برابر پارسی : فرزانی
فلسفی
برابر پارسی : فرزانی
فارسی به انگلیسی
philosophic(al)
philosophic
مترادف و متضاد
فلسفی
فرهنگ فارسی
منسوب به فلسفه فیلسوف حکیم و دانشمند و این منسوب است به فلسفه که به معنی حکیم و دانشمند شدن است .
لغت نامه دهخدا
فلسفی. [ ف َ س َ ] ( ص نسبی ) منسوب به فلسفه. فیلسوف. ( یادداشت مؤلف ). حکیم و دانشمند، و این منسوب است به فلسفة که به معنی حکیم و دانشمند شدن است. ( غیاث از منتخب ) :
هست طبیب ِ بزرگ و هست منجم
فلسفی و هندسی و صاحب سؤدد.
درخواستم این حاجت وپرسیدم بی مر.
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم.
فلس در کیسه عمل منهید.
حیز را جفت سام یل منهید.
حادثی ابر چه داند غیوث.
هست طبیب ِ بزرگ و هست منجم
فلسفی و هندسی و صاحب سؤدد.
منوچهری.
وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری درخواستم این حاجت وپرسیدم بی مر.
ناصرخسرو.
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزدنفی این مذهب یونان به خراسان یابم.
خاقانی.
نقد هرفلسفی کم از فلسی است فلس در کیسه عمل منهید.
خاقانی.
فلسفی مرد دین مپنداریدحیز را جفت سام یل منهید.
خاقانی.
فلسفی میگفت چون دانی حدوث حادثی ابر چه داند غیوث.
مولوی.
رجوع به فلسفه شود.دانشنامه عمومی
منسوب به فلسفه
آیت الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی : از مراجع گذشته و پدر حجج اسلام فلسفی
آیت الله حاج شیخ علی فلسفی : از بزرگان علمای معاصر فرزند محمدرضا
حجت الاسلام حاج شیخ محمدتقی فلسفی : واعظ شهیر فرزند محمدرضا
حجت الاسلام حاج شیخ ابوالقاسم فلسفی : فرزند محمدرضا واز علمای سطح و کفایه الاصول
آیت الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی : از مراجع گذشته و پدر حجج اسلام فلسفی
آیت الله حاج شیخ علی فلسفی : از بزرگان علمای معاصر فرزند محمدرضا
حجت الاسلام حاج شیخ محمدتقی فلسفی : واعظ شهیر فرزند محمدرضا
حجت الاسلام حاج شیخ ابوالقاسم فلسفی : فرزند محمدرضا واز علمای سطح و کفایه الاصول
wiki: فلسفی
کلمات دیگر: