کلمه جو
صفحه اصلی

عصابه


مترادف عصابه : دستار، سربند، عمامه، مندیل، گروه، فوج

فارسی به انگلیسی

headband, bandage, turban

عربی به فارسی

دوز و کلک , دسيسه و توطله , روايت , راز , سر , دسيسه کردن , دسته , جمعيت , گروه , دسته جنايتکاران , خرامش , مشي , گام برداري , رفتن , سفر کردن , دسته جمعي عمل کردن , جمعيت تشکيل دادن


مترادف و متضاد

دستار، سربند، عمامه، مندیل


گروه، فوج


۱. دستار، سربند، عمامه، مندیل
۲. گروه، فوج


فرهنگ فارسی

گروه مردم، جماعتی ازمردان یااسبان یاپرندگان، ونیزبه معنی عمامه، مندیل، دستار، وپارچهای که برپیشانی ببندند، پیشانی بند
( اسم ) ۱ - پارچه ای که بر پیشانی بندند سر بند دستار . ۲ - گروه مردم . ۳ - گروه اسبان جمع عصائب ( عصایب ) .

فرهنگ معین

(عَ بِ ) [ ع . عصابة ] (اِ. ) ۱ - عمامه ، دستار. ۲ - گروه مردم .

لغت نامه دهخدا

عصابة. [ ع ِ ب َ ] (ع اِ) آنچه بدان بسته شود، و سربندو دستار سر. (منتهی الارب ). آنچه بسته شود از مندیل و عمامه و غیره . (از اقرب الموارد). سربند و دستار. (دهار). پیچه بند. (صحاح الفرس ). نوعی از جامه که بدان سر بندند. (غیاث اللغات ). سربند. (مهذب الاسماء). پیشانی بند[ : انوشیروان ] هوذه را بسیار چیز داد و خلعتها داد و یکی عصابه دادش از زر و گوهر ویاقوت و مروارید اندروی نشانده تا بر پیشانی بربندد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). کمان اوهرز هیچکس زه نتوانستی کردن ، پس چون کمان بزه کرد عصابه بخواست و بر پیشانی بست ، و چشمش ضعیف شده بود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
سوسن سیمین وقایه برگرفت از پیش روی
نرگس مشکین عصابه برگرفت از پیش سر.

فرخی (از آنندراج ).


بر یاسمین عصابه ٔ زرّ مرصع است
بر ارغوان طویله ٔ یاقوت معدنی .

منوچهری .


و اسود را کشتند و آگاهی به رسول آمد و شاد گشت و از بیماری قوت گرفت و از خانه بیرون آمد، عصابه برپیشانی بست از دردسر. (قصص الانبیاء ص 234). عصابه ٔ عصیان به پیشانی بازبستند و شهری که دارالاماره بود به دست بازگرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 204). تقدیر آسمانی عصابه ٔ ادبار به روی او بازبست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 342). افعال ایشان عصابه ٔ ادبار بر چشم همه بست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 274).
چو شد بسته نقش نخستین طراز
عصابه ز چشم خرد کرد باز.

نظامی .


آن سر که عصابه های زر بست
خود را به عصابه ٔ دگربست .

نظامی .


آفتاب ار بر او فکندی نور
دیده را در عصابه بستی حور.

نظامی .


وقتی در بادیه میرفتم مجرد، پیرزنی دیدم که می آمد عصابه ای بربسته و عصائی در دست گرفته ، گفتم مگر از قافله بازمانده است . (تذکرةالاولیاء عطار). نقلست که وقتی یکی را دید که عصابه ای بر سر بسته بود، گفت چرا عصابه بسته ای ، گفت سرم درد میکند، رابعه گفت ... سی سال تن درست داشتی هرگز عصابه ٔ شکر بر سر نبستی ، به یک شب که دردسر داد عصابه ٔ شکایت می بندی . (تذکرةالاولیاء عطار). عصائی در دست و عصابه ای بر سر. (مجالس سعدی ص 15). پیشانی از نیمه ٔ عصابه کلاه از مروحه نخودی و گرهی چون چین قبا در او. (نظام قاری ص 134).
قطیفه ز خیلش یکی چتردار
ز والا عصابه علم زرنگار.

نظام قاری .


اکلیل ؛ عصابه مانندی است مرصع به جواهر. (منتهی الارب ). تعصیب ؛ عصابه به سر بازبستن . (تاج المصادر بیهقی ). || رگ بند. (مهذب الاسماء). || قطعه چرم مکعبی است که در وقت نماز بر پیشانی یابازوی چپ بندند. و این قطعه چرم دارای چهار آیه است که هر آیه را بر قطعه ای از پوست یا کاغذ نوشته در آنجا قرار میدهند. (قاموس کتاب مقدس ). || نوعی از ابر سرخ که در خشک سال حادث گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || از ده تا چهل عدداز مرد و اسب و مرغ . (منتهی الارب ). جماعت از مردان و اسبان و پرندگان ، و گویند ده عدد از آنها، و گویندمابین ده تا چهل . (از اقرب الموارد). ج ، عَصائب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : در میان عصابه ای از رجاله ٔ خویش روی به مخارم کوهها نهاده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 259). || دردی که در دو ابرو پیدا آید متصل به بالای دو ابرو و به استخوان مأق . (یادداشت مرحوم دهخدا).

( عصابة ) عصابة. [ ع ِ ب َ ] ( ع اِ ) آنچه بدان بسته شود، و سربندو دستار سر. ( منتهی الارب ). آنچه بسته شود از مندیل و عمامه و غیره. ( از اقرب الموارد ). سربند و دستار. ( دهار ). پیچه بند. ( صحاح الفرس ). نوعی از جامه که بدان سر بندند. ( غیاث اللغات ). سربند. ( مهذب الاسماء ). پیشانی بند[ : انوشیروان ] هوذه را بسیار چیز داد و خلعتها داد و یکی عصابه دادش از زر و گوهر ویاقوت و مروارید اندروی نشانده تا بر پیشانی بربندد. ( ترجمه طبری بلعمی ). کمان اوهرز هیچکس زه نتوانستی کردن ، پس چون کمان بزه کرد عصابه بخواست و بر پیشانی بست ، و چشمش ضعیف شده بود. ( ترجمه طبری بلعمی ).
سوسن سیمین وقایه برگرفت از پیش روی
نرگس مشکین عصابه برگرفت از پیش سر.
فرخی ( از آنندراج ).
بر یاسمین عصابه زرّ مرصع است
بر ارغوان طویله یاقوت معدنی.
منوچهری.
و اسود را کشتند و آگاهی به رسول آمد و شاد گشت و از بیماری قوت گرفت و از خانه بیرون آمد، عصابه برپیشانی بست از دردسر. ( قصص الانبیاء ص 234 ). عصابه عصیان به پیشانی بازبستند و شهری که دارالاماره بود به دست بازگرفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 204 ). تقدیر آسمانی عصابه ادبار به روی او بازبست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 342 ). افعال ایشان عصابه ادبار بر چشم همه بست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 274 ).
چو شد بسته نقش نخستین طراز
عصابه ز چشم خرد کرد باز.
نظامی.
آن سر که عصابه های زر بست
خود را به عصابه دگربست.
نظامی.
آفتاب ار بر او فکندی نور
دیده را در عصابه بستی حور.
نظامی.
وقتی در بادیه میرفتم مجرد، پیرزنی دیدم که می آمد عصابه ای بربسته و عصائی در دست گرفته ، گفتم مگر از قافله بازمانده است. ( تذکرةالاولیاء عطار ). نقلست که وقتی یکی را دید که عصابه ای بر سر بسته بود، گفت چرا عصابه بسته ای ، گفت سرم درد میکند، رابعه گفت... سی سال تن درست داشتی هرگز عصابه شکر بر سر نبستی ، به یک شب که دردسر داد عصابه شکایت می بندی. ( تذکرةالاولیاء عطار ). عصائی در دست و عصابه ای بر سر. ( مجالس سعدی ص 15 ). پیشانی از نیمه عصابه کلاه از مروحه نخودی و گرهی چون چین قبا در او. ( نظام قاری ص 134 ).
قطیفه ز خیلش یکی چتردار
ز والا عصابه علم زرنگار.
نظام قاری.

فرهنگ عمید

۱. پارچه ای که به پیشانی یا دور سر می بستند، عمامه، مندیل، دستار.
۲. گروه مردم، جماعت.

دانشنامه عمومی

عُصّابه یا «چرغدیه» پارچه سیاه رنگی از جنس ابریشم یا کتان است، که زنان میانسال و پیر زنان عرب به دور سر خود می پیچند. در این حالت شیله در بالای سر، زیر «عُصّابه» قرار می گیرد. این پوشش در عراق، کویت، جنوب فلسطین در نوار غزه و منطقة بئرالشبع و صحرای نگو و در بین عرب های خوزستان متداول و مرسوم است. امروزه پوشش عُصّابه در خوزستان در شهر و روستا معمول است و در مراسم عزاداری نیز اغلب زنان از آن استفاده می کنند و برای نشان دادن تألم روحی خود، روی عُصّابه گِل می مالند. در قسمت هایی از ایران نیز این پوشش وجود دارد، زنجان یکی از شهرهایی است که عصابه در آن استفاده می شود. در روایات تشیع آمده است که هنگامی که خلیفهٔ دوم، عمر با یارانش به در خانه علی آمد تا در صورت ادامه امتناع علی از بیعت با خلیفه اول، وی را به زور به مسجد ببرد، فاطمه همسر علی پشت در نشسته بود و عُصّابه بر سر بسته بود و بدنش در عزای رسول الله بیمار و نحیف شده بود.
شیله
عبایه
بلعمی در کتاب تاریخ بلعمی در خلال آوردن داستان «گریختن پرویز از مدائن»، در میان جامه های خسرو پرویز که بندوی بر تن کرد، از عصابَه نیز به عنوان سربند نام می بَرَد. محمدتقی بهار در پاورقی جلد دوم کتاب سبک شناسی، عصابه، در معنای عام را عمامهٔ عرب می داند و عصابهٔ خسرو پرویز، را «سربندی از زر که به گوهرها آراسته است و پادشاهان ساسانی موی سر و پیشانی را بدان می بستند» می داند.
احمد محمود یکی از داستان نویسان برجستهٔ ایرانی نیز در توصیف مردم جنوب به عصابه در کتاب داستان یک شهر این چنین می گوید «تو جمعیت چشمم می افتد به زن علی دادی، که عُصّابه بسته است.»

پیشنهاد کاربران

گروه


کلمات دیگر: