باشند و به جهل خود اعتراف داشته اند بعد از مدتی طولانی، سرگردانی و حیرت بالاخره نجات می یابد و به عالم عقول (انوار) برمی گردند، ولی نفوس مبتلا به جهل مرکب ، هرگز خلاصی ندارند؛ زیرا تنها راهی که حکما برای نجات نفوس اشقیا یافته اند تناسخ است، و تناسخ هم نزد حکمای مشاء محال است، ولی عده ای از حکمای مشرق از جمله بوذاسف ( قطب الدین شیرازی شارح حکمة الاشراق گفته است که بوذاسف فیلسوفی تناسخی از سرزمین هند بوده است و بعضی گفته اند که او اهل بابل قدیم بوده، و وقوع طوفان در سرزمینش را پیش بینی کرده است، اما محمد شریف نظام الدین هروی ، شارح دیگر حکمة الاشراق که خود مطلب فوق را نقل کرده می گوید: گمان نمی کنم که او از حکمای هند بوده باشد. مگر اینکه بگوییم که او مخالف با جمهوری حکمای هند بوده است، زیرا علمای هند قائل به انتقال نفس از انسان به حیوان و از حیوان به انسان بوده اند، در حالی که بوذاسف تنها قائل به انتقال از انسان به حیوان بوده است.) و حکمای قبل از او و همچنین افلاطون و عده ای از حکمای قدیم یونان معتقدند که نفوس اشقیا بالاخره پس از تحمل مکافات و با پشت سر گذاشتن مشقات و مرارات فراوان، مهذب می شوند و از این دار فانی قطع علاقه می کنند و به عالم خود برمی گردند، ولی این میسر نیست جز از طریق تناسخ و بدین گونه این گروه قائل به تناسخ گشتند، اما در امکان انتقال بدن انسان به بدن انسانی دیگر اختلاف نظر دارند و به طوایفی تقسیم شده اند.
اقسام تناسخ
...

پیشنهاد کاربران

تناسخیدن.
تناسخاندن چیزی.
تراکوچیدن.
تراکوچاندن چیزی.

هندوان باستان کاشف زنجیره تولد و مرگ می باشند، اما آنها به علت پایین بودن سطح شناخت، این کشف پر ارزش را از طریق حلول روان تبیین و توجیه نموده اند و کلمه مرگ از زنجیره حذف گردیده و به عبارت چرخه تولد های مجدد تبدیل گردیده است. و آنهم به این دلیل که آتمان یا روان های انفرادی پس از جدایی از آتمان کل یا روان کیهانی براهمان ( برهمن ) وارد طبیعت گردیدند، همان حالت نامیرایی و جاودانگی خود را حفظ خواهند کرد و فقط بدن هایی را که انتخاب می کنند، مشمول حال گذر زمان و پیری و فرسودگی و مردن خواهند بود. لذا باور به تعلق نداشتن روان های انفرادی به بدن های مادی و نامیرایی آنها باعث شده است که در زنجیره، کلمه مرگ از قلم بیافتد. حال از دیدگاه امروز فرض کنیم که روان و بدن هرگز از هم جدا پذیر نباشند، آنگاه پدیده چرخه تولدهای دوباره چگونه قابل توجیه خواهد بود؟ مگر نه اینکه بدن و روان بهمراه هم دیگر دوباره و چند باره مجددا تولد یابند و هردو باهم سیر کمال را طی کنند و نه فقط یکی از آنها. از طرفی دیگر اگر کل محتوای کیهان دوباره متولد نشود و نوسازی نگردد، تولد دوباره بدن ها غیر ممکن خواهد بود. علاوه بر این اگر تولد دوباره کیهان و نوسازی آن تصادفی و بدون هدف و مقصد و بدون طرح از پیش ریخته شده صورت پذیرد، آنگاه هیچ ضمانتی وجود نخواهد داشت که یک فرد معین انسانی یا یک موجود زنده دیگر همانطور دوباره تولد یابد که در این عالم وجود داشته است. از طرفی دیگر اگر این تکرار مطابق با باور نیچه فیلسوف آلمانی صد در صد باشد، آنگاه فاتحه سیر و سلوک و تکامل نزولی و صعودی انسان خوانده شده است. در این جا ضروری است که به مقولات و مفاهیم دینی ، فلسفی ، حکمی و عرفانی نزول و صعود و قوسین آنها اشاره کنم که موضوع مقداری روشن تر شود. این دو پدیده بر خلاف نظریات فلاسفه و حکیمان و عارفان و متکلمان دینی به معنای پایین آمدن و بالا رفتن از نرده بان و پله کان فیزیکی یا مادی از طبقه یا مرتبه ای از وجود و هستی به طبقه یا مرتبه دیگر نیستند بلکه به معنای تحول کلی و بنیادی این عالم در چهارچوب ثابت و پایدار خویش به عالمی دیگر. طوریکه در سیر نزولی حالت کمال اولیه آن منزل به منزل محدود تر و مقَیَدتر گردد و در منزل آخر به سر حد نقصان برسد و بعد از آن در سیر صعودی حالت های آن منزل به منزل از محدویت و تقید رها گردند و سرانجام به حالت کمال اولیه رجعت و باز گشت نماید. این روند بدون نوسانات انقباض و انبساط کیهانی و وقوع مه بانگ های پی در پی و متعاقب آن چرخه یا زنجیره تولد و مرگ کیهان مطلقا امکان ناپذیر و نا میسّر می باشد. معاد یا عودت به حالت کمال اولیه تنها از این طریق از دیدگاه علمی بطور حقیقی و مطابق بر واقعیت قابل تبیین و توجیه می باشد و نه با روش و زبان دینی از دیدگاه دین اسلام. از همه مهمتر اینکه در طول تاریخ بشریت تاکنون دو حقیقت بنیادی در علوم انسان شناسی و معرفت نفس در مقابل دیدگان سر و بصیرت دل و باطن اندیشمندان بزرگ مثل دو گنج گرانبها در پشت پرده ضخیم بدن های مادی، مخفی و پنهان باقی مانده است. بدون در نظر گرفتن این دو حقیقت سر در آوردن از کار و بار و قدرت و علم و حکمت و عشق و رحمت و فیض و صبر و آگاهی مطلق و بیکران الهی و ارائه یک تصویر روشن از طرح خلقت و آفرینش بطور حقیقی و مطابق بر واقعیت غیر ممکن می باشد. این دو حقیقت بنیادی به اختصار به شرح زیر می باشند :
الف - انسان برخلاف تصور عمومی و باور ادیان بخصوص ادیان ابراهیمی تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی به شکل سنتی یا کلاسیک آن یعنی " یا مرد یا زن " نبوده بلکه پنج نوع متفاوت.
ب - همچنین هر فرد انسانی تنها دارای یک خویشتن یا یک من و یا یک خود مجرد انفرادی و یا یک نفس واحد و یگانه و منحصر به فرد نمی باشد بلکه ده تا من یا ده تا خود مجرد انفرادی و یا ده تا خویشتن و یا ده تا نفس واحد و یگانه و منحصر به فرد.
سَفَر خلقت و آفرینش هرگز به پایان نخواهد رسید مگر اینکه در سیر های نزولی و صعودی منزل و وادی وار و بیشمار ، کلیه اسماء و صفات ذاتی و غیبی ( غیبی از زاویه دید محدود انسانی ) به ظهور شهودی ( قابل دریافت برای انسان ) و عینی و واقعی برسند و توسط نفس های دهگانه هرکدام در حیطه خود تجربه گردند. همچنین در طول سفر سرنوشت های جنسی و عشقی پنجگانه هرکدام بطور متسقل و جدا از هم در کلیه لایه های مراتب هفتگانه وجود ، خاص و ویژه خویش ساری و جاری و تجربه خواهند گردید. باور ادیان بخصوص باور دین اسلام که بطور روشن مسیر سیر تکاملی انسان را از دنیا به برزخ و پس از آن به عالم آخرت تعیین نموده است، بطور واضح و روشن سرنوشت های جنسی و عشقی پنجگانه و نفس های دهگانه را در نظر نگرفته است.
حال چه کار باید کرد ؟ اگر باور به تناسخ روان هندوان و بوداییان و جَینیان را که حقیقت ندارد، و رفت و آمد روان بین عالم ایده ها و عالم محسوسات طبق باور افلاطون و جدا شدن دو روان ka و ba از بدن و مهاجرت یکی از آنها به ستارگان و دیگری پیش بدن ماندن و حفاظت از آن طبق باور مصریان باستان را باور نداشته و به عدم حقیقت داشتن این باور ها و جهان بینی ها آگاه شده باشیم، آیا جایز و رواست که پیرو یکی از ادیان ابراهیمی شویم؟ در پایان کلام کودکانه خود را با دوبیت شعر از حافظ به پایان می رسانم :
عنقا را شکار نتوان کرد دام باز چین
کان جا همیشه باد بدستست دام را

آقای یاسر رحمانی خیلی قشنگ توضیح داد
دمش گرم★

transmigration of souls ترانس میگرَیشن یا ترانس میگراسیون با پسوند روان ها به معنای مهاجرت روان ها به آن سوی، می باشد. حال اگر از خود به پرسیم که آیا چنین مهاجرتی میتواند حقیقت داشته باشد و اگر پاسخ سوال مثبت بود، آنگاه سوالات بعدی طرح خواهند گردید: منظور از واژه ترکیبی " آن سوی " چه و کجا می باشد ؟ اگر معنا و جای " آن سو " را پیداکردیم و در مورد تصویر و تعریف آن قانع شدیم، بازهم خواهیم پرسید که مهاجرت چگونه و به چه نحوی صورت خواهد پذیرفت. بودا با بذر باور جدید که قبل از او در قدیمی ترین اپانی شادها پاشیده شده بود و در وِدا های چهارگانه هندوان اثری از آن یافت نمی شد، مخالفت خودرا اعلام نمود و تبیین و توجیه آن پدیده نو ظهور یعنی " تولد های دوباره " را از طریق تناسخ و حلول روان خطا و غیر حقیقی نامید و در مقابله با آن باور جدید ، مقوله " وجود مشروط" را قرار داد. منظور او از بیان این مفهوم این بوده است که تولد مجدد ( و بطور کلی زنجیره تولد و مرگ : سَم سرا ) تنها در چهار چوب زنجیره علت و معلول مادی ممکن و میسّر می باشد و نه از راه جدا شدن روان پس از مرگ و حلول آن به بدن های دیگر از قبیل جامدات ، نباتات ، حیوانات و آدم ها. از طرفی دیگر همه انسانها در همه اعصار یک واقعیت را بطور عینی در مورد دیگران تجربه کرده بودند و آن اینکه بدن ها پس از مرگ و خاک سپاری به خاک تبدیل یا جذب آن می شوند و فقط استخوان ها تا مدت مدیدی در مقابل پوسیدگی از خود مقاومت به خرج می دهند. لذا تولد مجدد یک فرد معین انسانی و یا یک موجود زنده معین دیگر، در چهار چوب زنجیره علت و معلول مادی برایشان غیر قابل تبیین و توجیه و باور بود. خود بودا با نوسانات کیهانی و متعاقب آن زنجیره تولد و مرگ کیهان ( سَم سرای کیهانی ) آشنا نبوده است که بتواند تولد مجدد افراد انسانی را همگام و همراه تولد مجدد کیهان تبیین و توجیه نماید. اما امتیاز او نسبت به آفرینندگان باور نو در اپانی شادها ، همان عدم باور وی به جدایی روان از بدن مادی پس از مرگ بوده و می باشد. از دیدگاه عصر جدید و آشنایی با نوسانات وجود های محدود و متناهی کیهانی در چهارچوب های ثابت و پایدار جهانی ، میتوان به یقین و یا احتمال قریب به یقین، زنجیره تولد ها و مرگ ها ( به زبان بعضی از متفکران ایران : ( سلسله زاد مُرد ها ) را پذیرفت. بعد از پذیرش این جهان بینی و باور نوین، نیازی نداریم که در مقابل خداوند سر تعظیم فرود آوریم و به سجده بیفتیم و یک تسبیح بلند با دانه های یاقوتی یا زمردی و عاج فیلی و یا از شاخ گوزن و بز و قوچ کوهی و سنگی و یا از دندان شیر و ببر و پلنگ از تولیدات آستان قدس رضوی به دست بگیرم و شبانه روز مشغول ذکر اسماء و صفات بیشمار وی گردیم و بهمراه آن گاهگداری هم خمیازه های آنچنانی بکشیم. بلکه باید اندیشیدن را ادامه دهیم و از خود به پرسیم که آیا حاجی آقا و حاجیه خانم شریف و ارجمند و محترم و محترمه در زندگی بعدی همین حاجی آقا و حاجیه خانم رحمه الله خواهند بود یا اینکه جا و نقش و جنسیت آنان عوض خواهد شد؟ در پاسخ گویی به این سوال بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت، ضروری است که دو حقیقت شریف، ژرف و عالی را در نظر داشته باشیم که در طول تاریخ بشریت تاکنون در اندیشه بزرگان و اربابان معانی ، بنیانگذاران آیین ها و ادیان و مخترعین بزرگ یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی - مذهبی، فلاسفه، حکیمان، متکلمین ، فقیهان، شاعران و عارفان و حتا در اندیشه دانشمندان علوم طبیعی و تجربی و ریاضی دانان بزرگ رخنه نکرده است. منظور سرنوشت های جنسی و عشقی پنجگانه و خویشتن های دهگانه یا نفوس عشره می باشد.

سنسار ، وازایش ، باززایی ، زادْمُرد، آژی مَرچ و تناسخ یعنی زاییده شدن دوباره پس از مرگ، به عبارتی روح جسم را مانند لباس کهنه ترک و لباس نو می پوشد یعنی پس از مرگ روح یا به بنا بر برخی باورها نفس از یک کالبد به پیکری دیگر وارد می شود.

انتقال روح به یه جسم دیگه
کیدراما میدونن
بقیه هم بشینن چهار تا فیلم کره ای مثل گابلین و روباه نه دم نگاه کنن تناسخ قشنگ میره تو مغزشون

با تشکر از مصرف کردن نت نازنین شما دوستان گرامی و بنده: )

Inkarnation با تلفظ به زبان آلمانی اینکارناسیون و incarnation با تلفظ به زبان انگلیسی اینکارنَیشن به معنای به جسمیت در آمدن یا وارد شدن روان در بدن، یا تولد یافتن. میگویند این کلمه در وِدا های چهارگانه هندوان باستان یافت نمی شود و برای اولین بار در اُپانی شادها به ظهور رسیده است که حدود 800 تا 600 سال قبل از میلاد مسیح ظرف 200 سال نوشته شده اند. Reinkarnation با تلفظ ری اینکارناسیون به معنای تولد مجدد می باشد. و آنهم نه اینکه یک فرد انسانی دوباره از مادر تولد شود بلکه روان او پس از مرگ به بدن های دیگر حلول کند. با توجه به درجات اعمال نیک و بد، ممکن است که روان فرد فوت شده در جامدات ، گیاهان ، حیوانات و یا انسان های دیگر حلول کند. گاهی اوقات هم در ادبیات اروپا در این رابطه از " مهاجرت روان " استفاده میشود. بطور کلی میتوان گفت که مساله تولد مجدد یا تولد دوباره در هاله قطوری از ابهام قرار دارد و خیلی ها علاقه دارند که تصور روشنی از این پدیده داشته باشند. در پیرامون این موضوع کشف بزرگ علم کیهان شناسی یعنی نوسانات انقباض و انبساط کیهانی میتواند راه گشا باشد و آنهم همراه با باور دینی به سیر و سلوک انسان به سوی کمال مطلق. کمالاتی که انسان در طول این زندگی کسب می کند، همگی نسبی محسوب می شوند، از این بگذریم که پیروان ادیان و آیین های مختلف، بنیانگذار دین و مخترع یوغ شریعت مورد باور خودرا انسان کامل می پندارند. یکی از نشانه های بارز کمال مطلق ، نامیرایی است. در طول تاریخ بشریت تاکنون حتا یک فرد انسانی یافت نمی شود که نمرده باشد. ایسا مسیح و محمد پیامبر اسلام هر دو در پاسخ به این سوال : کی قیامت برپا می شود؟ بی اطلاعی خودرا بیان داشته اند. یک انسان کامل باید آگاه باشد و بداند که آنروز کی فرا میرسد ، و نه اینکه تعدادی علائم را بیان دارد و به سوال کنندگان بگوید: هرگاه چنین نشانه هایی را دیدید، آنگاه مطمئن باشید که آنروز نزدیک به فرا رسیدن است. یکی از روحانیان قوم یهود از جناح حاکم فاری زیان از مسیح می پرسد که چگونه میتوان به آسمان راه یافت ؟ در پاسخ می فرماید : به تو می گویم ؛ تا دوباره متولد نشوی، هرگز به آسمان راه نخواهی یافت! مسیحیان امروز در تفسیر این بیان مسیح معتقدند که هر فرد انسانی یک آدم قدیمی در وجود خویش دارد و تا آن آدم نمیرد، فرد انسانی نمی تواند که دوباره متولد شود، و این راه طبق باور آنان خیلی ساده است و آن اینکه: جاری نمودن نام مسیح بر زبان و باز نمودن در دل یا باطن خود برای ورود او و پیرو آیین وی شدن.
این حقیر بر این باورم که تا مه بانگ بعدی رُخ ندهد و متعاقب آن کل محتوای جهان نو نگردد، هیچ فرد انسانی دوباره متولد نخواهد شد و هیچ برزخی هم وجود ندارد که بعد از مرگ روح بتواند با یک بدن ظریف و لطیف و ابریشمی و آنهم از نوع مرغوب چینی و نامرئی یا بقول ملاصدرا " مثالی " از بدن مادی جدا شود و به آنجا مهاجرت نماید. پشت سر گذاشتن افق طبیعت هم غیر ممکن می باشد. همچنین محیط جهان مسدود و مطلقا نفوذناپذیر می باشد و هیچ چیزی نمیتواند از آن خارج شود و یا از بیرون وارد آن گردد چه روح چه روان چه جان و چه نفس. افلاطون بدن مادی را قفس و زندان روان می پنداشت، این حقیر جهان و جهان های بیشمار را زندان های همیشگی و جاودانه می پندارم.
گاهی اوقات این پندار اینقدر فشار می آورد که احساس تنگی نَفَس بهم دست میدهد و برای رهایی از خفگی، فورا منزل را ترک می کنم و نیم ساعت می دوم که این فکر از سرم به پرد. برای چند لحظه هم که شده ، تصور نمایید که در یک قفس نه تنها دائم العمر بلکه بطور جاودانه حبس گردیده باشید. بعضی ها معتقدند که در این دنیا زندان هایی وجود دارند که دیوار ندارند، اما با این وجود خروج از آنها غیر ممکن می باشد. خلاصه اینکه انسان فقط پس از پایان سفر خلقت به سطح کمال مطلق ( البته به اندازه پهنای پل صراط نازل تر از مطلقیت خداوند ) خواهد رسید و نه زود تر از آن.

نگاهی به تناسخ

یکی از انواع تفکرات بشری دربارهی سرنوشت پس از مرگ، �تناسخ� است که به نقل مورخین، ریشه در آیین های مختلف هندی از جمله آیین های بودا، هندو، جین و
سیک دارد؛ اما امروزه طرفداران بسیاری را به خود اختصاص داده است.
بر اساس این عقیده، مرگ انسان منجر به تولد مجدد او در همین جهان خواهدشد و بر اساس دیدگاه های مختلفی که در این زمینه وجود دارد، این تولد میتواند در قالب انسان دیگر و یا یکی از انواع حیوانات، گیاهان و جمادات باشد. بعضی از پیروان تناسخ اعتقاد دارند که تعدادی از افرادی که در گذشته اند نیز میتوانند به جای رفت و برگشت های مکرر به این دنیا، به رهایی و آرامش ابدی دست یابند.
یکی از قوانینی که مبنای قبول تناسخ قرار میگیرد، �قانون کارما� است. این قانون حاکی از آن است که نتیجه ی اعمال انسان گم نمیشود و هر فردی در دو مرحله با اثر
کارمای خود مواجه خواهد بود: 1 - در زندگی کنونی 2 - در زندگی مجدد در این جهان.
به این ترتیب، پیروان تناسخ معتقدند که هر کسی باید نتیجهی اعمال خود را در بازگشت به این دنیا بیابد و راه رسیدن به این نتیجه آن است که هر انسان خوبی، در
وضعیت بهتری ) برای مثال، در خانواده ای مرفه ( متولد شود و هر شخصی که کارمای منفی دارد، در پیکری پست تر ) مثل پیکر حیوان ( و یا در وضعیت نامطلوب ) برای مثال،
در خانواده ای فقیر و تنگدست ( تولد یابد تا در اثر رنج، به اصطالح، موفق به سوزاندن آن کارما ) از بین بردن اثر منفی اعمال ( شود.
به همین دلیل، ایمان به تناسخ از سویی موجب قضاوت نادرست دربارهی افراد تهی دست و بد اقبال شده، آنها را به عنوان گنهکاران زندگی قبل، الیق خواری و ذلت برمی شمارد و از سوی دیگر، با پذیرش فقر در جامعه و بزرگداشت افراد صاحب ثروت و مکنت، عامل دفاع از نظام طبقاتی میشود.
اشکاالت دیگری نیز بر این نوع تفکر وارد است. از جمله این که انتظار میرود در این رفت و برگشتهای مکرر و با سوزاندن کارما، روز به روز وضعیت عمومی بشر در عالم بهتر شود و خطاهای او نیز کاهش یابد؛ در حالی که تا کنون با گذر زمان و افزایش فکر و هوش بشر، پیشرفتهای علمی او در زندگی بیشتر شده و به همین نسبت، تبعات منفی آن نیز افزایش یافته است. بهطوری که برای مثال، یک انسان عصر حاضر میتواند به اندازهی همهی انسانهای نخستین به طبیعت آسیب برساند. پس در عمل، نشانهای از کم شدن آثار منفی هر نسل نسبت به نسل قبل وجود ندارد. در عین حال، شکایت از رنجهای زندگی رو به افزایش است و با این روند نمیتوان کاهش کارمای منفی را پذیرفت و به رهایی از آن حتی در بازگشتی مجدد امیدوار بود. از طرف دیگر، با اعتقاد به خدا و رحمت او، نمی توان انسان را محکومی ابدی دانست که برای برطرف کردن بار منفی گناهان و خطاهای خود مجبور به تجربهی مکرر زندگی دنیا در گردونه تناسخ است. زیرا اوال هر فردی در همین زندگی امکان تحول ) توبه ( و رسیدن به کمال را دارد و لطف خدا بسیار بیشتر از آن است که چنین امکان و فرصتیرا از او دریغ کند و ثانیا اگر راه جبران اشتباهات و گناهان و یا رسیدن به نتیجه ی خوب و مطلوب یک زندگی انسانی و اخالقی، تولد مجدد در همین دنیا باشد و زندگی انسان بدون هیچگونه هدف متعالی پیش رود، طرح عظیم الهی برای خلقت او پوچ و بی معنا خواهد بود.
از این گذشته، در صورتی که بپذیریم انسانها با تولد پا به این جهان میگذارند و پس از مرگ، تعدادی از آنها تبدیل به جمادات، نباتات و حیوانات میشوند و تعدادی ) هرچند اندک ( به رهایی و آرامش ابدی میرسند و از گردونهی تناسخ نجات می یابند، باید با کاهش جمعیت بشر در جهان مواجه باشیم؛ در حالی که در عمل این طور نیست.
درباره ی امکان انتقال انسان به قالب جمادات نیز باید پرسید هر انسان، به چه واحدی از جمادات منتقل میشود و یا چه واحدی از آنها را تشکیل میدهد؟! برای مثال، مرگ انسانی که قرار است تبدیل به سنگ شود، باعث تشکیل چه مقدار سنگ میشود؟ آیا او تبدیل به صخره خواهد شد یا کوه و یا رشته کوه؟ آیا در کل میتوان واحدی برای سنگ در نظر گرفت؟ بر اساس این پرسشهای بی پاسخ، نمی توان نظریه ی بازگشت انسان ) به دنیا ( بهصورت جمادات را پذیرفت.
نکتهی مهمتر که باید به آن توجه کنیم، این است که وجه تمایز انسان از موجودات دیگر عالم هستی، وجود نفس است که جنس آن متفاوت از جنس سایر اجزای عالم
است. منشأ همه موجودات عالم و حتی اجزای نرمافزاری آنها عقل است و فقط نفس انسان است که حاصل عشق و از جنس آن میباشد. در این دنیا هیچ جایگاهی جز جسم انسان نمیتواند قابلیتهای نفس او را بروز دهد و زمینهای فراهم سازد تااختیار وی به ظهور برسد؛ در معرض آزمایش قرار گیرد و رشد کند.
در مجموع و بهطور خالصه میتوان گفت عقیده به تناسخ که با باور به سلسله مراحل معاد مغایرت دارد و نمیتواند در یک بینش الهی جایگاهی داشته باشد، سرنوشتی را برای انسان ترسیم می کند که چیزی جز یک رنج جاویدان نیست؛ رنجی که حتی اگر بتوان از آن نجات یافت، اثبات می کند که طرح آفرینش انسان پوچ و بیهوده است و طراح هستی به دلیل طراحی عاقبتی بیمعنا برای او، در طرح شکوهمند
خلقت دچار اشتباه شده است.
بنابراین، برای بررسی نظری تناسخ، معرفت بیشتر به خود، خداوند و هستی ضروری است و باید گفت که با شناخت و ادراک پیچیدگی وجود انسان و غایتمندی هستی او، به هیچ وجه نمیتوان در برابر این نظریه سر فرود آورد.

مبدل گشتن

پس میتوان گفت وقتی خداوند در همه جا وهمه چیز وجود داره وهمچنین خود خدا از خودش برما دمیده پس وجود خدا به همه چیز یه نو تناسخ هستش چون هر چه دیدم نشانه ای از وجود او بود. . .

انتقال روح از بدن یک فرد به بدن فرد دیگر

تناسخ اگه میخواید درموردش اطلاعات بیشتری کسب کنید اهنگ تناسخ تتلو رو گوش کنید خیلی از سوالاتتون تو اون اهنگ هست

اهنگ تناسخ رو حتما گوش کنین یه تیکه اش معنی این کلمه رو میگه

یکی از اعتقاد های مسیحی ها و بودایی ها است که میگن بعد از اینکه ما می میریم دوباره در بدن شخصی جدید متولد می شویم مثلا ممکن ما در زندگی قبلی مون یک حیوان بوده باشیم و وقتی که مردیم در بدن یک انسان دوباره متولد شدیم ، دین اسلام به تناسخ اعتقادی نداره
میتونید این فیلم ها رو ببینید تا در مورد تناسخ اطلاعات بیشتری جمع آوری کنید👇
روباه نه دم، گابلین

دگردیسه شدن از کالبدی به کالبد دیگر

نوشته است:
�مـن هـر چـی صبـر کـردم، زنـدگـیـم بیفتـه رو غلتـک، خبـری نشـد . . .
الان منتظـرم که غلتـک بیفتـه روم، خلاص شم بــره!� از �گوگل پلاس�

برایش می نویسم:
جوکی های اصیل هند هم توی جنگل های هندوستان همین کار را می کردند. جایی می نشستند و پنجه ی یک دست شان را کمی رو به آسمان باز می کردند و همانجور زل می زدند تا شاید آدمی، پرنده ای، جانوری، بادام یا خوراکی دیگری کف دست شان بگذارد؛ ولی بیش ترشان شکار جانوران گوشتخوار جنگل می شدند.

البته آن ها یک تفاوت کوچک هم با جنابعالی داشتند؛ بنا بر باور آن ها به دگردیسه شدن از کالبدی به کالبد دیگر ( تناسخ ) ، می پنداشتند روح شان به این ترتیب آمرزیده می شود و در هستی جانداری دیگر زندگی خود را پی می گیرد!

می پندارم که شما به اندازه ی آن ها خرسند نباشی و پیش خودت هم نمی اندیشی که روحت در کالبد دیگری به عنوان نمونه در بدن یک سوسک می رود و پس از آن آسوده و بی دردِ سر می توانی سر یک چاه فاضلاب بنشینی و . . .

برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/06/blog - post_3836. html


سلام و عرض ادب خدمت دوست عزیز xxxtentacion
شما نظر لطفتونه
عارض بشم خدمتتون که این نوشته ایی که در بالا خدمتتون ارائه کردم اثر استاد محمد علی طاهری هستش در کتاب چندمقاله .
پیشنهاد میکنم یه سر به دیگر مقالات ایشون هم بزنید . طلب خیر دارم براتون 🙏

باززایش

انتقادی ساده و دوستانه خدمت آقای یاسر رحمانی:
. . . . با اعتقاد به خدا و رحمت او ، نمی توان انسان را محکومی ابدی دانست . . . .
آیا باور دین اسلام به تجسم اعمال و محکومیت به عذاب جاودانه جهنمی بخش وسیعی از افراد انسانی در عالم اُخروی هم آهنگ با رحمت بیکران خداوند می باشد ؟ آیا وعده پاداش های بهشتی به افراد انسانی که به رسالت و نبوّت بنیانگذار دین و مخترع یوغ سنگین شریعت اسلام شهادت دهند و وعده عذاب های جهنمی به افراد انسانی که دوست ندارند بر اساس تقلید طوطی وار و نقل قول بزرگسالان جوامع انسانی به چنین شهادتی تن دهند، با عدالت ؛ اخلاق ؛ عشق و محبت مطلق و بیکران خداوند متعال همسو و هماهنگ می باشد ؟
این حقیر با ارائه پیشنهاد شما در شناخت بیشتر خداوند و هستی کاملا موافقم، اما آیا از دیدگاه شما برای چنین شناختی ، منابع وحیانی ؛ حدیثی ؛ روایی ادیان ابراهیمی و بخصوص دین مسیحیت و اسلام و تفاسیر قطور و پرحجم و کم محتوای آنها و نظام های فکری حکیمان دینی و دیوان های قطور شعر و عرفان فارسی کافیست ؟ و یا مفیدتر خواهد بود که از دیدگاه شناخت و دانش علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات محض و غایت شناسی معقول و منطقی نظریات و تئوری های علمی بخصوص تئوری تکاملی داروین و نظریه علمی مه بانگ به خداوند و طرح مطلق خلقت و آفرینش و حکمت بیکران او بنگریم و بیاندیشیم. هندوان چرخه یا زنجیره تولد و مرگ را کشف کرده اند که یک اکتشاف بزرگ و ارزشمند محسوب می شود، اما به علت عدم آگاهی از نوسانات انقباض و انبساط کیهانی و متعاقب آن تسلسل تولد و مرگ کیهان، آن کشف سترگ را از راه حلول روان یا تناسخ شرح داده و تبیین نموده اند. بودا مخالف تناسخ بود و تولد و مرگ های پیاپی را تنها در چهار چوب علت و معلول مادی قبول داشت و خود او هم به زنجیره تولد و مرگ کیهان واقف و آگاه نشده بود که بتواند زنجیره تولد و مرگ انسان و کلیه موجودات را با آن هم آهنگ نماید. اما ما انسان ها در عصر جدید با نوسانات کیهانی از طریق نظریه علمی مه بانگ آشنا شده ایم و این تئوری هنوز دوران طفولیت و شیر خوارگی را طی می کند و نیاز به مراقبت دلسوزانه و غایت شناسی دارد که از عهده هر متفکر تازه به دوران رسیده ای بر نمی آید. به طور ساده و خلاصه می توان گفت که کلیه افراد انسانی بهمراه کیهان بار ها و بارها با تمامی وجود خویش ( ماده - روح - روان - نفس در بستر امن و پیوسته و فراگیر جان حیاتبخش ) متولد خواهند شد و خواهند مرد و هر بار در سطحی کمال یافته تر و برتر از سطح قبل تا رسیدن به حالت اولیه کمال ایده آل بهشتی هستی و وجود که در مبداء یعنی قبل از آغاز سَفَر آفرینش موجود بوده است. لذا بر خلاف باور و اعتقاد و جهان بینی ادیان ابراهیمی ، انسان از خداوند و بهشت جدا نگردیده است بلکه همیشه بهمراه خداوند است و در بهشت به سر می برد، البته در طول سفر همیشه در یکی از حالات کلی و بیشمار بهشتی. از طرف دیگر علت و معلول و مبداء و معاد همیشه روی هم قرار داشته و دارند و فاصله زمانی آنها نسبت بهمدیگر برابر است با 10 بتوان منهای 43 ثانیه که در علم فیزیک به زمان پلانک معروف است. جهان بینی ادیان ابراهیمی مخالف و منافی بیکران و بینهایت بودن هستی و وجود خداوند متعال می باشد، زیرا اولا جهان را آفریده از عدم و نیستی می پندارد و دوم اینکه خداوند را خارج از عالم مادی می داند.
از اینکه فرموده اید که عقل منشاء همه چیز می باشد، این حقیر نمی توانم با دیدگاه شما همگام و همراه باشم، زیرا از دیدگاه این حقیر عقل موجودیت مستقل از وجود و هستی ندارد بلکه تنها بهمراه فهم قوه ادارکی است و به کمک ابزار های احساسات ؛ عواطف ؛ افکار ؛ خیالات و اوهامات در یافت های حواس پنجگانه را و نتیجه گیری ها و قضاوت های قوه فهم از آنها را مورد بررسی قرار می دهد و نتیجه گیری ها و قضاوت های عقلانی را تولید می کند. بطور کلی انسان دارای دو نوع حقیقت وجودی است ؛ یکی کالبد و دیگری خود یا نفس . کالبد از خمیر مایه واحد تثلیثی ماده - روح - روان آفریده شده است که قابل شکل گیری و تخریب و گذر زمان و تغییر و تحول و تولد و مرگ می باشد و میتواند بار ها در سطوح مختلف تکاملی از نو آفریده شود. اجزای سه وجهی این خمیر مایه از همدیگر جدا ناپذیر اند و همیشه همراه همدیگر بوده و هستند و خواهند بود. من یا خود و یا نفس افراد انسانی در مبداء در سطح کمال آفریده شده و پس از آفرینش دیگر مشمول حال تغییر و تحول و تکامل و گذر زمان و میرایی نبوده و نیستند و فقط تا زمانیکه کالبد زنده هست بیدار و شاهد زندگی و تغییر و تحول و حرکت طبیعت و محیط زیست و گذر زمان هستند و پس از پس مرگ کالبد به خواب ژرف مرگ می روند و تا تولد مجدد کالبد در عالم رویا از حیات رویایی در سطح کمال بهشتی برخوردار می شوند. در پایان یک اشاره کلی : در بررسی واقعیت عینی با در دست داشتن منابع مختلف در جهت رسیدن به حقیقت همیشه باید اصل بی طرفی را رعایت کنیم . به عنوان مثال اگر از یک آیین و یا یک دین و مذهب خاص و ویژه دفاع کنیم، آنگاه در عمل اندیشیدن در جهت درک و لمس حقیقت دچار انحراف خواهیم شد.

ریشه زنجیره تولد و مرگ در اصل به حماسه اسطوره ای گیل گامش یا گِل گام اش ( گام های گلی اش ) قوم سومر می رسد. در آن اثر که به خط میخی روی الواح گلی تف داده شده نوشته شده است از واژه sidur با تلفظ زی دَور به معنای چرخه یا دوران زندگی استفاده شده است، البته در قالب یک نام و آنهم نام فردی که به راز جاودانگی زندگی دست یافته است. از درخت سِدر هم در آن اثر یاد شده است : zeder که در اصل و ریشه به صورت " زی دار " یعنی درخت زندگی می باشد. از آنجاییکه واژه ها فارسی اند میتوان به این نتیجه رسید که زبان های عبری؛ آرامی ؛ عربی و فارسی ریشه در زبان فارسی قوم سومر دارند و همچنین باور و اعتقاد قوم یهود ؛ اقوام مسیحی ؛ اقوام مسلمان و اقوام هند ریشه در افسانه حماسی و اسطوره ای قوم سومر دارند و از آسمان نازل نگردیده اند.

دلیلی نداره انسان بخواهد از وجود یا عدم وجود خدا سر در بیاورد و این همیشه معمایی بوده برای افرادی که بخواهند بدونند خدا چیست روح و یا تناسخ چیست هر چیز مثبتی که توی این دنیا کشف شده یا اختراع شده افرادی بودند که از آنها بصورت منفی و ضد انسانیت و بشریت استفاده شده و یکی از نقاط بزرگ خالق انسان و جهان این بوده که برای انسان همیشه این راز را بصورت معما و مبهم برای انسان سرکش و ویرانگر قرار داده

حلول روح شخص به شخص دیگر یا موجود دیگر یا جسم دیگر. به کلیپهای زیر توجه فرمایید:
Welcome to the Rat Temple
https://www. youtube. com/watch?v=2OOs1l8Fajc
The Ghost Faces of Belmez
https://www. youtube. com/watch?v=i6syv8KliTk

یکی از اعتقاد های مسیحی ها و بودایی ها است که میگن بعد از اینکه ما می میریم دوباره در بدن شخصی جدید متولد می شویم مثلا ممکن ما در زندگی قبلی مون یک حیوان بوده باشیم و وقتی که مردیم در بدن یک انسان دوباره متولد شدیم ، دین اسلام به تناسخ اعتقادی نداره


کلمات دیگر: