کلمه جو
صفحه اصلی

فلات


مترادف فلات : بادیه، بر، بیابان، پشته، خشکی، دشت، صحرا، نجد، تار ، پود

برابر پارسی : جای بلند

فارسی به انگلیسی

highland, plateau, wold, extensive and waterless desert, tableland

extensive and waterless desert, plateau


highland, plateau, wold


فارسی به عربی

هضبة

مترادف و متضاد

plateau (اسم)
زمین مسطح، فلات

fiord (اسم)
فلات، ابدره

fjord (اسم)
فلات، ابدره

table land (اسم)
فلات، زمین هموار و مسطح

بادیه، بر، بیابان، پشته، خشکی، دشت، صحرا، نجد


تار


۱. بادیه، بر، بیابان، پشته، خشکی، دشت، صحرا، نجد
۲. تار ≠
۳. پود


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - دشت بی آب و گیاه بیابان بی آب صحرای وسیع و فراخ جمع : فلوات ۲ - دشتی پهناور و مرتفع . توضیح در زبانهای اروپایی به معنی بلندی بسیار بزرگی بر روی کره زمین است . مترجمان کتب اروپایی در ترجمه این کلمه لغت عربی فلات را - فقط به علت شباهت لفظی - به کار برده اند در صورتی که فلات به معنی بیابان قفر و بی آب و علف است .
ناگهان گرفتگی

فرهنگ معین

(فَ ) (اِ. ) تار، تار پارچه . مقابل پود.
( ~ . ) [ ع . فلاة ] (اِ. ) ۱ - دشت بی آب و علف . ۲ - دشتی که ارتفاعش از دویست تا پنج هزار متر باشد.

(فَ) (اِ.) تار، تار پارچه . مقابل پود.


( ~ .) [ ع . فلاة ] (اِ.) 1 - دشت بی آب و علف . 2 - دشتی که ارتفاعش از دویست تا پنج هزار متر باشد.


لغت نامه دهخدا

فلات . [ ف َ ] (اِ) تان و تانه را گویند، و آن تارهایی باشد که جولاهگان بجهت بافتن مهیا و آماده کرده باشند. (برهان ). تار. تان . تانه . مقابل پود. (فرهنگ فارسی معین ).


فلات. [ ف َ ] ( اِ ) تان و تانه را گویند، و آن تارهایی باشد که جولاهگان بجهت بافتن مهیا و آماده کرده باشند. ( برهان ). تار. تان. تانه. مقابل پود. ( فرهنگ فارسی معین ).

فلات. [ ف ُ ] ( ع اِ ) ج ِ مؤنث است از فلان. ( منتهی الارب ).

فلات. [ ف ِ ] ( ع اِمص ) ناگهان گرفتگی. ( منتهی الارب ).

فلات. [ ف َ ] ( ع اِ ) بیابانی که خالی از آب و گیاه باشد. ( غیاث از منتخب و شروح نصاب ). فَلاة. دشت بی آب وگیاه. بیابان بی آب. صحرای وسیعو فراخ. ج ، فلوات. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بریدم بدان کشتی کوه لنگر
مکانی بعید و فلاتی سحیقا.
منوچهری.
|| دشتی پهناور و مرتفع. در زبانهای اروپایی پلاتو به معنی بلندی بسیار بزرگی بر روی کره زمین است. مترجمان کتب اروپایی در ترجمه این کلمه لغت عربی «فلات » را فقط بعلت شباهت لفظی به کار برده اند، درصورتی که فلات به معنی بیابان قفر و بی آب وعلف است ، و بجای پلاتو در زبان تازی «نجد» و «هضبة» و در فارسی «پشته » مستعمل است. به همین جهت بعضی از فضلا بر استعمال فلات به معنی پلاتو ایراد کرده اند، و برخی این تسامح را جایز شمرده اند. ( فرهنگ فارسی معین ).

فلات. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فلاة. [ ف َ ] ( ع اِ )دشت بی آب وگیاه ، یا بیابان بی آب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || صحرای وسیع و فراخ. ج ، فلا، فلوات ، فلو، فلی. جج ، افلاء. ( از اقرب الموارد ).

فلات . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش جبال بارز شهرستان جیرفت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


فلات . [ ف َ ] (ع اِ) بیابانی که خالی از آب و گیاه باشد. (غیاث از منتخب و شروح نصاب ). فَلاة. دشت بی آب وگیاه . بیابان بی آب . صحرای وسیعو فراخ . ج ، فلوات . (فرهنگ فارسی معین ) :
بریدم بدان کشتی کوه لنگر
مکانی بعید و فلاتی سحیقا.

منوچهری .


|| دشتی پهناور و مرتفع. در زبانهای اروپایی پلاتو به معنی بلندی بسیار بزرگی بر روی کره ٔ زمین است . مترجمان کتب اروپایی در ترجمه ٔ این کلمه لغت عربی «فلات » را فقط بعلت شباهت لفظی به کار برده اند، درصورتی که فلات به معنی بیابان قفر و بی آب وعلف است ، و بجای پلاتو در زبان تازی «نجد» و «هضبة» و در فارسی «پشته » مستعمل است . به همین جهت بعضی از فضلا بر استعمال فلات به معنی پلاتو ایراد کرده اند، و برخی این تسامح را جایز شمرده اند. (فرهنگ فارسی معین ).

فلات . [ ف ِ ] (ع اِمص ) ناگهان گرفتگی . (منتهی الارب ).


فلات . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ مؤنث است از فلان . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

هر یک از قسمت‌های مرتفع و بسیار پهناور سطح زمین‌ که حداقل از یک طرف به زمین پست‌تری محدود است.
⟨ فلات قاره: (زمین‌شناسی) قسمتی از کف اقیانوس که متصل به خشکی ساحلی می‌باشد و محل ته‌نشت‌هایی است که اصل آن‌ها از خشکی بوده و با رودخانه‌ها به دریا ریخته است.


تار: ◻︎ تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته / تار تار پود پود اندر فلات آن فوات (رودکی۱: ۷۰).


تار: تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته / تار تار پود پود اندر فلات آن فوات (رودکی۱: ۷۰ ).
هر یک از قسمت های مرتفع و بسیار پهناور سطح زمین که حداقل از یک طرف به زمین پست تری محدود است.
* فلات قاره: (زمین شناسی ) قسمتی از کف اقیانوس که متصل به خشکی ساحلی می باشد و محل ته نشت هایی است که اصل آن ها از خشکی بوده و با رودخانه ها به دریا ریخته است.

دانشنامه عمومی

فلات یا نَجد در زمین شناسی و دانش های زمین به جایی کوهستانی می گویند که همواره دارای زمینی تخت و پهن باشد.
فلات ایران
فلات تبت
فلات آتشفشانی فلاتیست که از تکاپوی آتشفشانی ساخته شده باشد.گسترده ترین و بلندترین فلات جهان فلات تبت نام دارد که «بام دنیا» خوانده می شود. این فلات از برخورد صفحات زمین ساختی هندو-استرالیایی و اوراسیایی ساخته شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

فَلات (plateau)
ناحیه ای مرتفع از خشکی نسبتاً هموار یا منطقه ای کوهستانی با قله هایی دارای ارتفاع یکسان. فلات میان کوهی نوعی فلات است که با کوه ها احاطه شده است. فلات کوهپایه ای مابین کوه ها و زمین های پست قرار دارد و فلات قاره ای از دریا یا زمین های پست برآمده است. نمونه هایی از فلات ها عبارت اند از فلات تبت، فلات ایران، و فلات گرانکوه مرکزی فرانسه.

پیشنهاد کاربران

فراپهنه

بالستان ( بالا ِ ستان )

برزگاه ( بضم با )

فلات :بلندی - فرازتپه

بیدا


کلمات دیگر: