کرخ
فارسی به انگلیسی
Benumbed
فارسی به عربی
خدران
فرهنگ فارسی
بی حس، بی شعور، عضوبدن که سست باشد
( صفت ) ۱ - از حس و شعور افتاده بی حس بی شعور سست و بی ادراک : [ سر چاهی چنین مباش کرخ ز انکه چاهی است بر سر دوزخ ] . ( آذری طوسی ) ۲ - خواب رفته ( عضو بدن و غیره ) .
خانه . بیت
( صفت ) ۱ - از حس و شعور افتاده بی حس بی شعور سست و بی ادراک : [ سر چاهی چنین مباش کرخ ز انکه چاهی است بر سر دوزخ ] . ( آذری طوسی ) ۲ - خواب رفته ( عضو بدن و غیره ) .
خانه . بیت
فرهنگ معین
(کِ رِ ) (ص . ) کِرِخت ، بی حس ، سُست .
لغت نامه دهخدا
کرخ. [ ک َ رَ / ک َ رِ / ک ِ رِ ] ( ص ) مخفف کرخت که بیحس و بی شعور و بی خبر شده باشد. ( برهان )( آنندراج ). خدر. بی هوش. ( ناظم الاطباء ) :
همیشه تا که بود زیف زشت و دخ نیکو
به لفظ لوتره گویان یاوه گوی کرخ
ز چرخ باد همه شغل دشمنان تو زیف
ز بخت باد همه کار دوستان تودخ.
سر چاهی چنین مباش کرخ
زآنکه چاهی است بر سر دوزخ.
کرخ. [ ک َ ] ( اِخ ) نام محله ای است و دهی در بغداد که شاپور ذوالاکتاف آن را بنا کرد. ( برهان ). نام محله ای است از شهر بغداد و از آنجا بوده شیخ ابومحفوظ مشهور و معروف به کرخی بواب و مرید حضرت امام والامقام علی بن موسی الرضا ( ع ). ( از آنندراج ). نام محله ای در بغداد که سابقاً دهی بوده از بناهای شاپور ذوالاکتاف. ( ناظم الاطباء ). در فارسنامه ابن البلخی از شهرهایی دانسته شده که شاپور ذوالاکتاف در بابل و عراق بنا کرد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 72 ). صاحب حدود العالم گوید: شهرکی است که معتصم بنا نهاده است و مأمون تمام کرده است آبادان و بانعمت. ( حدود العالم ). در نزهةالقلوب آن را از محلتهای غربی بغداد می شمارد و می نویسد در زمان اکاسره بر آن زمین [ بغداد ] به طرف غربی دیهی کرخ نام بود شاپور ذوالاکتاف ساخته بود. ( نزهةالقلوب مقاله سوم چ اروپا صص 33-34 ) :
هنوز اندر بیابان باشی آن ساعت که جانت را
ازین کرخ فنا باید به بغداد بقا رفتن.
از عزیزی به کرخ ماند خوار.
هست نصاب جی و نوان صفاهان.
دراو غالیه سوده عطار کرخ.
بجز گور معروف معروف نیست.
همیشه تا که بود زیف زشت و دخ نیکو
به لفظ لوتره گویان یاوه گوی کرخ
ز چرخ باد همه شغل دشمنان تو زیف
ز بخت باد همه کار دوستان تودخ.
سوزنی.
|| عضوی رانیز گویند که کرخت و بی حس و بی خبر شده باشد. ( از برهان ) ( از آنندراج ). عضو بی حس و فالج شده. ( ناظم الاطباء ). عضو بی حس شده از سرما یا علتی دیگر. کِرِخت. سِر. ( یادداشت مؤلف ). || شخصی را نیز گویندکه کرخت و بی حس شده باشد و آن حال را به عربی خدر گویند. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : سر چاهی چنین مباش کرخ
زآنکه چاهی است بر سر دوزخ.
آذری طوسی ( از آنندراج ).
رجوع به کرخت شود.کرخ. [ ک َ ] ( اِخ ) نام محله ای است و دهی در بغداد که شاپور ذوالاکتاف آن را بنا کرد. ( برهان ). نام محله ای است از شهر بغداد و از آنجا بوده شیخ ابومحفوظ مشهور و معروف به کرخی بواب و مرید حضرت امام والامقام علی بن موسی الرضا ( ع ). ( از آنندراج ). نام محله ای در بغداد که سابقاً دهی بوده از بناهای شاپور ذوالاکتاف. ( ناظم الاطباء ). در فارسنامه ابن البلخی از شهرهایی دانسته شده که شاپور ذوالاکتاف در بابل و عراق بنا کرد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 72 ). صاحب حدود العالم گوید: شهرکی است که معتصم بنا نهاده است و مأمون تمام کرده است آبادان و بانعمت. ( حدود العالم ). در نزهةالقلوب آن را از محلتهای غربی بغداد می شمارد و می نویسد در زمان اکاسره بر آن زمین [ بغداد ] به طرف غربی دیهی کرخ نام بود شاپور ذوالاکتاف ساخته بود. ( نزهةالقلوب مقاله سوم چ اروپا صص 33-34 ) :
هنوز اندر بیابان باشی آن ساعت که جانت را
ازین کرخ فنا باید به بغداد بقا رفتن.
خاقانی.
تاری از رای او چو بغداد است از عزیزی به کرخ ماند خوار.
خاقانی.
آن دگری گفت کز زکوة تن کرخ هست نصاب جی و نوان صفاهان.
خاقانی.
صدف بود گفتی مگر ماه چرخ دراو غالیه سوده عطار کرخ.
نظامی.
نبینی که در کرخ تربت بسی است بجز گور معروف معروف نیست.
سعدی ( بوستان ).
رجوع به معجم البلدان و الاوراق چ مصر ص 68 و 206 شود.کرخ . [ ] (اِخ ) طایفه ای از ترکمنهای ساکن قره تپه ٔ گرگان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 103).
کرخ . [ ک َ ] (اِ) خانه . بیت . عمارت . بنا. مسکن . (ناظم الاطباء).
کرخ . [ ک َ ] (اِخ ) نام شهری است . (فهرست شاهنامه ٔ ولف ) :
گزیده سپاهی ز گردان کرخ
بفرمود تا با کمانهای چرخ .
گزیده سپاهی ز گردان کرخ
بفرمود تا با کمانهای چرخ .
فردوسی .
کرخ . [ ک َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است در ماوراءالنهر. (ناظم الاطباء).
کرخ . [ ک َ ] (اِخ ) نام محله ای است و دهی در بغداد که شاپور ذوالاکتاف آن را بنا کرد. (برهان ). نام محله ای است از شهر بغداد و از آنجا بوده شیخ ابومحفوظ مشهور و معروف به کرخی بواب و مرید حضرت امام والامقام علی بن موسی الرضا (ع ). (از آنندراج ). نام محله ای در بغداد که سابقاً دهی بوده از بناهای شاپور ذوالاکتاف . (ناظم الاطباء). در فارسنامه ٔ ابن البلخی از شهرهایی دانسته شده که شاپور ذوالاکتاف در بابل و عراق بنا کرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 72). صاحب حدود العالم گوید: شهرکی است که معتصم بنا نهاده است و مأمون تمام کرده است آبادان و بانعمت . (حدود العالم ). در نزهةالقلوب آن را از محلتهای غربی بغداد می شمارد و می نویسد در زمان اکاسره بر آن زمین [ بغداد ] به طرف غربی دیهی کرخ نام بود شاپور ذوالاکتاف ساخته بود. (نزهةالقلوب مقاله ٔ سوم چ اروپا صص 33-34) :
هنوز اندر بیابان باشی آن ساعت که جانت را
ازین کرخ فنا باید به بغداد بقا رفتن .
تاری از رای او چو بغداد است
از عزیزی به کرخ ماند خوار.
آن دگری گفت کز زکوة تن کرخ
هست نصاب جی و نوان صفاهان .
صدف بود گفتی مگر ماه چرخ
دراو غالیه سوده عطار کرخ .
نبینی که در کرخ تربت بسی است
بجز گور معروف معروف نیست .
رجوع به معجم البلدان و الاوراق چ مصر ص 68 و 206 شود.
هنوز اندر بیابان باشی آن ساعت که جانت را
ازین کرخ فنا باید به بغداد بقا رفتن .
خاقانی .
تاری از رای او چو بغداد است
از عزیزی به کرخ ماند خوار.
خاقانی .
آن دگری گفت کز زکوة تن کرخ
هست نصاب جی و نوان صفاهان .
خاقانی .
صدف بود گفتی مگر ماه چرخ
دراو غالیه سوده عطار کرخ .
نظامی .
نبینی که در کرخ تربت بسی است
بجز گور معروف معروف نیست .
سعدی (بوستان ).
رجوع به معجم البلدان و الاوراق چ مصر ص 68 و 206 شود.
کرخ . [ ک َ رَ / ک َ رِ / ک ِ رِ ] (ص ) مخفف کرخت که بیحس و بی شعور و بی خبر شده باشد. (برهان )(آنندراج ). خدر. بی هوش . (ناظم الاطباء) :
همیشه تا که بود زیف زشت و دخ نیکو
به لفظ لوتره گویان یاوه گوی کرخ
ز چرخ باد همه شغل دشمنان تو زیف
ز بخت باد همه کار دوستان تودخ .
|| عضوی رانیز گویند که کرخت و بی حس و بی خبر شده باشد. (از برهان ) (از آنندراج ). عضو بی حس و فالج شده . (ناظم الاطباء). عضو بی حس شده از سرما یا علتی دیگر. کِرِخت . سِر. (یادداشت مؤلف ). || شخصی را نیز گویندکه کرخت و بی حس شده باشد و آن حال را به عربی خدر گویند. (از برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
سر چاهی چنین مباش کرخ
زآنکه چاهی است بر سر دوزخ .
رجوع به کرخت شود.
همیشه تا که بود زیف زشت و دخ نیکو
به لفظ لوتره گویان یاوه گوی کرخ
ز چرخ باد همه شغل دشمنان تو زیف
ز بخت باد همه کار دوستان تودخ .
سوزنی .
|| عضوی رانیز گویند که کرخت و بی حس و بی خبر شده باشد. (از برهان ) (از آنندراج ). عضو بی حس و فالج شده . (ناظم الاطباء). عضو بی حس شده از سرما یا علتی دیگر. کِرِخت . سِر. (یادداشت مؤلف ). || شخصی را نیز گویندکه کرخت و بی حس شده باشد و آن حال را به عربی خدر گویند. (از برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
سر چاهی چنین مباش کرخ
زآنکه چاهی است بر سر دوزخ .
آذری طوسی (از آنندراج ).
رجوع به کرخت شود.
فرهنگ عمید
۱. بی حس: سر چاه چنین مباش کرخ / زآنکه چاه است بر سر دوزخ (آذری طوسی: مجمع الفرس: کرخ ).
۲. (قید ) با حالت سستی و بی حالی.
۲. (قید ) با حالت سستی و بی حالی.
دانشنامه عمومی
مختصات: ۳۳°۱۹′ شمالی ۴۴°۲۴′ شرقی / ۳۳٫۳۱۷°شمالی ۴۴٫۴۰۰°شرقی / 33.317; 44.400کَرْخ (به عربی: الکرخ) محله ای قدیمی در باختر شهر بغداد است. کرخ در کرانه باختری رود دجله واقع شده و از مناطق سنی نشین بغداد است. امروزه نیمهٔ باختری بغداد را کرخ و نیمهٔ خاوری آن را رصافه می نامند.
باشگاه ورزشی الکرخ
ورزشگاه الکرخ
فهرست شهرهای عراق
محلهٔ کرخ یازده سال پس از بنای بغداد شکل گرفت. ابتدا بازارهای بغداد و به تدریج، منازل مسکونی بازاریان نیز به کرخ منتقل شد. بازار کرخ همواره رو به رشد بود تا جایی که در اوایل قرن سوم هجری کرخ به آبادترین و مهم ترین محله بغداد تبدیل شد.
کرخ در سده های چهارم و پنجم هجری نقشی مهم در تاریخ تشیع ایفا کرد و یکی از کانون های برجسته در تاریخ تشیع بود. در این مقطع زمانی عالمان بزرگ و صاحبان آثار برجسته ای چون صاحبان کتب اربعه و همچنین شیخ مفید سید مرتضی و سید رضی در بغداد و به خصوص محله کرخ می زیستند.
در ابتدای قرن چهارم هجری، کرخ گرفتار مشکلات اقتصادی و امنیتی بسیاری شد و آتش سوزی های متعدد و درگیری های طایفه ای و مذهبی فراوانی در این محله رخ داد. این درگیری ها در دوران آل بویه بیشتر شد و کرخ بیش از جای های دیگر صحنه درگیری بود. این کشمکش ها موجب ناامنی، خرابی، رکود اقتصادی و در نتیجه کم شدن ساکنان کرخ شد. عضدالدوله دیلمی عمران و آبادی و امنیت را دوباره به کرخ بازگرداند، ولی این آبادانی و امنیت همیشگی نبود و درگیری، تخریب و آتش سوزی دوباره کرخ را فرا گرفت این درگیری ها در اواخر دوران آل بویه که دوران ضعف و سستی آنان بود، بیشتر شد در دوران سلطه سلجوقیان بر بغداد نیز وضع بهتر نشد و آنان به آزار مردم پرداختند.
باشگاه ورزشی الکرخ
ورزشگاه الکرخ
فهرست شهرهای عراق
محلهٔ کرخ یازده سال پس از بنای بغداد شکل گرفت. ابتدا بازارهای بغداد و به تدریج، منازل مسکونی بازاریان نیز به کرخ منتقل شد. بازار کرخ همواره رو به رشد بود تا جایی که در اوایل قرن سوم هجری کرخ به آبادترین و مهم ترین محله بغداد تبدیل شد.
کرخ در سده های چهارم و پنجم هجری نقشی مهم در تاریخ تشیع ایفا کرد و یکی از کانون های برجسته در تاریخ تشیع بود. در این مقطع زمانی عالمان بزرگ و صاحبان آثار برجسته ای چون صاحبان کتب اربعه و همچنین شیخ مفید سید مرتضی و سید رضی در بغداد و به خصوص محله کرخ می زیستند.
در ابتدای قرن چهارم هجری، کرخ گرفتار مشکلات اقتصادی و امنیتی بسیاری شد و آتش سوزی های متعدد و درگیری های طایفه ای و مذهبی فراوانی در این محله رخ داد. این درگیری ها در دوران آل بویه بیشتر شد و کرخ بیش از جای های دیگر صحنه درگیری بود. این کشمکش ها موجب ناامنی، خرابی، رکود اقتصادی و در نتیجه کم شدن ساکنان کرخ شد. عضدالدوله دیلمی عمران و آبادی و امنیت را دوباره به کرخ بازگرداند، ولی این آبادانی و امنیت همیشگی نبود و درگیری، تخریب و آتش سوزی دوباره کرخ را فرا گرفت این درگیری ها در اواخر دوران آل بویه که دوران ضعف و سستی آنان بود، بیشتر شد در دوران سلطه سلجوقیان بر بغداد نیز وضع بهتر نشد و آنان به آزار مردم پرداختند.
wiki: کرخ
کلمات دیگر: