کلمه جو
صفحه اصلی

طلبه


مترادف طلبه : تلمیذ، دانش آموز، دانشجو، محصل علوم دینی ، دین پژوه، مذهب پژوه

متضاد طلبه : استاد

برابر پارسی : دین پژوه، دین آموز، هاوَشت

فارسی به انگلیسی

scholars, templars


مترادف و متضاد

تلمیذ، دانش‌آموز، دانشجو، محصل (علوم دینی) ≠ استاد


۱. تلمیذ، دانشآموز، دانشجو، محصل (علوم دینی) ≠ استاد
۲. دینپژوه، مذهبپژوه


فرهنگ فارسی

جمع طالب، طلبه علم: طالبان علم، جویندگان علم، دانشجویان ، درفارسی به معنی دانشجوی علوم قدیمه
جمع طالب ۱ - خواهندگان . ۲ - دانش پژوهان طالبان علم . توضیح در فارسی به صورت مفرد و به معنی دانشجوی علوم قدیمه به کار رود .
ابن قیس بن عاصم از مردان عرب

فرهنگ معین

(طَ لَ بِ ) [ ع . طلبة ] (اِ. ) ج . طالب . ۱ - دانشجوی علوم دینی . ۲ - خواهندگان . ۳ - دانش پژوهان .

لغت نامه دهخدا

طلبة. [ طِ ل َ ب َ ] (ع اِ) ج ِ طِلب . (منتهی الارب ).


طلبة. [ طُ ب َ ] (ع اِ) فرشتگان که اعمال عباد را نویسند و نگاه دارند، خلاف سفره ٔ قریب که کرام الکاتبین اند. (منتهی الارب ).


( طلبة ) طلبة. [ طَ ل ِ ب َ ] ( ع اِ ) خواسته. مطلوب. ( منتهی الارب ).

طلبة. [ طِ ل َ ب َ ] ( ع اِ ) ج ِ طِلب. ( منتهی الارب ).

طلبة. [ طِ ب َ ] ( ع اِمص ) بازجست. اسم است طلاب را. || ( اِ ) زن ِ خواسته. معشوقه مرد. || ام طلبة؛ عقاب. ( منتهی الارب ).

طلبة. [ طُ ب َ ] ( ع اِ ) فرشتگان که اعمال عباد را نویسند و نگاه دارند، خلاف سفره قریب که کرام الکاتبین اند. ( منتهی الارب ).

طلبة. [ طَ ل َ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ طالب. ( منتهی الارب ).
- طلبه علم ؛ دانش پژوهان. جویندگان علم. و فارسی زبانان آن را به صورت مفرد بمعنی دانشجوی علوم قدیم بکار برند مانند عمله و تبعه.

طلبة. [ طَ ل ِ ب َ ] ( اِخ ) ابن قیس بن عاصم. از مردان عرب. این شعر از یکی از فرزندان اوست :
و کنت اذا خاصمت خصماً کببته
علی الوجه حتی خاصمتنی الدراهم
فلما تنازعنا الخصومة غلبت
علی و قالوا قم فانک ظالم.
( عیون الاخبار ج 3 ص 123 ).

طلبة. [ طَ ل َ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طالب . (منتهی الارب ).
- طلبه ٔ علم ؛ دانش پژوهان . جویندگان علم . و فارسی زبانان آن را به صورت مفرد بمعنی دانشجوی علوم قدیم بکار برند مانند عمله و تبعه .


طلبة. [ طَ ل ِ ب َ ] (اِخ ) ابن قیس بن عاصم . از مردان عرب . این شعر از یکی از فرزندان اوست :
و کنت اذا خاصمت خصماً کببته
علی الوجه حتی خاصمتنی الدراهم
فلما تنازعنا الخصومة غلبت
علی و قالوا قم فانک ظالم .

(عیون الاخبار ج 3 ص 123).



طلبة. [ طَ ل ِ ب َ ] (ع اِ) خواسته . مطلوب . (منتهی الارب ).


طلبة. [ طِ ب َ ] (ع اِمص ) بازجست . اسم است طلاب را. || (اِ) زن ِ خواسته . معشوقه ٔ مرد. || ام طلبة؛ عقاب . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. = طالب
۲. دانشجوی علوم قدیمه.

دانشنامه عمومی

بلند مدت (اجتهاد محور یا مجتهد پرور)
کوتاه مدت (تبلیغ محور یا مبلّغ پرور)
تعریف واژه طلبه در فرهنگ لغت و فرهنگ مردم و افراد حوزوی
واژه ای است در زبان عربی که جمع مکسر واژه طالب به معنی خواهان و خواستار است؛ مانند واژه کاسب که جمع شکسته اش می شود کسبه
از نظر مردم، به کسانی طلبه گفته می شود که در حوزه علمیه به تحصیل علوم اسلامی مشغول هستند؛ معادل دانش آموز و دانشجو در مدرسه و دانشگاه. اگر چه این واژه در زبان عربی جمع واژهٔ طالب است ولی در زبان فارسی به صورت مفرد به کار می رود و آن را به صورت طُلّاب جمع می بندند.

دانشنامه آزاد فارسی

طَلَبِه
مراسم عمامه گذاری
(جمعِ طالب) فراگیر (شاگرد) درس های علوم دینی (اسلامی) در مدرسۀ دینی و حوزۀ علمیه. واژۀ طلبه با آن که جمع طالب است امادر فارسی به طور رایج بهصورت مفرد به کارمی رود.طلبه معمولاً باید دانشی پایه ای در حد گواهینامۀ پایان دورۀ راهنمایی تحصیلی یا دیپلم متوسطه داشته باشد و در صورت قبول شدن در آزمون ورودی، به مدرسۀ علمیه راه می یابد. پس از ورود به مدرسه، طلبه سه دورۀ تحصیلی را طی می کند که دو دورۀ آن دوره های اساسی تحصیلات حوزوی است؛ این سه دوره عبارت اند از دورۀ مقدمات، دورۀ سطح، و دورۀ خارج. طلاب کمک هزینۀ تحصیلی دارند و معمولاً، در صورت دارابودن شرایط لازم، در مدرسه به آنان حجره (اتاق) نیز می دهند. طلاب، همانند دانش آموزان و دانشجویان مؤسسات آموزشی عادی کشور، معافیت تحصیلی دارند. چنانچه طلبه بتواند دوره های تحصیلی را با موفقیت طی کند، طبق ضوابطی مدارک معادلکاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد، یا دکترا دریافت می کند. نیز ← طلّاب

فرهنگ فارسی ساره

هاوشت



کلمات دیگر: