مترادف فرسنگ : فرسخ
فرسنگ
مترادف فرسنگ : فرسخ
فارسی به انگلیسی
[unit of length equal to 6.24 kilometers]
مترادف و متضاد
فرسخ
فرهنگ فارسی
پرسنگ:فرسخ، مقیاس مسافت قریب شش کیلومتر
( اسم ) واحد مسافت .
( اسم ) واحد مسافت .
فرهنگ معین
(فَ سَ ) [ په . ] (اِ. ) = فرسخ : واحدی برای اندازه گیری مسافت ، تقریباً شش کیلومتر.
لغت نامه دهخدا
فرسنگ. [ ف َ س َ ] ( اِ ) پهلوی فرسنگ ( مقیاس طول )، پارسی باستان ظاهراً فرسنگا و صورت یونانی شده آن پراساغس و معرب آن فرسخ است. ( از حاشیه برهان چ معین ). قدری باشد معین از راه و آن به مقدار سه میل است و هر میلی چهارهزار گز باشد و طول هرگزی به قدر بیست وچهار انگشت دست باشد که به عرض در پهلوی هم گذارند و آن شش قبضه است یعنی شش مشت. ( برهان ). فرسنگ ایرانی قدیم برابر با چهارهزار و چهارصد و سی وسه یا سی ودو گز بوده است. ( از ایران باستان پیرنیا جدول اندازه ها در ج 1 ص 166 ). هر فرسنگی سه میل باشد و هر میلی چهارهزار و پانصد ارش به ذراع مرسل وسه هزار ارش به ذراع سلطان و هر ذراعی سی وشش انگشت که هر یکی به مقدار شش جو از پهنا به هم برنهاده. ( مجمل التواریخ و القصص ). مقدار طولی که امروز یک فرسنگ یا فرسخ به شمار میرود شش کیلومتر است :
تهمتن دو فرسنگ با او برفت
همی مغزش از رفتن او بکفت.
همی مردم آهیخت گفتی به دم.
همی گفت کاین است بد را کلید.
نه فرسنگی و نه فرسنگساری.
از دل ابدال بگریزد به یک فرسنگ سنگ.
بیست فرسنگ زمین بیش بود لشکرگاه.
هرکه او گامی از تو دور شود
تو از اودور شو به صد فرسنگ.
چند بسیار تاختی فرسنگ.
آتشگه کاروان ببینم.
به صد فرسنگ استقبال آن یک زخم پیکان شو.
از وفا تا عهد صدفرسنگ داشت.
تهمتن دو فرسنگ با او برفت
همی مغزش از رفتن او بکفت.
فردوسی.
دو فرسنگ چون اژدهای دژم همی مردم آهیخت گفتی به دم.
فردوسی.
به دور از دو فرسنگ هر کس بدیدهمی گفت کاین است بد را کلید.
فردوسی.
نبینی در جهان بی داغ پایم نه فرسنگی و نه فرسنگساری.
لبیبی.
بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ چنگ از دل ابدال بگریزد به یک فرسنگ سنگ.
منوچهری.
چون سواران سپه را به هم آورده بودبیست فرسنگ زمین بیش بود لشکرگاه.
منوچهری.
چون فرسنگی کنار رود برفت آب پایاب داشت. ( تاریخ بیهقی ).هرکه او گامی از تو دور شود
تو از اودور شو به صد فرسنگ.
ناصرخسرو.
دل نهادی بدین سرای سپنج چند بسیار تاختی فرسنگ.
ناصرخسرو.
صحرای دلم هزار فرسنگ آتشگه کاروان ببینم.
خاقانی.
تو را یک زخم پیکانش ز بند خود برون آردبه صد فرسنگ استقبال آن یک زخم پیکان شو.
خاقانی.
از جفا تا او چهار انگشت بوداز وفا تا عهد صدفرسنگ داشت.
خاقانی.
قرب پانزده فرسنگ بر اثر او برفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). برسید بر کنار آبی که سنگ از صلابت او بر سنگ همی آمد و صریرش به فرسنگ همی رفت. ( گلستان ). رجوع به فرسخ شود.فرهنگ عمید
۱. = فرسخ
۲. [قدیمی] = فرسنگسار
۲. [قدیمی] = فرسنگسار
دانشنامه عمومی
فَرسَنگ یا فرسخ واحدی برای اندازه گیری مسافت و نزدیک به ۶٬۲۴ کیلومتر است.
بر اساس نوشته های میر سید علی جناب در کتاب الاصفهان دو نوع فرسنگ وجود دارد:
فرسنگ متداول که در زمان ناصرالدین شاه قاجار به وسیلهٔ نجم الدوله مقرر شده است، معادل ۶۰۰۰ ذرع معمولی است و بنابراین هر فرسنگ متداول برابر با ۶۲۴۰ متر است.
فرسنگ شرعی که قدمت بیشتری در ایران دارد، معادل ۵۱۶۰ ذرع معمولی بوده است و با توجه به اینکه هر ذرع معمولی معادل ۱۰۴ سانتیمتر می باشد، بنابراین یک فرسنگ شرعی معادل ۵۳۶۶،۴ متر می باشد که برای راحتی محاسبه یک فرسنگ شرعی را برابر ۵۴۰۰ متر (پنج کیلومتر و چهارصد متر) می دانسته اند.
بر اساس نوشته های میر سید علی جناب در کتاب الاصفهان دو نوع فرسنگ وجود دارد:
فرسنگ متداول که در زمان ناصرالدین شاه قاجار به وسیلهٔ نجم الدوله مقرر شده است، معادل ۶۰۰۰ ذرع معمولی است و بنابراین هر فرسنگ متداول برابر با ۶۲۴۰ متر است.
فرسنگ شرعی که قدمت بیشتری در ایران دارد، معادل ۵۱۶۰ ذرع معمولی بوده است و با توجه به اینکه هر ذرع معمولی معادل ۱۰۴ سانتیمتر می باشد، بنابراین یک فرسنگ شرعی معادل ۵۳۶۶،۴ متر می باشد که برای راحتی محاسبه یک فرسنگ شرعی را برابر ۵۴۰۰ متر (پنج کیلومتر و چهارصد متر) می دانسته اند.
wiki: فرسنگ
پیشنهاد کاربران
واحد شمارش ایرانی؛ فرسنگ در آغاز پرسنگ بود و چون در زبان عربی پ و گ وجود ندارد به فرسخ دگرش یافت
فرسخ در ایران به فرسخ شرعی معروف است
واحدی برای اندازه گیری مسافت🚗
ذرع و فرسنگ از جمله یکا های قدیمی ایرانی برای طول است .
هر ذرع = 1. 04 متر
هر فرسنگ = 6240 متر
هر ذرع = 1. 04 متر
هر فرسنگ = 6240 متر
کلمات دیگر: